یکی از شخصیتهای محبوب و مورد توجه سهگانه ارباب حلقهها، آراگورن بود که ویگو مورتنسن ایفای نقش او را برعهده داشت. در این مطلب به طور مفصل به پیشینه این شخصیت و رازهای زندگی او خواهیم پرداخت.
در سهگانه ارباب حلقهها، شما نمیتوانید دست روی فرد یا نژاد خاصی گذاشته و او را بهعنوان شخصیت اصلی داستان معرفی کنید. هر کدام از نژادهای حاضر در این مجموعه همچون الف، هابیت، دورف، انسانها و جادوگران وارد صحنه شده و در کانون توجهات قرار میگیرند و درنهایت به شکلی صحنه را به دیگری واگذار میکنند.
بااینحال اگر بهصورت کلی به چشمانداز پیش رو توجه کنیم، تعداد انگشت شماری افراد برگزیده و متمایز را میبینیم که با سایرین تفاوتهایی دارند که باعث برجستهتر شدن نقش آنها در پیشبرد داستان میشود. مثلا فرودو بهعنوان «حامل حلقه» یکی از این شخصیتهای مهم است یا گاندالف که از ابتدای حضورش، وزنهای سنگین در معادلات دنیای میانه و بازیگری کلیدی در مبارزه با سائورون بود و همچنین حضورش بهویژه از نگاه سموایز گامجی به ماجرا حتی پررنگتر هم میشود.
و سرانجام ما، سواری تنها با پیشینهای درخشان و قیافهای نجیب اما مصمم را داریم که قرار است بار سنگینی را به دوش بکشد. آراگورن (Aragorn)، دوناداین و وارث تاج و تخت گوندور و البته بهترین ردیاب این سوی کوههای مه آلود که تقدیرش به سرانجام رساندن این داستان مهیج و حماسی است.
بله شک نکنید، این مرد تنها بخشی جدایی ناپذیر از طرح اصلی داستان است، طوری که کل کتاب سوم به نام او نامگذاری شده است. درحالی که همه میدانند استرایدر بهلطف دلاوریهای چشمگیرش در سهگانه ارباب حلقهها چه شخصیت بزرگ و ارزشمندی است، اما بدنیست بدانید زندگی شاه در تبعید ما قبل از شروع داستان حلقه یگانه، چه تاریخچهای داشته است و دست تقدیر چگونه او را سر راه هابیتها قرار داده و شانس رهبری کردن بخشی از نبرد حماسی خیر را دربرابر شر و تاریکی، به او بخشید.
آیا هرگز از خود پرسیدید این سوار تنها و سرگردان ۸۷ ساله در سالهای منتهی به ماجراهای ارباب حلقهها چه میکرده و کجا بوده است؟ در ادامه این مطلب با میدونی همراه باشید تا نگاهی به گذشته پرماجرای آراگورن داشته باشیم و او را تا رسیدن به تاج و تخت پادشاهی همراهی کنیم.
آراگورن کیست؟
قبل از اینکه در مورد این شخصیت بهخصوص صحبت کنیم، شاید بد نباشد یک دقیقه وقت گذاشته و کمی اجداد او را هم مطالعه کنیم. به هرحال تماشای ویگو مورتنسن بهصورت مختصر و مفید ما را با سوار قهرمان و ماجراجوییهایش همراه میکند، اما آیا به این پرسش هم پاسخ میدهد که این دلاور تنها از کجا ظاهر شد و چگونه ادعای تاج و تخت پادشاهی را کرد؟
خب برای پاسخ به این پرسش باید به شش هزار سال قبل از تولد او برگردیم، در آغاز عصر دوم و پادشاهی مردان جزیره نومهنور در غرب سواحل سرزمین میانه، جایی که اولین پادشاهی نومهنورها را مردی به نام الروس (Elros) بنیاد نهاد که دست برقضا برادر دیگر شخصیت شناخته شده این مجموعه، یعنی الروند ارباب ریوندل است.
درحالی که الروند زندگی جاودانه را انتخاب کرد که حقی ویژه در میان اعضای این خانواده است، برادر دیگرش الروس تصمیم میگیرد که زندگی خود را بهعنوان یک مرد فانی ادامه دهد. الروس اولین سلسلهی طولانی مدت پادشاهی را بنیان میگذارد که برای بیش از سه هزار سال بر نومهنور حکومت میکرد.
