با پیشرفت علم و تکنولوژی، منابع و نیروی فیزیکی ارزش کمتری پیدا کرده و روز به روز بر اهمیت و ارزش دانش و آگاهی افزوده میشود. در این میان، شرکتهایی موفقتر خواهند بود که بتوانند بهترین استفاده را از اطلاعات و دانش به دست آمده از آن ببرند، زیرا موج بعدی رشد اقتصادی، از شرکت های دانش بنیان خواهد آمد. ولی این شرکت ها چه ویژگیهایی دارند و چه محصولات و خدماتی را ارائه میدهند؟ این همان پرسشی است که در این مقاله به آن پاسخ میدهیم.
لاستیک اتومبیلی که در مورد فشار هوا به راننده هشدار میدهد و لباسی که در واکنش به تغییر دمای هوا، گرم یا سرد میشود، نسخههای اولیهی محصولات دانشبنیان یا هوشمندی هستند که هماکنون در بازار وجود دارند. پوشک بچهای که در صورت خیس شدن، تغییرِ رنگ میدهد و راکت تنیسی که در محل برخورد با توپ، میدرخشد نیز، میتوانند نسخههای هوشمندی از سایر محصولات رایج باشند.
این محصولات، هوشمند هستند زیرا اطلاعات را فیلتر و تفسیر میکنند و به کاربر امکان میدهند تا به شکل مؤثرتری عمل کند. محصولات هوشمندی را که توسط شرکت های دانش بنیان تولید میشوند، میتوان از روی یکسری ویژگیها تشخیص داد؛ این محصولات تعاملی هستند، هر چه بیشتر از آنها استفاده کنیم هوشمندتر میشوند و میتوان آنها را سفارشی کرد. ما در مورد این ویژگیها و سایر ویژگیها بحث خواهیم کرد، ولی اطمینان داریم که محصولات دانشبنیان بسیار بیشتری، وارد بازار خواهد شد، زیرا در دورانِ دانش، محصولات بیشتری از این دست، تولید خواهد شد.
مصرفکنندگان در زمان استفاده از محصولات هوشمند، به یادگیرنده تبدیل میشوند و این محصولات، هم آنها را وادار کرده و هم به آنها کمک میکنند تا یاد بگیرند. شرکتها به سمت هوشمند کردن محصولات خود حرکت خواهند کرد، زیرا با این کار سود بیشتری عاید آنها خواهد شد. مشتریان آنها نیز، با استفاده از این محصولات، در یک فرآیند آموزشی درگیر خواهند شد.
نگاه کردن به مشتریان به دید یادگیرنده، نیازمند تغییری اساسی در تفکر است. ولی شرکتها در دو دههی آینده، مشتریان را یادگیرنده و خودشان را آموزشدهنده خواهند دانست. آنها برای به دست آوردن سود، یادگیری را ترویج خواهند کرد و مشتریان نیز از این تجربهی یادگیری بهره خواهند برد.
در سالهای پیشِ رو، استفادهی مردم از محصولات دانشبنیان (هم به عنوان مصرفکننده و هم در کار) برای موفقیت اقتصادی آنها بسیار مهم خواهد بود. ارزش یک شرکت نیز بر همین اساس، تعیین خواهد شد. یعنی شرکتهایی که بر ارائهی اطلاعات به مشتریان مبتنی هستند، بهتر از شرکتهای دیگر بوده و شرکتهایی که میدانند چگونه اطلاعات را به دانش تبدیل کنند، موفقترین شرکتها خواهند بود.
داده، اطلاعات، دانش
فناوریِ در حالِ تغییر، در حال برانگیختن موج بعدی رشد اقتصادی است. ما باید برای بهره بردن از این رشد، از فناوریهای جدید استفاده کنیم و علاوه بر آن، تفکر جدیدی نیز داشته باشیم. اولین و مهمترین توانایی ما، توانایی درک انتقال از داده به اطلاعات و از اطلاعات به دانش در اقتصاد است.
دادهها اجزای سازندهی اساسی اقتصاد اطلاعات و تجارت دانشبنیان هستند. همانطور که رابرت لاکی (Robert Lucky) (یکی از مدیران سابق شرکت آزمایشگاههای بل AT&T) میگوید، دادهها «لجن درهم و برهم» عصر اطلاعات هستند. در نخستین سالهای این اقتصاد، بر دادههایی تمرکز داشتیم که به ۴ شکلِ خاصِ ارقام، کلمات، صداها و تصاویر به ما میرسیدند. آنچه با آن دادهها انجام میدادیم (چگونه آنها را پردازش، ذخیره یا دستکاری میکردیم) ارزش آنها را تعیین میکرد.
