یک درام تاریخی از جرج کلونی، فیلم جنگی دربارهی ایرلند، کمدی-درام معروف اقتباسی با بازی امیلی بلانت و در آخر فیلم The Informant با نقشآفرینی مت دیمون به کارگردانی استیون سودربرگ.
باتوجهبه برخی از مسائل کاری پیشآمده، شمارهی ۲۳۳ سری مقالات «آخر هفته چه فیلمی ببینیم» میدونی با یک روز تأخیر بهدست شما رسید. به همین دلیل مقالهی «آخر هفته چی بازی کنیم» این هفته نیز بهجای چهارشنبه، در روز پنجشنبه تقدیم مخاطبهای محترم میدونی میشود.
مقالهی معرفی فیلم سینمایی پر از بازیگرهای معروف هالیوود است و فهرستی از چهار اثر متفاوت با حضور آنها را مقابل شما میگذارد. البته که برخی از این بازیگرهای معروف در زمان ساخت فیلمهای نامبرده اصلا شهرت امروز را نداشتند. همچنین باید پذیرفت که اولین فیلم و آخرین فیلم قرارگرفته در فهرست، کمتر از دو اثر میانی میتوانند عامهپسند خطاب شوند. در نتیجه هر مخاطب محترم موقع تصمیمگیری برای تماشا یا عدم تماشای آنها، بیشتر باید روی این فکر کند که چهقدر هرکدام از این ساختههای سینمایی با سلایق او جور درمیآید.
Good Night, and Good Luck. (2005)
آثار سینمایی گوناگونی را میتوان پیدا کرد که نبرد رسانههای گوناگون با سیاستمدارها در بازههای زمانی متفاوت را به تصویر کشیدهاند. تمایل انسانها به شنیدن حقیقت دربارهی افرادی که احساس خوبی نسبت به آنها ندارند، سبب میشود که چنین فیلمهایی شانس مورد استقبال قرار گرفتن را داشته باشند. زیرا نشان میدهند که اگر برخی از افراد جسارت بیان برخی از حرفها را نداشتند، شاید اتفاقاتی بسیار بد در دنیا رخ میدادند.
جرج کلونی در مقام کارگردان فیلم هفت میلیون دلاری .Good Night, and Good Luck فهمید که چه وطیفهی سنگینی روی دوش افراد راستگو قرار میگیرد؛ افرادی که میتوانند دروغها را برملا کنند و حداقل به برخی از افراد، فرصت تصمیمگیری براساس واقعیتها را بدهند. یکی از مهمترین جنبههای داستانگویی فیلم نیز مربوطبه نبرد داخلی تیم خبری با سرمایهدارهایی است که شبکهی تلویزیونی محل کار آنها را از لحاظ مالی تأمین میکنند.
در میان تمام بازیگرهای فیلم، رابرت داونی جونیور یک نقش نهچندان بزرگ و در عین حال کلیدی دارد. او که بخشی از این پروژهی مهم است، باید جلوی سردرآوردن همکارها از جزئیات زندگی شخصی خود را بگیرد. در نتیجه تضادی جالب بین ماهیت یکی از اهداف شخصی او و کار مهم انجامشده توسط این تیم به چشم میخورد. کدام رازها باید سربسته بمانند؟ کدام رازها باید برای همه فاش شوند؟ چه کسی باید در اینباره تصمیمگیری کند؟
The Wind that Shakes the Barley (2006)
وقتی مواجهه با خشونت بیرحمانه بهجای اینکه فرد را بترساند و از مهلکه فراری دهد، احساس مسئولیت را در وجود او بیدار میکند. دیمین یک دانشجوی پزشکی است که میخواهد برای تکمیل تحصیلات خود به شهر لندن برود. اما جنگ داخلی ایرلند برای کسب استقلال، او را در خانه نگه میدارد. پس از آن هم با اینکه جنگ دائمی نیست و اوضاع تغییر میکند، جای زخمها روی بدن کشور و مردم باقی میماند.