حتی پس از آنکه جزیره آنها بهدلیل مکر و حیله ارباب تاریکی نابود و در میان امواج دریا غرق شد، این خط خونی همچنان بر پادشاهیهای مجزای گوندور و آرنور در سرزمین اصلی حاکم بود. هرچند درنهایت این خاندان بهدست فراموشی سپرده شده و بهصورت پراکنده تحت عنوان تکاوران داناداین بر مردم حکومت میکردند.
سرداران یا تکاوران دوناداین
اگر از علاقمندان آثار تالکین باشید، حتما میدانید که آثار این نویسنده لایههای پیچیده زیادی دارند که از جمله آنها میتوان به نام و نسب خانوادگی و همچنین موقعیت آنها در جایگاه قدرت و سیاست اشاره کرد. نهتنها آراگورن، که بسیاری از شخصیتهای اصلی آثار تالکین نامهای مشابه فراوانی دارند. طوری که به نظر میرسد این نویسنده خوش ذوق به این موضوع خاص یعنی انتخاب نام و عنوان علاقه فراوانی داشته است. بهعنوان مثال گندالف بسته به هر منطقه از سرزمین میانه، با نامی متفاوت شناخته میشود.
براین اساس شاید بتوان تاریخچهی کوتاه و ساده دوناداین و تکاوران را درک کرد. در گوندور و هزار سال قبل از وقوع ماجراهای ارباب حلقهها، آخرین پادشاه از خط خونی میمیرد و چون وارثی ندارد، مباشر یا کارگزاری انتخاب میشود تا وظیفه نگهداری از تاج و تخت را برعهده بگیرد تا سرانجام روزی وارث قانونی از راه رسیده و سلطنت خود را مطالبه کند. این همان چیزی است که باعث تنش و رفتارهای خاص دنتور کارگزار گوندور در ماجراهای کتاب بازگشت پادشاه شد.
بااینحال در شمال، مباشرانی وجود نداشتند که بهصورت طولانی مدت این وظیفه را به عهده بگیرند و به همین خاطر پادشاهی آرنور بهصورت کامل نابود شد. درواکنش به این اتفاق، اعضای بازمانده از خاندان سلطنتی و فرزندان آنها بهصورت نصف و نیمه در تبعید زندگی میکردند که از آنها با عنوان تکاوران شمال یا سرداران دوناداین (chieftains of the Dúnedain) یاد میشود. تحت این نام جدید، سرداران بر بقایای پراکنده مردم خود حکومت کرده و بی سروصدا با ارباب تاریکی میجنگیدند.
بزرگ شدن در ریوندل
با شروع قرن آخر دوران سوم، والدین آراگورن یعنی آراتورن و «گیلرائن» (Gilraen) ازدواج میکنند و یک سال بعد اولین فرزند آنها یعنی آراگورن دوم متولد میشود. دوسال بعد از تولد او، پدرش درحالی که به پسران الروند در نبرد با اورکها کمک میکرد، هدف اصابت تیر قرار گرفته و جانش را از دست میدهد. اکنون آراگورن کوچک عنوان وارث جدید تاج و تخت پادشاهی گوندور و آنور را از آن خود میکند.
در حالت عادی این موقعیت فوقالعادهای نیست، چون مردمان او نمیتوانند به خوبی از کودک مراقبت کنند و سائورون هم خدمتکاران مکاری دارد که بهصورت خاص اعضای خاندان سلطنتی را هدف قرار داده و بهدنبال کشتن آنها هستند. بنابراین الروند، آراگون را بهعنوان پسر خواندهاش انتخاب کرده و واو را با خود به ریوندل میبرد و با مهر و محبت بزرگ میکند. ارباب ریوندل به آراگورن نام «استه» (Estel) را میدهد که به معنای امید است و نومهنورایی جوان برای مدتی طولانی بیآنکه خود در مورد اصل و نصب باشکوهش چیزی بداند، به زندگی ادامه میدهد.