اطلاعات، دادههایی هستند که به صورت الگوهایی معنادار، مرتب شدهاند. ارقام «داده» هستند ولی جدول اعداد تصادفی، «اطلاعات» است. به همین ترتیب، صداها (ی تبدیلشده به صورت نوتِ موسیقی) دادههایی هستند که میتوانیم آنها را به صورتِ تعداد نامحدودی از سیستمها مرتب کنیم و اطلاعاتی که موسیقی مینامیم را تولید کنیم. اینکه آیا قطعهای از موسیقی به منبعی برای دانش تبدیل شود (یعنی موجب شود کسانی که آن را میشنوند، چیزی یاد بگیرند)، به ترکیببندی آن قطعهی موسیقی و مهارت و هدف نوازندهی آن بستگی دارد. برای یک پیانیست مبتدی، اجرایی از یک قطعهی والس میتواند تجربهای برای یادگیری باشد. در حالیکه همان قطعهی والسِ اجرا شده توسط یک هنرمند، میتواند برای مخاطبان او منبعی از دانش باشد.
اهمیت داده به عنوان عاملی اقتصادی، ابتدا در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ آشکار شد که در آن، رایانههایی به اندازهی یک اتاق، امکان جمعآوری، دستهبندی و ذخیرهی مقادیر زیادی از دادههایی را فراهم کردند که باید پس از آن، برای تولید اطلاعات، توسط کاربران برنامهنویسی میشد. این فرایند با ظهور رایانههای الکترونیکی، شامل ریزپردازندهها و نرمافزارهای استاندارد، پیچیدهتر و سودمندتر شد، تا جایی که اطلاعاتی که یک شرکت تولید میکرد، ارزشمندتر از خود آن شرکت بود. راهنماهای خطوط هوایی و سیستمهای رزرو رایانهای، مانند شرکتِ SABRE وابسته به خطوط هوایی آمریکا (American Airlines)، نمونههای شناختهشدهای از اطلاعاتی هستند که سودمندتر از تجارتهایی هستند که برای آنها تولید شدهاند.
مدیریت بازده (yield management) نمونهی دیگری است که نشان میدهد، چگونه اطلاعات میتواند یک تجارت را ارتقا داده یا حتی دگرگون کند. مدیریت بازده در صنعت هواپیمایی، به شرکتهای حمل و نقل کالا امکان میدهد تا از طریق تغییر دادن قیمتها، درآمد به دست آمده از یک دارایی ثابت را به حداکثر برسانند و به همین دلیل است که میتوان برای صندلیهای مسافران هواپیما در یک پرواز، ۲۰ قیمت متفاوت تعیین کرد. مدیریت بازده در کشاورزی، میتواند مزایایی را برای کشاورز ایجاد کند و همین مدیریت بازده، کسبوکار جدیدی را برای تولیدکنندهی تراکتور، مسی فرگوسن (Massey Ferguson) ایجاد کرد.
کشاورزان عادت داشتند که میانگین بازدهی کل زمین زراعی را حدس بزنند، ولی آنها با استفاده از سیستم نقشهبرداری بازده مسی فرگوسن، میتوانند کشاورزی در مقیاس کوچک را در مقیاسی وسیع انجام دهند و بازدهی هر متر مربع از زمین را افزایش دهند. این سیستم، تراکتور کشاورز را به یک سیستم تعیین موقعیت جهانی ماهوارهای وصل میکند که عرض جغرافیایی، طول جغرافیایی و بازدهی هر متر مربع را ثبت میکند. در این حالت، لازم نیست که عملیات برداشت سنتی تغییر کند. دادهها به طور خودکار به رایانهی رومیزی کشاورز ارسال میشوند و نقشههای بازدهیای تولید میشود که نشان میدهند در کدام قسمتهای زمین، اختلافات میزان بازدهی، بالاتر یا پایینتر از هدف مورد نظر است. کشاورز با استفاده از این اطلاعات ویژه، میتواند مناطق انتخابشده را بررسی کرده و با دقت دلایل وجود اختلاف با هدف مورد نظر (مانند فشردگی خاک یا عدم تعادل مواد مغذی) را مشخص کند و ارزش این اختلافات را از لحاظ مالی تعیین کند تا متوجه شود که آیا اجرای راهحلهایی برای حل مشکلات موجود، مقرون به صرفه است یا خیر. برای مثال، نمونهبرداری خاک، بسیار گزینشیتر از استفاده از روشهای تصادفی سنتی است. امروزه این سیستم دانشبنیان، برای ایجاد مزیت رقابتی مورد استفاده قرار میگیرد. در آینده ممکن است که ارزش این سیستم، بیشتر از کسبوکار اولیهی مسی فرگوسن شود.
