دکتر فِمی اُیبُد (Femi Oyebode) نویسنده و شاعر شناختهشده که یک استاد برجسته روانپزشکی و مدیر گروه پیشین کالج سلطنتی روانپزشکی انگلستان نیز هست همیشه به دانشجویان روانپزشکی خود توصیه میکند که باید رمان و شعر بخوانند.
اما ادبیات برای روانپزشکی چه آوردهای میتواند داشته باشد؟ از یک منظر متون ادبی میتواند برای روانپزشکان ابزاری ارزشمند برای درک بهتر بیماریهای روانی و شرایط خاص بیماران باشند.
کتاب «ادبیات و روانپزشکی» نوشته فمی اُیبُد روابط و تعامل معنادار حوزه ادبیات و روانپزشکی را مورد کاوش قرار داده است. این کتاب شامل مجموعهای از مقالاتی است که پیش از این در ژورنال پیشرفتهای درمانی در روانپزشکی منتشر شدهاند اما در این مجموعه مجدداً روی همه آنها کار شده و به روز رسانیهای لازم در مورد آنها صورت گرفته است. علاوه بر این برخی مقالات دیگر در حوزه بین رشتهای ادبیات و روانپزشکی وجود دارد که برای اولین بار در این کتاب چاپ میشوند.
برخی از موضوعات بررسی شده در این کتاب شامل این موارد است: جایگاه ادبیات در آموزش روانپزشکی، آشنایی با ژانرهای مختلف ادبی از جمله: زندگینامه، داستان، شعر و نامهنویسی و همچنین طیف وسیعی از موضوعات، از جمله: اعتیاد، پیری، زوال عقل، کمتوانی ذهنی و درخودماندگی (اوتیسم). این فصلها به توصیف و بازنمایی وضعیت افراد میپردازند؛ تجربه زیسته رنج، تبیین روانپزشکی به عنوان یک نظام و همچنین رویکرد نهادی به حرفه روانپزشکی. این مجموعه گرچه در درجه اول برای روانپزشکان تألیف شده است، اما از طریق ارجاعاتش به آثار ادبی در دسترس، بینشی جذاب و ملموس در مورد بیماریهای روانی برای هر نوع خوانندهای ایجاد میکند.
ناصر همتی؛ روانپزشک و مترجم کتاب «ادبیات و روانپزشکی» (روزنامه دنیای اقتصاد)
تعامل ادبیات و روانپزشکی
در گذشته ادبیات و روانپزشکی ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر داشتند. به عنوان مثال فروید، تئوری روانکاوی خود را بر اساس تحلیل برخی از آثار کلاسیک یونان، مانند اُدیپ شهریار (اثر سوفوکل)، شکل داد. آثار برخی از روانپزشکان مانند رونالد دیوید لینگ، نیز رابطه نزدیک و تنگاتنگ بین ادبیات و روانپزشکی را به خوبی نشان میدهند. لینگ بر مبنای آثار بسیاری از نویسندگان از جمله ویلیام به لیک، داستایوفسکی، کافکا، بِکِت و ژان پل سارتر، مدل وجودی خود از جنون را طرح ریزی کرد. علاوه بر این او خودش یک شاعر زبردست بود که اشعار بسیاری سروده است.
با این حال، در برههای از زمان، پیوند بین هنر و روانپزشکی کمرنگ شد. برخی از کارشناسان بر این باورند که پس از جنگ جهانی اول، سیر حکمت به دو شاخه مجزا تقسیم شد: رویکرد علمی و رویکرد هنری. برخی بر این باورند که این شکاف بین علم و هنر بود که به غیرانسانی شدن رویکردهای دارویی نیز انجامید. علاوه بر این برخی بر این باورند که توصیف و تشریح عواطف و احساسات با زبان فنی میسر نیست و برای این کار زبان و ارجاعات ادبی به مراتب مناسبتر است.
اما امروزه برای دیگر بار تعداد فزایندهای از متخصصان حوزه سلامت روان به این باور گرایش پیدا کردهاند که هر دو رویکرد؛ یعنی رویکرد انسانی (هنری) و علمی، از یکدیگر جدا نیستند. کتاب «ادبیات و روانپزشکی»، در واقع سعی دارد که این شکاف و فاصله بین ادبیات و روانپزشکی را پر کند. این کتاب متشکل از مقالههای مختلفی است که در آنها شیوهها و روشهای مختلفی که روانپزشکی میتواند از ادبیات بهرهمند شود به طور دقیق و عینی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است.
علاوه بر این در این کتاب نقش ادبیات در آموزش پزشکی به طور گستردهای مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.