وقتی آراگورن بیست ساله میشود، الروند احساس میکند که اکنون زمانی خوبی است که از گذشتهها صحبت کرده و او را آماده قبول مسئولیت و انجام وظایفش بهعنوان وارث تاج و تخت پادشاهی کند. درآن زمان بالاخره نام و عنوان واقعی آراگورن برایش افشا میشود.
پشتوانه یک میراث قدرتمند
وقتی الروند از تاریخچه خانوادگی و میراث قدرتمند آراگورن صحبت کرده و راز هویت واقعیش را برای او افشا میکند، از فرصت استفاده کرده و بخشی از این میراث را هم به او میدهد و چه چیز مهمتر از تکههای خرد شده نارسیل، شمشیری که برای هزاران سال جزئی از میراث اجداد آراگورن بوده است.
مقاله مرتبط:
- سائورون یا ارباب تاریکی کیست؟
دلیل اهمیت این شمشیر شکسته، چندان ارتباطی با قدرت آن در میدان مبارزه ندارد. شاید عمده دلیل این مسئله بیشتر از این جهت است که ایسیلدور از همان شمشیر در میدان نبرد خود با ارباب تاریکی استفاده کرد. براساس آنچه در کتابهای تاریخی آمده است، نارسیل شمشیری بود که انگشت سائورون که حلقه قدرت در آن بود را قطع کرد!
الندیل (Elendil) از اجداد آراگورن هم در نبردی با سائورون از همان شمشیر استفاده کرده بود، هرچند بخت و اقبال با او یار نبود و در نبرد شکست خورده و شمشیر هم شکسته بود. بااینحال پسر الندیل یعنی ایسیلدور قطعات شکسته را درکنار هم قرار داده بود تا بر این ناامیدی غلبه کند و اینگونه بود که انگشت سائورون را قطع و حلقه قدرت را از او گرفت. پس از آن بود که تکههای شمشیر همچون دارایی ارزشمند در خاندان سلطنتی حفظ شده و این بار نوبت آراگورن بود که با استفاده از این یادگار اجدادی، یک بار دیگر سائورون را شکست دهد.
عشق در نگاه اول
در سن بیست سالگی، آراگورن جوان برای خود اسم و رسم خوبی دست و پا کرده بود. او بهعنوان جنگجویی دلاور به شهرت رسیده و بهتازگی متوجه شده بود که وارث یکی دو تاج و تخت پادشاهی (گوندور و آرنور) است. یک روز بعد از اینکه الروند راز هویت واقعیش را برای او افشا میکند، مرد جوان به جنگل میرود تا کمی قدم بزند. درهمان زمان است که برای اولینبار با بانوی الفی جوان که تا به حال ندیده است، مواجه میشود. آراگورن خود را معرفی میکند وهمان زمان متوجه میشود که او «آرون» (Arwen) دختر الروند است، بانویی جذاب که دست بر قضا از خویشاندان دور او هم به حساب میآید.
در زمان ملاقات آنها، آرون سه هزاره سن داشت و یکی از زیباترین دوشیزگان الفی بود که تا آن زمان در سراسر سرزمین میانه زندگی میکردند. اگر تفاوت سنی بین آن دو را کنار بگذاریم، آراگورن جوان همان زمان، عشق در نگاه اول را تجربه کرده و پس از همان ملاقات اول، دل به آرون میبازد. مادرش به او هشدار میدهد که او بهعنوان مردی فانی به چیزی فراتر از تواناییهایش دل بسته است. الروند هم برق عشق را در چشمان مرد جوان میبیند و چندان از این مسئله خشنود نمیشود.
بااینحال، الف دانا به آراگورن میگوید بهتر است برای مدتی این موضوع را مسکوت بگذارند، مرد جوان هم خیلی بیسروصدا ریوندل را در اولین فرصت ترک میکند.
دوستی عمیق با گندالف
هنگامی که آراگورن ریوندل را ترک میکند؛ سفری به سمت مناطق وحشیتر سرزمین میانه را آغاز میکند. او چند دههب آینده از عمر خود را صرف توسعه مهارتهایش بهعنوان یک تکاور کرده و ذره ذره بر شهرت نوپای خود بهعنوان یک جنگجوی قدرتمند و رهبری فرزانه میافزاید. بااینحال قبل از آنکه بخواهیم روی این بخش از زندگی او بیش از اندازه تمرکز کنیم، بدنیست نگاهی به دوستی داشته باشیم که او در اولین سفرهای خود تجربه کرد.