همانطور که این نمونهها نشان میدهند، فعالیتهای تولید اطلاعات، اغلب به عنوان مکملی برای کار «واقعی» که شرکت انجام میدهد شروع میشوند و اطلاعات تولید شده، چیزی بیش از یک محصول جانبی برای کسبوکار اصلی به نظر نمیرسد. ولی اهمیت این اطلاعات، در طول زمان افزایش مییابد تا زمانی که ارزش افزودهی محتوای آن، بیشتر از ارزش کسبوکار اصلی میشود. اکنون، فرایند تغییر دوباره در حال وقوع است. اقتصاد ما، در آستانهی انتقال از اطلاعات به دانش است و در اینجا دانش به معنی بهکارگیری و استفادهی مولد از اطلاعات است.
راهی ساده برای درک تفاوت میان اطلاعات و دانش، جایگزین کردن واژهی داده، در هر زمانی است که واژهی اطلاعات را میبینید یا میشنوید. این احتمال وجود دارد که جمله، درست به نظر نرسد. برای نمونه، یک مدیر ارشد فناوری اطلاعات (chief information officer) در مقایسه با یک پردازندهی دادهها، نقش و مجموعه مسئولیتهای بسیار متفاوتی دارد. امروزه داده همان کالا محسوب میشود که به اندازهی اطلاعاتی که از آن استخراج میشود، قدرتمند و ارزشمند نیست. در طول یک دهه، اگر تلاش کنیم که اطلاعات را جایگزین دانش کنیم، همان نوع از مقاومت را حس خواهیم کرد، زیرا دانش، جایگزین اطلاعات خواهد شد، درست همانطور که اکنون، اطلاعات جایگزین داده میشود.
انتقال از اقتصاد داده به اقتصاد اطلاعات، نیازمندِ دو تحول پیدرپی بود، یکی تکنولوژیکی و دیگری رفتاری. شرکت AMR (شرکت هولدینگ خطوط هوایی آمریکا) از تخصص تکنولوژیکی خود، برای متنوع کردن فعالیتهایش به صورتِ فعالیتهای بیشمار اطلاعاتی استفاده کرد، فعالیتهای اطلاعاتیای که شاملِ رسیدگی به ادعاهای پزشکی و بیمه برای شرکت Travelers Corporation و Blue Cross Blue Shield، تا مدیریت فرودگاه Warsaw برای دولت لهستان بود. تنها پس از آنکه تکنولوژی، این شرکت را به سمت خطوط تجاری جدیدی هدایت کرد، افراد مشغول در آن دریافتند که آن تجارتها، نیازمند روشهای مدیریت و سازماندهی متفاوتی است. چگونه کسبوکارها میتوانند از یک جفت جوراب، یک وام مسکن یا اعتبار ارز خارجی، ارزش دانش را استخراج کنند؟
انتقال از اطلاعات به دانش، موجب ظهور پدیدهی متفاوتی شده است. آگاهی از ارزش دانش، از تواناییِ بسیاری از کسبوکارها برای استخراج آن از کالاها و خدماتی که در آن نهفته است، فراتر رفته است. برای مثال، کسبوکارها چگونه میتوانند ارزش دانش را از یک جفت جوراب، یک وام مسکن، یک قبض برق یا اعتبار ارز خارجی، استخراج کنند؟ کسانی که راه انجام این کار را میفهمند، تمام قدرت و سودی را که دادهها و اطلاعات برای آنها به ارمغان میآورند، استخراج میکنند. ولی برای انجام این کار، ابتدا باید عناصر اساسی شرکت های دانشبنیان را درک کنیم.
۶ عنصر شرکت های دانش بنیان
ما در اینجا ۶ ویژگی شرکت های دانش بنیان را شناسایی کردهایم. اگرچه این ویژگیها به هم مرتبط و وابسته هستند، ولی لزوما همهی آنها، در هیچیک از محصولات یا خدمات هوشمند، با هم یافت نمیشوند. ولی این عناصر دستورالعملهایی ارائه میدهند که نشان میدهد چگونه یک شرکت بالغ میتواند با ارتقای محصولات و خدمات خود و با استفادهی مولد از اطلاعات، به یک شرکت دانشبنیان مبدل میشود.