فمی اُیبُد روانپزشک معاصر بریتانیایی است که بهعنوان شاعر نیز شهرت درخوری دارد و صاحب چند دفتر شعر است. او در روانپزشکی نیز بسیار صاحبنظر است و ویراستار معتبرترین کتاب در موضوع «نشانهشناسی در روانپزشکی» است. اصل بحث فمی ایبد در کتاب «ادبیات و روانپزشکی» این است که طب و روانپزشکی چگونه میتوانند هم در طرح درس و هم در تشخیصها و درمانها از ادبیات و علوم انسانی، بهویژه فلسفه و اخلاق بهره بگیرند. این کتاب به این نکته میپردازد که چرا باید درمانگران و بهویژه رواندرمانگران ادبیات بخوانند. به عبارتی نویسنده میخواهد بگوید که همه رواندرمانگران باید بدانند که در ادبیات چه میگذرد چراکه زندگی واقعی در آنجاست.
ناصر همتی؛ مترجم کتاب (روزنامه دنیای اقتصاد)
ادبیات در خدمت روانپزشکی
برای خوانندگان این کتاب نمونههای بسیار خوبی از توصیف دقیق حالات روانی مختلف در آثار ادبی ارائه شده است. این داستانها در مورد تجربه بیماریهای روانی مختلف میتواند به روانپزشکها کمک کند تا روایت بیماران خود را بهتر درک کنند. علاوه بر این، آثار ادبی ارائه شده در این کتاب برای روانپزشکان بینشی منحصر به فرد و عمیق نسبت به اختلالات روانپزشکی فراهم میکند، توصیفاتی که ارائه آنها در قالب متون استاندارد روانپزشکی امکانپذیر نیست.
به عنوان مثال، توصیفات زندگینامهای شرابر از تجربیات روانپریشیاش و روایت تیم لوتس از افسردگیاش در مقالهاش تحت عنوان «بوی گل سرخ خشکشده»، دیدگاههای کاملاً متفاوتی در مورد اختلالات روانی نسبت به معیارهای موجود در کتاب راهنمای تشخیص آماری اختلالات روانی DSM در اختیار خواننده قرار میدهد. این افراد نشان میدهند که تجربه این ناهنجاریها و اختلالات روانی در عمل چگونه است و ظاهر واقعی آنها به چه شکل است. بنابراین، مطالعه این نوع آثار ادبی میتواند به روانپزشکان کمک کند تا با بیماران خود همدلی بیشتری را تجربه کنند.
ما در مطالعه ادبیات و بیوگرافیها متوجه نکات بالینی بسیاری خواهیم شد که شاید در شرح حال متعارف پزشکی و روانپزشکی بهدست نیاید. مثلاً در این کتاب به زندگینامه خود نوشت «جان استوارت میل» اشاره شده که با مطالعه آن به این نکته خواهیم رسید که چگونه این چهره بزرگ فلسفه از برخی نشانههای روانی رنج میبرده است.
ناصر همتی؛ مترجم کتاب (روزنامه دنیای اقتصاد)
رویکرد ادبی به اختلالات روانی
از طرف دیگر، این فرهنگ است که دانش و نگرش مردم را نسبت به بیماریهای روانی شکل میدهد.
همانطور که در کتاب ادبیات و روانپزشکی شرح داده شده است، در گذشته، برخی از آثار مانند کتاب «جین ایر» اثر شارلوت برونته، ایده جنون را در قالب برخی از حیوانات و شیاطین به تصویر میکشید. پس از آن هم در بسیاری از آثار ادبی و فیلمها، افرادی که از یک بیماری روانی رنج میبردند به عنوان افرادی خشن و خطرناک به تصویر کشیده میشدند. این کلیشههای فرهنگی میتواند باعث ایجاد تعصب و سوگیری در مورد بیماران روانی شود. اما در مقابل توصیفات دقیق و خیالانگیز موجود در آثار ادبی و زندگینامه افرادی که بیماریهای روانی را تجربه کردهاند، میتواند تصویری واقعی و به دور از تعصب از این بیماریها، خلق کند.
از این منظر، کتاب نمونههای زیادی از آثار ادبی را در اختیار خواننده قرار میدهد که مشکلات و اختلالات روانی را به شکلی دقیق و بدون سوگیری به تصویر میکشند. به عنوان مثال، اثری تحت عنوان «یک میلیون قطعه کوچک» اثر جیمز فری که در این کتاب به آن اشاره شده است، گزارشی است واقعنمایانه از دوران اقامت نویسنده آن در یک مرکز ترک و توانبخشی مواد مخدر. کتاب «زنبق» اثر جان بلی نیز یکی از شناختهشدهترین شرححالهای موجود در مورد بیماری آلزایمر است یا رمان «حادثه عجیب برای یک سگ در خاموشی» اثر کریستوفر به ون، که خواننده را وادار میکند تا جهانبینی یک کودک مبتلا به اوتیسم را با تمام وجودش احساس کند.