آراگورن تنها پس از گذشت چند سال از آغاز سفرهایش، با گندالف خاکستری ملاقات میکند. جادوگر و پادشاه در تبعید خیلی زود به دوستانی متحد تبدیل شده و حتی چند سفر مشترک را هم تجربه میکنند. در آن دوران آراگورن یک جنگجوی خوب است، اما همراهی او با گندالف باعث میشود که مرد جوان خرد زیادی هم بیاموزد. سرانجام پس از مدتی از تعداد سفرهای مشترک آنها کاسته میشود، اما درعوض دوستی عمیق و پایدار آنها سالیان سال به طول میانجامد. زمانیکه آنها دوباره شانه به شانه درکنار هم قرار میگیرند، یعنی همان دورانی که اتفاقات ارباب حلقهها در حال وقوع است.
نبرد در روهان و سفری مخفیانه به گوندور
درحالی که ایده داشتن یک جادوگر بهعنوان دوست و متحد یک امتیاز عالی برای هر کسی است که زندگی و گشت و گذار در طبیعت را برگزیده است، اما بازهم آراگرون دوست دارد مسیر خود را طی کند. این میل و علاقه او درنهایت باعث شکلگیری دو فرصت سیر و سفر بسیار معروف در زندگی آراگورن جوان میشود.
اولینبار او به روهان سفر میکند که البته ربطی به پادشاهی شاه تئودن (Théoden) ندارد. اولین بازدید آراگورن از مزارع سبز روهان در زمان پادشاهی پدر شاه تئودن یعنی «تنگل» (Thengel) اتفاق میافتد که البته اطلاعات ما در مورد اقدامات او چندان گسترده نیست. در نسخه پیوست کتاب بازگشت پادشاه آمده است که در آن زمان آراگورن در ارتش تنگل جنگید. بهعلاوه در کتاب دو برج و زمانیکه آراگورن با ائومر (Éomer) صحبت میکند، به مرد جوان میگوید که او قبلا بیش از یک بار در این سرزمین بودهر و با میزبان روهیریمها سوای کرده است هرچند با نامی دیگر و در پوششی متفاوت. او اضافه میکند که در آن دوران با ائوموند پدر ائومر و همچنین با تئودن پسر تنگل همصحبت بوده است. همچنین آراگورن در کتاب بازگشت پادشاه به ائووین (Éowyn) میگوید من پیش از آنکه شما در این سرزمین متولد شده و از قدم زدن در آن لذت ببرید، اینجا قدم زدم.
بااینحال بیشتر زمانیکه آراگورن جوان در روهان گذراند و تا زمانیکه به سمت جنوب و گوندور حرکت کرد، اتفاق خاصی رخ نداد. این سفر شاید از این جهت مهم باشد که او دهها سال قبل از آنکه ماجرای ارباب حلقهها رخ دهد، از پادشاهی دیدن کردن که سرانجام روزی برآن حکومت میکرد. هرچند این بار هم او نه با نام واقعی خود که تحت عنوان و پوششی دیگری به گوندور سفر کرد.
نجات گوندور از سایه شوم کشتیهای سیاه
یکی از بزرگترین پیروزیهای آراگورن در کتاب بازگشت پادشاه، مربوطبه زمانی است که ناوگان کشتیهای سیاه را تسخیر کرده و از آنها برای رسیدن به میدان نبرد پلهنور (Pelennor Fields) استفاده میکند. البته بدنیست بدانید این نخستین باری نیست که او با این دشمنانِ دزد دریایی خود در گوندور درگیر میشود. چراکه مدتها قبل و زمانی که مردی جوان بود هم چنین رویدادی را تجربه کرد.
بیایید نگاهی به آن داستان حماسی داشته باشیم. در آن دوران آراگورن پس از خدمت کردن به پادشاه روهان، راهی جنوب میشود تا از گوندور هم دیدن کند. در آن دوران او اسم تورونگیل (Thorongil) که به معنای «عقاب ستارگان» است را برای خود برگزیده بود. او با استفاده از این هویت مخفی وارد گوندور شده و خیلی زود به مشاور و متحد ارزشمند کارگزار گوندور یعنی اکتلیون دوم (Ecthelion II) تبدیل میشود.