۱. هر چه بیشتر از محصولات دانشبنیان استفاده کنید، هوشمندتر میشوند
اگر مسافری در هتل ریتزکارلتون در بوستون، ۶ بالش ضدحساسیت درخواست کند، با سیستم دانشبنیان این هتل، او هر زمان که وارد یک هتل ریتزکارلتون در هر کجای جهان شود، این بالشهای ضدحساسیت در اختیار او قرار داده میشوند.
هتلهای زنجیرهای ریتز کارلتون در حال نصب سیستم دانشبنیانی هستند که ترجیحها و نیازهای مشتریان را ردگیری کرده و به طور خودکار، اطلاعات بهدست آمده را در سراسر جهان، انتقال میدهد. برای نمونه، اگر یک مشتری در بوستون، ۶ بالش ضدحساسیت درخواست کند، دفعهی بعد که به یک هتل ریتز کارلتون در بوستون، هاوایی، هُنگکُنگ یا هر جای دیگری در دنیا برود، همین بالشها را در اتاق خود مشاهده خواهد کرد. در اینجا سیستم، اطلاعات بیشتری در مورد این مشتری کسب کرده و میتواند از این اطلاعات جدید استفادهای مؤثر ببرد. به همین ترتیب، تراکنشهای کارتهای اعتباری نیز میتوانند منبع داده باشند و صورتحسابهای ماهانهی هر مشتری نیز، اطلاعات محسوب میشوند. ولی وقتی که برای مثال، از کارت اعتباری Citibank Aadvantage برای پرسوجو در مورد فعالیتهای غیرمعمول در حسابتان با شما تماس میگیرند، این بانک آنچه در مورد شما فهمیده است را هم برای شما و هم برای ارائهدهندهی کارت اعتباری، بهکار میگیرد. این سیستم به اندازهای هوشمند شده است که میتواند، الگوهای خریدی را که با شخصیت یک دارندهی کارت اعتباری خاص، همخوانی ندارد و ممکن است نشانهی کلاهبرداری باشد، تشخیص بدهد.
۲. هر چه بیشتر از محصولات دانشبنیان استفاده کنید، باهوشتر میشوید
بعضی محصولات و خدمات دانشبنیان، علاوه بر آنکه خودشان باهوشتر میشوند، کاربرانشان را نیز قادر میسازند تا چیزهای جدیدی یادبگیرند. برای نمونه، سيستم تعمیر و نگهداری کامپيوتری جنرال موتورز، به نام کَمز (CAMS) را در نظر بگیرید. کمز که به عنوان یک مربی برای مکانیکهای تازهکار طراحی شده تا در تشخیص مشکل و تعمیر اتومبیلها به آنها کمک کند، به سیستمی پیچیدهتر تکامل یافته که به مکانیکهای متخصص کمک میکند تا مهارتهایشان را افزایش دهند. اکنون هر مکانیکی میتواند از تخصصهای تمام مکانیکهای موجود در سیستم، بهره ببرد.
در سالهایی نه چندان دور مانند سال ۱۹۶۵، مکانیکی که ۵۰۰ صفحه از کتابهای راهنمای تعمیر را فراگرفته بود میتوانست هر ماشینی را تعمیر کند. امروزه همان مکانیک باید تقریبا ۵۰۰ هزار صفحه کتاب راهنما را بخواند! ولی دسترسی به سیستم کمز موجب میشود تا مکانیکها بدون نیاز به کتابهای راهنما، باهوشتر شوند. درست است که میتوان ادعا کرد که دانشِ افزایش یافته، در درون سیستم وجود دارد، نه در ذهن هیچ شخص خاصی، ولی واقعیت این است که بسیاری از مکانیکها باهوشتر شدهاند، زیرا اکنون میتوانند از تجربههای تمام مکانیکهای دیگر برخوردار شوند. این سیستم به طور مداوم در حال بهبود است، زیرا همیشه فناوریهای جدید را از بهترین مکانیکها یاد میگیرد و البته نتیجهی آن، ارائهی خدمات بهتر به مشتریان است.