به باور نویسنده، گاهی رمانها و اتوبیوگرافیها دیدگاهی طبی به مخاطبان ارائه میکنند که از طریق مطالعه کتابهای پزشکی صرف بهدست نمیآید. بهعنوان مثال رمان «کوه جادو» توماسمان، بعضی از آثار ویلیام کارلوس ویلیامز، بولگاکوف و حتی اعترافات سنت آگوستین میتوانند چنین نقشی داشته باشند. همچنین با مطالعه آثار ویرجینیا وولف، سیلویا پلات، جنت فریم و… میتوان با چگونگی کنار آمدن آنان با/ یا تسلیم شدنشان به بعضی از علائم اختلالات خلقی پی برد.
ناصر همتی؛ مترجم کتاب (روزنامه دنیای اقتصاد)
ادبیات به مثابه صدای بیماران روانی
همانطور که فوکو در «تاریخ جنون» تشریح میکند، بیماران روانی همیشه در طول تاریخ به حاشیه رانده شده و خاموش شدهاند. اما نویسندگانی چون شکسپیر، سروانتس، دیدرو، هولدرلین، مالارمه، نیچه و آرتو برای بیماران روانی صدایی فراهم کردهاند، تا به این طریق آنها هم دیده و شنیده شوند. در واقع اگر ادبیات نبود، اکنون نمیدانستیم که بیماران روانی در دورههای تاریخی دیگر چگونه فکر میکردند، چگونه رفتار میکردند یا چگونه زندگی میکردند. از نظر تاریخی، ادبیات مانع از حذف شدن بیماران روانی از فرهنگ میشود.
سرانجام باید اشاره کرد که کتاب «ادبیات و روانپزشکی» به ما یادآوری میکند که ادبیات تلاشی است برای معنا بخشیدن به برخی از تجارب همگانی مانند زندگی یا مرگ. ادبیات همینطور ما را به نوشتن برای بیان و توصیف پریشانیهای عاطفی ترغیب میکند. در مجموع، این کتاب ارزش خواندن را دارد. مخصوصاً برای متخصصین حوزه سلامت روان و دوستداران ادبیات.
اُیبُد با ایدهها و تئوریهای خود میخواهد این نکته را به رواندرمانگران گوشزد کند که وقتی کسی بهعنوان بیمار به مطب شما رجوع میکند، نمیتوان با سؤالات کلیشهای و از پیش تعیین شده به این نتیجه برسی که آن بیمار لزوماً افسرده یا مثلاً مضطرب است. داستان آن شخص، مشابه داستان زندگی هیچکس دیگری نیست و عواملی که باعث شده آن بیمار به مطب شما بیاید، دلایل و عوامل منحصر به خود او هستند.
ناصر همتی؛ مترجم کتاب (روزنامه دنیای اقتصاد)
مرور کتاب
چرا یک استاد برجسته روانپزشکی و مدیر گروه پیشین کالج سلطنتی روانپزشکی انگلستان توصیه میکند که روانپزشکان باید رمان و شعر بخوانند؟ در عصر کنونی که برخی آن را عصر علمگرایی مینامند، مطمئناً مطالعه شیمی اعصاب و زیستشناسی مولکولی است که باعث پیشرفت شغلی یک روانپزشک میشود نه ادبیات که صرفاً نوعی گریز و یک عقبنشینی نابخردانه است از چالش سخت علوم. همانطور که دکتر کلر آلن میگوید، «روانپزشکی یک علم است، علمی ناب. من همیشه گفتهام که روانپزشکی در خالصترین شکل خود حتی به بیمار هم احتیاج ندارد».
این کتاب جالب مطالب فراوانی را برای توجیه این مسأله ارائه میدهد که مطالعه ادبیات داستانی باید به عنوان بخشی ثابت از فرایند یادگیری مادامالعمر یک روانپزشک در نظر گرفته شود. همانطور که متخصص مغز و اعصاب، مریان وُلف، به ما یادآوری میکند که «خواندن به ما این امکان را میدهد تا دیدگاهی کاملاً متفاوت از دیدگاه خود را در قالب حوزه آگاهی فردی دیگر تجربه کرده و برای مدت کوتاهی آن را زندگی کنیم».
روانپزشک نمونه از دیدگاه آکادمیک فردی تحسینبرانگیز است؛ موجودی انسانی، خود کنترلگر، دقیق و عینی، صبور و خستگیناپذیر. به عنوان فردی پیشرو در حوزه سلامت روان، یک روانپزشک در کلام، تفکر و عملش فردی کاملاً خالص است. او بیش از حد درگیر مسائل خصوصی بیمارانش نمیشود، اطلاعات شخصی کسی را فاش نمیکند و مرزها و حریمها را زیر پا نمیگذارد. او به راحتی نظر تخصصی سایر همکاران خود را جویا میشود و در مورد آنها تأمل میکند. اما همانطور که ساموئل جانسون در کتاب رامبلر در سال ۱۷۵۰ نوشت، «ادبیات داستانی، دانش مربوط به رذیلتها و فضیلتها را با اثربخشیای به مراتب بیشتر از قواعد علمی و تعاریف ساده، منتقل میکند».