در آن دوران مردم دریانورد «اومبار» (Umbar) که بعدها ناوگان کشتیهای سیاه در اختیار آنها قرار داشت، به صورت مداوم گوندور را تهدید میکردند، به همین خاطر مشاور جوان یعنی آراگورن به کارگزار پیشنهاد میدهد که این مشکل را حل کند.
او به کمک اکتلیون، ناوگان دریایی کوچکی را تشکیل داده و به سمت اومبار حرکت میکند. آراگورن شب هنگام به آنجا رسیده و با استفاده از فرصت پیش آمده، بیشتر کشتیهای آنها را میسوزاند. آراگون همچنین در نبردی رهبر آنها را کشته و سپس ارتش کوچک خود را با موفقیت و به کمک کشتیهای باقیمانده، از مهلکه بیرون میکشد.
داستان پشت پرده اختلاف بین آراگورن و دنتور
یکی دیگر از اتفاقات جالب توجهی که در زمان اقامت آراگورن در گوندور تحت عنوان تورونگیل رخ میدهد، دعوایی است که میان او و پسر میزبان یعنی دنتور اتفاق میافتد. دنتور که در آن زمان تنها چهار سال تا کارگزار شدن فاصله دارد، یکی از معدود اهالی گوندور است که شیفتگی خاصی نسبت به منجی مرموز از سرزمینهای شمالی ندارد.
این وضعیت شاید به این دلیل است که باوجود اینکه دنتور وارث پدرش یعنی مباشر فعلی گوندور است، اما به هرحال آراگورن بهعنوان وارث ایسیلدور در جایگاهی بالاتر از او قرار دارد. حتی این مسئله در نوع نگاه پدرش اکتلیون به او هم مشاهده میشود که پسرش را در جایگاه دوم و بعد از قهرمان سرگردان جای میدهد. شاید همین مسئله بتواند رفتار آینده او نسبت به پسر کوچکترش یعنی فارامیر (Faramir) را به شکل مؤثری توضیح دهد.
از طرف دیگر شاید بزرگترین مشکلی که به این اختلافات دامن میزند، وابستگیهای آنها به جادوگران متفاوت هم باشد. دنتور حامی سارومان است درحالی آراگورن به وضوح حامی و طرفدار گندالف خاکستری است. البته پرواضح است که آراگورن هنوز آمادگی بازپس گرفتن تاج و تخت خود را ندارد. بنابراین بهجای حرکت به سمت میناس تیریت و قبل از اینکه دنتور بهعنوان مباشر کار خود را شروع کند، گوندور را ترک میکند. البته بعدها شایعاتی منتشر شد که براساس آنها دنتور متوجه شد آراگورن واقعا چه کسی بود.
درصورت درستی این شایعات، باز هم میتوان بهتر دلیل استقبال سرد او از آراگورن در جریان رویدادهای بازگشت پادشاه را درک کرد.
سفرهای بعدی آراگورن
همانگونه که پیشتر اشاره کردیم، آراگون پس از حمله به اومبار، پیروزمندانه به گوندور بازمیگردد، اما از بازگشت به میناس تریت خودداری میکند. او در عوض سعی میکند کمتر خود را درگیر اتفاقات ناخوشایند کند. پس یک پیام خداحافظی به اکتلیون فرستاده و سعی میکند کمتر به قلمروی سائورون نزدیک شود.
تالکین در کتاب خود به دیگر ماجراجوییهای آراگون در قلمروهای دورتر تنها اشاراتی مختصر دارد، اما ضمیمه کتاب بازگشت پادشاه به ما میگوید که آراگورن از دانش مردان غرب غافل شد و بهتنهایی به سمت شرق و عمق مناطق جنوبی رفته و به کاووش و گشتوگذار پرداخت. او در این مسیر همه چیز را مورد کنکاش قرار میدهد، از قلب افراد فارغ از خوب و بد بودنشان تا کشف نقشهها و وسایل خدمتگذاران سائورون.