۳. محصولات و خدمات دانشبنیان با شرایط در حالِ تغییر، سازگار میشوند
یک محصول ثابت و بدون تغییر، به اندازهی محصولی که شرایط جدید را ارزیابی کرده و بر همین اساس، خود را اصلاح میکند، ارزشمند نیست. مدتهاست که با یخچالهایی که «میدانند» چه زمانی باید یخ خود را آب کنند، آشنایی داریم. ترموستات خانگی سادهای که دمای اتاق را حس کرده و نشان میدهد که خانه باید گرم یا سرد شود نیز محصول هوشمند دیگری در دوران پیش از رایانه است. وقتی دانش به صورت یک محصول ملموس درمیآید، حتی میتواند در سطح اتمی یا مولکولی نیز ساخته شود، مانند مواد شیمیاییای که به صورتی طراحی شدهاند که وقتی به مرحلهای سمی یا خطرناک میرسند، تجزیه میشوند. مواد تغییردهندهی فاز یا micro-PCMها، پیشرفتهای جدیدتری هستن که آنها نیز به رایانه وابستگی ندارند و با این حال، از توانایی سازگاری برخوردارند. وقتی پارچهی یک ژاکت اسکیِ micro-PCM احساسِ سرما میکند، گرم میشود. از همین micro-PCMها میتوان در صندلی اتومبیل، پرده، مواد عایق و کاغذ دیواری نیز استفاده کرد.
مادهی جدید دیگری که با شرایط متغیر سازگاری مییابد، برای استفاده در پنجرههای شیشهای طراحی شده است. مادهای به نامِ ابر ژل (Cloud Gel) که توسط شرکت سانتک (Suntek) واقع در آلبوکرکیِ نیومکزیکو تولید شده، میتواند ۹۰ درصد از اشعههای خورشید را (بسته به دمای هوا یا شدت نور خورشید) منعکس کرده یا منتقل کند. برای مثال، وقتی دمای هوا به ۶۸ درجهی فارنهایت میرسد، پنجره یا نورگیری که در آن از این ماده استفاده شده، گرمای بیشتری را به داخل منتقل میکند، ولی وقتی دمای هوا ۷۱ درجهی فارنهایت باشد، این ماده گرمای تابشی را به اتمسفر پس میدهد. هر سال در سراسر جهان، حدود ۶ میلیارد فوت مربع (هر فوت، معادلِ ۳۰.۴۸ سانتیمتر است) شیشهی جدید نصب میشود. شرکت سانتک ادعا میکند که اگر در تمام این شیشهها، از پوششی از این ماده استفاده شود، مصرف انرژی تا ۱۷ درصد کاهش یافته و بیش از ۱ میلیارد تن از آلودگی هوا کاسته میشود.
امروزه تراشههای کامپیوتری، به طور معمول در محصولات به کار میروند. برای نمونه، تراشهای که در فِر به کار میرود و با پخته شدنِ بوقلمون، به صدا درمیآید و در صورتی که آشپز فر را خاموش نکند، فر را خاموش میکند. محصولات و خدمات هوشمندی وجود دارند که به شما میگویند چگونه عمل کنید. برای نمونه، لاستیکهای اتومبیل، به مرور فشار هوای خود را از دست میدهند و عملکردشان کاهش مییابد و موجب افزایش مصرف بنزین میشوند. شرکت لاستیکسازیِ گودیِرتایر (Goodyear Tire)، یک «تایر هوشمند» طراحی کرده است که حاوی ریزتراشهای است که دادههای مربوط به فشار هوا را جمعآوری و تحلیل میکند. در نهایت این ریزتراشه، پیامی را برای داشبورد ارسال میکند که میگوید: «فشار تایر پایین است، باید توقف کوتاهی داشته باشیم». نخستین بخش از این پیام، اطلاعاتی را انتقال میدهد و بخش دوم، بخش دانش است و به شما میگوید که باید چه کاری انجام دهید. پس از آن به شما بستگی دارد که حرکت عاقلانه را انجام دهید یا خیر.
۴. شرکت های دانشبنیان میتوانند محصولات خود را سفارشی کنند
محصولات و خدمات دانشبنیان، میتوانند الگوهای متغیر، خصوصیات اخلاقی و نیازهای خاص مشتریان را تعیین کنند. برای نمونه، شرکتهای تولید تلفن، به شدت در حال تلاش برای تولید گوشیهایی با ویژگیهای دانشبنیان هستند. کارت اعتباری تلفن شما به زودی میتواند بفهمد که شما در زمان تماس با یک اپراتور راهِ دور، قصد دارید که از چه زبانی استفاده کنید. این کارت اعتباری به شما امکان خواهد داد تا صدای زنگ مشخص خود را داشته باشید تا برای مثال، بهترین دوستتان متوجه شود که شما با او تماس گرفتهاید. این خدمات هوشمند جدید، میتواند شمارههایی که بیش از همه با آنها تماس گرفتهاید را با شماره و همچنین نام، تشخیص دهد. بنابراین وقتی گوشی را برمیدارید و میگویید: «با آژانس مسافرتیام تماس بگیر»، سیستم میداند که باید با چه شمارهای تماس بگیرد. به زودی، تشخیص اثر صدا (Voiceprint، مانند اثر انگشت که برای شناسایی بهکار میرود) گام اصلی در سفارشی کردن محصولات و خدماتی مانند کارتهای اعتباری تلفن خواهد بود و حتی ممکن است جایگزین خود کارت اعتباری شود.