سالها قبل از اینکه بازیگر معروف با پیکی بلایندرز به شهرت جهانی برسد، کن لوچ در این فیلم به بهترین شکل ممکن از قدرت نقشآفرینی کیلین مورفی بهره برد؛ با داستانی متمرکز روی دو برادر که جبهههای جنگی آنها را مقابل یکدیگر قرار میدهند.
داستان فیلم در دههی ۱۹۲۰ میلادی جریان دارد و تسلط فیلمساز روی قصه سبب میشود که The Wind that Shakes the Barley همزمان با گره خوردن به رویداد گستردهی مربوطبه تعداد زیادی از انسانها، در متمرکز نگه داشتن روایت خود روی شخصیتهای اصلی موفق باشد.
The Devil Wears Prada (2006)
شیطان پرادا میپوشد، بدون شک یکی از آن فیلمهایی است که گذر زمان بهشدت لحن عجیب داستانگویی آن را پررنگ کرد؛ لحنی که باتوجهبه آن سخت میتوان دربارهی هدف این فیلم و کموکیف محتوای آن به نتیجه رسید. اما در سرگرمکنندگی اثر و پررنگی نقشآفرینیهای عالی آن شکی وجود ندارد. مخاطبی که لذت زیادی از تماشای درامدی (کمدی-درام) آمریکایی میبرد، احتمالا همچنان دلایل زیادی برای دیدن فیلم The Devil Wears Prada دارد. چون اثر مورد بحث در پیادهسازی مولفههای اصلی این سبک موفق است و داستانی چندخطی را با پیروی از اصول فیلمنامهنویسی هالیوودی روایت میکند.
ماجرا دربارهی دو گروه از شخصیتها است؛ افراد قدرتمندی که اهمیت زیادی به قدرت خود میدهند و افرادی لگدشده از سوی جامعه که میخواهند با چسبیدن به قدرتمندها، بزرگتر به نظر برسند. بعضی از آنها کار را واقعا بهعنوان یک فعالیت کمککننده به جریان زندگی انجام میدهند و برخی از آنها برای کار زنده هستند. تقابل همهی تیپهای مورد بحث در قالب مثلث مریل استریپ، ان هتوی و امیلی بلانت به چشم میآید.
این وسط قدرت نقشآفرینی بلانت را وقتی بهتر درک میکنیم که حضور اندک او در فیلم نسبت به دو بازیگر دیگر را به یاد میآوریم. او انقدر از سکانسهای محدود برای به جا گذاشتن نقش خود روی قصهگویی فیلم The Devil Wears Prada بهره برد که امیلی چارلتون برای عدهای حتی به یاد ماندنیتر از شخصیت آندریا شد؛ تا حدی که عدهای تصمیمات آن شخصیت را قابل باورپذیرتر میدانستند و با سختکوشی عجیب او ارتباط برقرار کردند.
The Informant! (2009)
قصههای متمرکز روی جاسوسی به شرطی در سینما جواب میدهند که بازیگر اصلی از پس به تصویر کشیدن تمام تنش گرهخورده به انجام چنین کاری بربیاید. استیون سودربرگ هم طبیعتا از همان زمان که مت دیمون را بهعنوان بازیگر اصلی فیلم فیلم !The Informant انتخاب کرد، مطمئن بود که از این بابت نیازی به نگرانی ندارد. در این بین باید به یاد داشت که کمدی سیاه جریانیافته در اثر سودربرگ نیز به دیمون فرصتی فوقالعاده برای افزودن جزئیات ویژه به شخصیت مارک را داد. نتیجه هم اثری بود که هرچه باشد، صرفا «یک فیلم بیوگرافی دیگر با محوریت خلافهای واقعی» نیست.
The Informant را میتوان یک فیلم جنایی با راوی نامطمئن دانست که میخواست یک اقتباس ساده نباشد و از ظرفیت سینمایی خود بهره ببرد. این اثری نیست که همهی مخاطبها آن را دوست داشته باشند. اما برخی از افرادی که همراهبا شخصیت به سوی حقیقت قرارگرفته در مرکز داستان فیلم حرکت کردند، غم عمیقی را لمس میکنند که بخش به بخش این روایت را شکل داده است.