مقاله مرتبط:
- حقایق جالب The Lord of the Rings | از ایدههای اولیه تا مشکلات فیلمبرداری
در شورای الروند، آراگورن توضیح میدهد که در این مدت او به بسیاری از نقاط حد فاصل ریوندل و گوندور سفر کرده که تنها بخش کوچکی از گشت و گذارهای او است. او ادامه میدهد کوهها و رودهای زیادی را پشت سر گذاشته و دشتهای بسیاری را جستجو کرده است و حتی به کشورهای دوردست سفر کرده، جایی که آسمانش ستارگانی عجیب دارد.
شاید باید اینگونه بگوییم که بعد از اعمال قهرمانانه و حماسی او در روهیریم و کمکهایش به مردان گوندور، آراگورن برای مدتی از کتابهای تاریخی محو میشود و عملا جزئیاتی در مورد زندگی و سفرهای او وجود ندارد. او در طول سالهای بعد در سرزمین میانه سرگردان شده، با مردمانی جدید ملاقات میکند و در طول سفرهای خود برنامههای احتمالی سائورون را مورد مطالعه و تحقیق قرار میدهد.
ملاقات مجدد با آرون
پس از ماجراهای آراگورن در روهان، گوندور و سرزمینهای فراسوی آن، او درکنار لوتلورین (Lothlórien) توقف میکند تا کمی استراحت کرده و تجدید قوا کند. در آن زمان نزدیک سی سال از اولین باری که او این مکان را ترک کرد، میگذشت و او تقریبا پنجاه ساله بود. در این مدت و بهلطف سرگردانیها و گشت و گذارهای دور و نزدیک، آراگورن دیگر مردی جا افتاده و بالغ شده بود. هرچند بهدلیل اینکه جزو خط پادشاهان نومهنور بود، عمری طولانی داشت. به همین خاطر او از نظر سنی باید تا اوایل قرن اول صبر میکرد تا واقعا فردی بالغ به حساب بیاید. اما به هرحال سفرهای طولانی او را فردی پخته کرده بود که تجربیات زیادی داشت.
از بخت و اقبال خوب، آراگورن درست زمانی به لوتلورین میرسد که آرون هم برای دیدن مادربزرگش گالادریل به آنجا آمده بود. این دو دیگر بار در گلدن وود یکدیگر ملاقات میکنند، درحالیکه این بار دیگر آراگورن تنها کسی نیست که احساسش نسبت به طرف مقابل را به روشنی درک میکند. آرون هم بهجای اینکه او را عاشقی جوان و سرسخت در عشق بیابد، پادشاهی جوان و در تبعیدی را ملاقات میکند که اکنون به مراتب هوشیارتر شده و بلوغ پیدا کرده است. اینگونه است که این دو این بار به شکلی جدی عاشق هم میشوند.
زمانیکه الروند در مورد عشق آن دو میشنود، با اکراه به آنها اجازه رسمی کردن آن را میدهد، اما در ادامه اعلام میکند که آنها تنها در صورتی میتوانند ازدواج کنند که آراگورن سائورون را شکست داده و عنوان پادشاهی خود را پس بگیرد.
شکار گالم
تا مدتی بعد از اتفاقات روی داده در لوتلورین، اطلاعات چندانی در مورد فعالیتهای خاص آراگورن به گوش نمیرسد. گفته میشود او در مقطعی سری به معادن موریا میزند، هرچند این تجربه را چندان دوست ندارد. اما به قول خودش این خاطره به اندازهای ناخوشایند و بد است که او دیگر نمیخواهد به آنجا بازگردد.
قبل از اتفاقات کتاب یاران حلقه، آراگورن یک بار دیگر ظاهر میشود، مدتی بعد از جشن تولد مورد علاقه بیلبو، آراگورن موافقت میکند تا به گاندالف در شکار گالم شیطان کمک کند. درحالی که او موفق نمیشود گالم را زودتر از سائورون پیدا کند، درنتیجه گالم بهدست نیروهای ارباب تاریکی افتاده و به سختی شکنجه میشود تا اطلاعات مهمی در مورد شایر و بیلبو بگینز را افشا کند. البته آراگورن سرانجام موجود بدبخت را پیدا کرده و او را در لبههای مرداب مرده به دام میاندازد. همان منطقه باتلاقی که بعدها گالم فرودو و سم را از همانجا رد میکند.