۵. محصولات و خدمات دانشبنیان، چرخهی عمر نسبتا کوتاهی دارند
هنوز حمایتهای حق انحصاری در مورد مالکیت معنوی، به اندازهی فناوریهای «سخت» توسعه نیافتهاند، بنابراین عمرِ اطلاعات اختصاصی، کوتاه است. برای نمونه، خدمات مشاورهی ارز خارجیِ ارائه شده توسط بانکهای تجاری و سرمایهگذاری را در نظر بگیرید. این دانش، بسیار تخصصی است و محصولات، برای مشتریان شرکت سفارشی میشود. از آنجا که این محصولات، به وجود شرایط خاصی در بازار بستگی دارند، عمر آنها کوتاه است. اما از آنجا که اطلاعات مربوط به بازارها، به طور گستردهای منتشر میشود، این محصولات اختصاصی میتوانند به سرعت توسط رقبا کپی شوند. بنابراین، بانکها باید برای حفظ سودها و مزیت اختصاصی خود، به طور مداوم محصولاتشان را ارتقا دهند. چالش مدیریتی افرادی که خدمات مشاورهی ارز خارجی را اداره میکنند، ایجاد همکاری میان متخصصان خود در نیویورک، لندن و توکیو است تا بتوانند نسل بعدیِ محصولاتشان را سریعتر از رقبایشان، توسعه دهند.
۶. شرکت های دانشبنیان، به مشتریان امکان میدهند که در زمان واقعی عمل کنند
اطلاعات، زمانی ارزشمندتر میشود که فورا بتوان بر اساس آن عمل کرد. برای مدتها نقشهها و کتابهای راهنمای سفر، به رانندهها اطلاعاتی در مورد بزرگراهها، هتلها و نقاط خطرآفرین دادهاند. خودروسازان به دنبال ارائهی این اطلاعات به وسایل نقلیه، به صورت الکترونیکی و در زمان واقعی هستند. در این صورت، علاوه بر ارائهی خدمات مسیریابی به رانندگان، این اطلاعات به طور مستمر، با گزارشات ترافیکی نمایش داده شده بر روی یک صفحهی نمایش بر روی داشبورد، بهروزرسانی میشود. پس از آن به راننده بستگی دارد که برای مثال، با رفتن به مسیر انحرافی پیشنهادی، به تاخیر انداختن حرکت به پس از اتمامِ راهبندان، یا توقف کردن در «بهترین» مکان برای شام، از این اطلاعات، عاقلانه استفاده کند. اگر این خدمات تعاملی شود، به صورتی که بتواند به پرسشهای راننده پاسخ دهد، ارزش آن باز هم افزایش مییابد.
محصولات دانشبنیان نیز در زمان واقعی عمل میکنند. مثلا وقتی نمایندگی خدماتِ شرکت تولید آسانسورِ Otis برای تعمیر آسانسور ۸ در یک آسمانخراش میآید و مدیر ساختمان به او میگوید که این آسانسور هیچ مشکلی ندارد، نمایندگی خدمات که به تازگی، تماسی از آسانسور دریافت کرده است، میگوید: «درست است، ولی این آسانسور در آینده دچار مشکل خواهد شد و من اینجا هستم تا از آن جلوگیری کنم». شرکت زیراکس (Xerox) نیز، با استفاده از یک مودم داخلی و تلفنی که به طور خودکار، برای خدمات تعمیر در محل تماس میگیرد، تعمیر و نگهداری پیشگیرانه را برای برخی از دستگاههای بزرگ خود، ارائه میدهد.