داستانهای اخلاقی پات بارکر، ویل سلف، آلاستر کمبل، پاتریک مک گرات و سباستین فاکس روانپزشکان را نسبت به آسیبپذیری، شکنندگی و خودفریبی انسان آگاه میکند. اینگونه افسانهها از توصیه و نصیحت کردن به مراتب مؤثرتر هستند. ما قهرمانانی مثل دابلیو اچ ریورز را در نقش واقعی خود به عنوان یک «جاسوس دوگانه» میبینیم؛ دکتر موکتی مهربان اما تحقیرشده که با ارجاع خطرناکترین بیمار خود به رقیب آکادمیکش، قصد نابودی او را در سر دارد؛ یک ناجی روانی که خواهر آسیبپذیرترین بیمار خود را اغوا میکند؛ شخصی که عادت دارد وقت خود را در فاحشهخانهها سپری کند و متخصص چشمچرانی است؛ و محققی بیش از حد متعصب که اطلاعات موجود در پروندهها را متناسب با تز خود تحریف میکند. داستان همچنین ما را با الگوهای ضد قهرمان آشنا میکند؛ مثل سر ویلیام بردشاو اثر ویرجینیا وولف که هرگز از جنون صحبت نکرد، بلکه این حالت را فقدان وجود حس هم پارچگی نامید.
این کتاب چالشی است بر ادعای هارولد به لوم مبنی بر اینکه مطالعه ادبیات باعث نمیشود که حس همدردی یا مراقبت ما بیشتر شود. نویسندگان ادبی نشانمان میدهند که چگونه ادبیات میتواند به ما کمک کند تا دنیا را از چشم دیگران ببینیم، روایت شخصی آنها را تفسیر کنیم و روحیه پرسشگری خود را تقویت کنیم.
پروفسور اُیبُد همچنین قسمتی از نامههای فرانتس کافکا را به ما نشان میدهد که اهمیت توجه به پدیده زبان را به ما نشان میدهد … یعنی روانپزشکی اگر موضوعی باشد که در داخل ساختار زبان وجودیت پیدا نکرده باشد هیچ ارزشی ندارد.
آلن بوریج، یکی از برجستهترین داستاننویسان حوزه روانپزشکی، معتقد است که مطالعه ادبیات باعث افزایش حس همدلی شده و در ما توانایی دیدن جهان از دیدگاه اشخاص دیگر را فراهم میکند. این رویکرد تکمیلکننده چشمانداز حرفهای روانپزشکان بوده و برای آنها توانایی درک و برخورد با اختلالات را از منظر بیمار فراهم میکند. بوریج همچنین معتقد است که هر روایت، اعم از ادبی یا بالینی، نشاندهنده ساخت یک فرد از وقایع است و راوی، چه بیمار چه روانپزشک، ممکن است غیرقابل اعتماد باشد. آلن بوریج ضمن تاکید بر این مسأله که «خواندن جایگزین تجربه نیست»، نشان میدهد که چگونه ادبیات میتواند اختلافات ارزشی و معضلات اخلاقی درمان بالینی را به طور شفاف بازنمایی کند. آثار داستانی و نمایشنامهها خواننده را ترغیب میکنند تا از منظرهای مختلف این گونه موقعیتها را مورد تأمل و بررسی قرار دهند.
مارتین ایوانز، استاد علوم انسانی و پزشکی، با این استدلال خلوصگرایانه که میگوید استفاده ابزاری از ادبیات آن را بیاعتبار میکند مخالف است و بر این باور است که ایجاد توان تفسیر حسی و توسعه ادراک عاطفی میتواند جزو نتایج جانبی مطالعه آثار ادبی باشد. اُیبُد در بخشهایی از کتاب خود (ادبیات و روانپزشکی) روایتهای از زندگی بیماران را در قالب ژانر زندگینامه مطرح کرده است. در بخشهای دیگر از رابطه شعر و روانپزشکی گفته و همچنین بررسی نامههای کافکا از منظر روانپزشکی. وی در میان تحلیلهای متفکرانه خود، تلاش برای به تصویر کشیدن از هم گسیختگی روانی را ایجاد تعادلی بین نیاز به انسجام روایی و تجربه ذهنی بیخردی و هرج و مرج میداند.
این کتاب که دامنه گستردهای از موضوعات را پوشش میدهد همچنین شامل شرح و معرفی ادبیات موجود با موضوعات مرگ و میر، سو مصرف مواد مخدر و الکل، زوال عقل، ناتوانی ذهنی و اوتیسم است.