برخورد گالم و آراگورن برخورد دلچسبی نیست، چون گالم به آراگورن هجوم برده و او را گاز میگیرد و آراگون هم مجبور میشود او را بسته و با طناب همراه خود ببرد. طبق توافقی که با گندالف کرده، آراگورن گالم را در سفری طولانی با خود به سمت شمال میرکوود یا همان سیاه بیشه میبرد، جایی که او را در زندان میگذارد تا گندالف بعدا سر فرصت از او سؤال و جواب کند. دفعه بعد که آراگورن را مبینیم او در کافه بری است، جایی که برای اولینبار تحت نام استرایدر (Strider) با هابیتها ملاقات میکند.
سلطنت طولانی مدت و مرگی خود خواسته
همه ما کمابیش با اتفاقاتی که در طول ماجرای سهگانه ارباب حلقهها رخ دادند، آشنایی داریم. آراگورن در طول ماجراجویی که با یاران حلقه شروع شده و در موردور به اوج خود رسید، شایستگی خود برای تصاحب تاج و تخت گوندور و آرنور را نشان داده و درنهایت عنوان پادشاهی هردو سرزمین را از آن خود کرد. حال که درهای موفقیت به روی آراگورن باز شده بود، دیگر چیزی مانع بهم پیوستن او و محبوب همیشگیش آرون، نمیشد و اینگونه آن دو بهعنوان پادشاه و ملکه قلمروهای باستانی تاجگذاری کردند.
مقاله مرتبط:
- تولید فصل دوم سریال ارباب حلقه ها در بریتانیا به جای نیوزیلند
اگر به خاطر داشته باشید، گندالف آراگورن را با خود به گشتی و گذار برده و به او گفت که او عمری دراز خواهد داشت، هرچند او نامیرا نیست و بالاخره روزی مرگ را در آغوش خواهد گرفت. آراگورن به مدت ۱۲۰ سال بر پادشاهی متحده شده خود حکومت کر،د درحالی که او را با نام السار (Elessar) که به معنای «جواهر الفی» (Elfstone) است میشناختند.
درطول مدت حکومت او بسیاری دیگر از نقاط سرزمین میانه همچون برج اورتانک (Orthanc) بازسازی شد، برجی که زمانی تحت کنترل سارومان سفید بود و بعدا طی نبردی توسط انتها غرق شده بود. او همچنین به فارامیر برادر برومیر لقب شاهزاده ایتیلین ( Ithilien) را داد و درکنار آن اتحاد مجدد خود با پادشاهی روهان را تأیید کرده و شایر را سرزمینی آزاد اعلام کرد که تحت حمایت او است.
اما آراگورن در سن ۲۱۰ سالگی دیگر از عمر طولانی خود خسته و به زندگی بیمیل شد. به همین خاطر سرانجام تسلیم مرگ شده و به کار طولانی و درخشانی که در مدت فرمانروایی طولانی مدت خود در سرزمین میانه انجام داد، پایان داد. آرون هم که با قبول زندگی کردن در کنار مردی فانی، جاودانگی خود را از دست داده بود، یک سال بعد از اندوه مرگ عزیز از دست رفتهاش جان سپرد و پسر آنها پادشاهی قلمروی متحد را برعهده گرفت. بدین ترتیب دفتر زندگی یکی از تأثیرگذارترین شخصیتهای دنیای پررمز و راز خلق شده تالیکن بسته شد، هرچند خاطراتی ماندگار از شجاعت و دلاوریهای او برای همیشه در یادها زنده ماند.
شاید مدت زمان فیلمها به ما اجازه ندهند بیشتر با هر شخصیت آشنا شویم، اما در عوض نویسندگان در آثار خود، هر برگ از زندگی شخصیتهای خود را آنچنان به ما نشان میدهند که گویی همراه آنها رشد کردیم، جنگیدیم و ماجراجویی کردیم .
امیدوارم حالا بیش از گذشته با شخصیت آراگورن و فراز و نشیبهای زندگی او آشنا شده باشید. همچنین از همراهی شما با میدونی سپاسگزاریم و مشتاقانه منتظر شنیدن نظرات و دیدگاههای شما عزیزان هستیم. پس فراموش نکنید آنها را با ما و دیگر دوستانتان هم درمیان بگذارید.