محصولات دانشبنیان و سایر محصولات هوشمند
هر محصول یا خدمتی را میتوان دانشبنیان کرد. برای مثال، چگونه میتوان یک کسبوکار تولید همبرگر را به کسبوکاری دانشبنیان تبدیل کرد؟ ابتدا باید با بعضی از دادههای اساسی در مورد همبرگر شروع کنید، مانند مواد تشکیلدهندهی آن و مزایای آن، مانند مواد مغذّی، راحتی پخت، قیمت پایین و طعم و مزه. وقتی شرکت این دادهها را در الگویی معنادار قرار میدهد، متوجه میشود که باید چه منو و بازار هدفی داشته باشد. به طور خلاصه، میداند که در چه کسبوکاری فعالیت میکند.
اگر واقعا بخواهیم که این کسبوکار، که به یک کسبوکار دانشبنیان تبدیل شود، باید علاوه بر ارائهی مواد غذایی خوشمزه و ارزانقیمت، امکان استفاده از اطلاعات تغذیهای را نیز به مشتریان بدهیم. مثلا میزان کالری و چربی موجود را میتوان محاسبه کرد و در کنار اقلام دیگر در صورتحساب چاپ کرد یا حتی پیش از انجام سفارش، آن را به مشتری نشان داد تا بتواند در مورد غذایی که مصرف میکند، تصمیمهای آگاهانهتری بگیرد. یکی از نتایج این کار، فشار بازار برای تولید محصولاتی با ارزش غذایی بالاتر و به بیان دیگر، آغاز یک دگرگونی در آن کسبوکار است.
مثال دیگر، انتخاب برنامههای تلویزیونی است که احتمالا به تجربهای دانشبنیان تبدیل خواهد شد که از چند مورد از ویژگیهای توصیف شده در بالا، برخوردار خواهد بود. با وجود بیش از ۱۰۰ کانال و ۵۰۰ تا ۱۵۰۰ کانال دیگری که در راه هستند، بینندگان باید بتوانند به شکلی مؤثرتر از آنچه که سیستمهای موجود اجازه میدهند، برنامهها را فیلتر و انتخاب کنند. جابجا شدن در میان کانالها، در واقع همان انتخابِ میان دادههاست. وقتی این انتخابها به صورت فهرستهایی مرتب شوند (چه به صورت چاپشده، مانند راهنمای تلویزیون و چه به شکل الکترونیکی و از طریق یک کانال خاص)، به محصولی مبتنی بر اطلاعات تبدیل میشوند.
اگر راهنمای برنامهی الکترونیکی تعاملی شود و بیننده و راهنما، با استفادهی بیشتر، در مورد یکدیگر هوشمندتر شوند، این راهنما پتانسیل تبدیل شدن به یک محصول هوشمند را خواهد داشت. ولی هیچ چیز تضمین نمیکند که از این راهنما به آن صورت استفاده شود. اگر بینندگان از این راهنما فقط برای افزایشِ سرعت جابجا شدن میان گزینهها استفاده کنند، از آن فقط برای به دست آوردن اطلاعات استفاده خواهند کرد. ولی اگر بینندگان از راهنما، در مورد تمام کمدیهای تلویزیونی در آن هفته یا تمام برنامههای مربوط به آلودگی یا روش پخت ماهی بپرسند، اطلاعات را به سطح دانش ارتقا خواهند داد.
تصمیم کمیسیون ارتباطات فدرال (FCC) دولت ایالات متحده در سال ۱۹۹۲، مبنی بر مجاز کردن شرکتهای تلفن برای ارسال برنامههای تلویزیونی، انتخاب برنامهی الکترونیکی را به واقعیت تبدیل میکند. فیبر نوری یا شبکههای بیسیم دیجیتالیای که این برنامهها بر روی آنها ارسال خواهند شد، تا پایان این قرن عملی نخواهد شد. ولی وقتی این اتفاق رخ دهد، مدارس و کسبوکارها، دانشجویان و مشتریان میتوانند از کتابخانههای دیجیتالیای استفاده کنند که هر چیزی از سریالهای احساساتی و فیلم، تا متون علمی و فایلهای پزشکی را ارائه میدهند. استفادهی عاقلانه از این اطلاعات، به بیننده بستگی دارد. در نهایت، تصمیم FCC، به معنیِ برنامههای چندرسانهای تعاملی است، یعنی پیریزیِ کسبوکارهای دانشبنیانی که هنوز تصوری از آنها نداریم.
خلاصهی صورتحسابهای کارتهای اعتباری، تماسهای تلفنی و مانند آنها نیز مثال دیگری از فرصتهایی است که یک ذهنیت دانشبنیان میتواند ایجاد کند. شرکت خدمات مالی آمریکاییِ آمریکن اکسپرس (American Express)، نخستین شرکتی بود که با مرتب کردن تراکنشهای یکساله به صورت دستهبندیهایی که برای اهداف مالیاتی و تجاری مفید بودند، خود را از رقبایش متمایز کرد. در اینجا، هزینههای فردی، داده هستند و صورتحساب ماهانه نیز اطلاعات است. ولی خلاصهی صورتحسابها، در صورتی که به کاربر کمک کند تا هزینههای سفر را کنترل کرده و فرمهای مالیاتی را آماده کند، به ابزار دانش تبدیل میشود.
هماکنون بعضی از شرکتهای کارت اعتباری، این خلاصه را در پایان سال و برای هزینهی اسمی ارائه میکنند. میتوان این خدمات را با ارائهی خلاصههایی ماهانه یا برای دورهی ابتدای سال تا تاریخ جاری نیز ارائه داد. میتوان هزینههای فهرستی از متغیرهای جایگزینِ ارائه شده برای نمایش دادهها، یا برای هزینهای که فقط یک بار پرداخت میشود را به جای تاریخ، بر اساس دستهبندی مرتب کرد. میتوان تجارتهای دانشبنیان را برای خدمات مبتنی بر هزینهای ایجاد کرد که به مشتریان امکان میدهد تا انتخاب کنند که چگونه سودمندترین استفاده را از اطلاعات ببرند.
نقش تجارت به عنوان یک آموزشدهنده
توسعهی شرکت های دانشبنیان، بازتابی از دگرگونی بزرگتری است که در جامعه در حال وقوع است. بازارِ یادگیری تا حد زیادی از نو تعریف میشود و علاوه بر دانشآموزان و دانشجویان رسمی، یادگیرندگانی مادامالعمر را نیز دربرمیگیرد. این معنای جدیدی از آموزش و یادگیری است که در حال شکفتن در صحنه است.
یادگیری در کشورهایی با اقتصاد کشاورزی، بیشتر توسط کلیسا هدایت میشود و بر کودکان بین ۷ تا ۱۴ سال تمرکز دارد و برای تمام سالهای زندگیِ کاری فرد، کافی است. در کشورهای صنعتی، یادگیری توسط دولت اداره شده و دانشآموزان و دانشجویان در سنین بینِ ۵ تا ۲۲ سال را شامل میشود. ولی در اقتصادهای دانشبنیان، سرعت سریع تغییرات تکنولوژیکی موجب میشود تا یادگیری، همیشگی باشد و این آموزش باید در تمام طول زندگیِ کاری فرد، ادامه داشته باشد. افراد باید قدرت یادگیریشان را افزایش دهند تا قدرت کسب درآمدشان را حفظ کنند.
دانش حدودا هر هفت سال، دوبرابر میشود و بهویژه در زمینههای فنی، نیمی از آنچه دانشجویان در نخستین سال دانشگاه یاد میگیرند، تا زمانی که فارغالتحصیل شوند، منسوخ میشود. در نیروی کار، نیاز به همگام بودن با تغییرات تکنولوژیکی بیشتر حس میشود. شرکتها برای اینکه توان رقابتی خود را از دست ندهند و نیروی کار نیز برای اینکه شغل خود را حفظ کنند، باید به یادگیری ادامه دهند. ولی این بازار آموزش سایه، دستکم گرفته شده است.
مصرفکنندگان نیز به عنوان یک بخش یادگیرنده، دستکم گرفته شدهاند، در حالیکه آنها جدیدترین و بزرگترین بخش یادگیرنده در بازار قرن بیست و یکم خواهند بود. هر چه فناوریهای اطلاعاتی، دوستانهتر و هوشمندتر میشوند و هر چه این فناوریها در محصولات و خدمات بیشتری بهکارگرفته میشوند، یادگیری نیز به یک محصول جانبی (و خدمت جانبی) در دنیای مصرفکنندگان مبدل میشود. در گذشته هرگز، مشتریان خود را یادگیرنده و شرکتها خود را تعلیمدهنده نمیدانستند.
تجارت، بیش از دولت، تغییرات آموزشی لازم برای اقتصاد دانشبنیان را پایهگذاری کرده است. سیستمهای مدارس دولتی و خصوصی، دنبالهرویِ تحولاتی در یادگیریای هستند که در بیرون از آنها و در بخش خصوصی، در کار و در بازی و برای افرادی در تمام سنین، در حال تکامل است. در طول چند دههی آینده، بخش خصوصی، بخش دولتی را (که در حال حاضر، نهاد آموزشی غالب است) تحتالشعاع قرار خواهد داد.
برگرفته از: hbr.org