از اثر ماندگار فیلمساز مولف روس در سال ۱۹۶۲ میلادی و دو انیمهی ارزشمند متعلق به دههی گذشته تا فیلم معرکهی کوئنتین تارانتینو با نقشآفرینی برد پیت، کریستف والتس و دیانه کروگر.
منهای فیلم آندری آرسنیویچ تارکوفسکی که مخاطب را موقع نمایش سیاهیهای جنایات بشری به نفسنفس میاندازد، این فهرست از آثاری تشکیلشده است که به اشکالی کاملا متفاوت با یکدیگر، به تماشاگرهای هدف خود انرژی میبخشند. از یک طرف با انیمهای روبهرو هستیم که تا مدتها قرار بود آخرین فیلم یکی از برترین کارگردانهای تاریخ باشد و از آن سو به انیمیشن بلند دیگری از سرزمین آفتاب تابان میرسیم که گستردگی محتوای اختصاصی شبکهی آنلاین/استریممحور نتفلیکس را به رخ میکشد.
اثر بزرگسالانهی متعلق به سال ۲۰۰۹ میلادی هم که به «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟» ۱۵۳ میدونی راه یافته است، به طرز عجیبی برترین فیلم سینمایی کارنامهی کوئنتین تارانتینو از نگاه نویسندهی این مطلب به حساب میآید. اگر میخواهید مثل همیشه روزها را با عشق ورزیدن به سینما سپری کنید، همراه این مقالهی معرفی فیلم سینمایی باشید.
(A Whisker Away (2020
مخاطبان زیادی هستند که هنگام رفتن به سراغ یک فیلم عاشقانه، بهدنبال قصهگویی سورئال، ایدههای جدید و فضاسازیهای غیرمنتظره میگردند. چرا که مفهوم عشق انقدر در نقطه به نقطهی سینما جریان پیدا کرده است که انگار امروز سخت میتوان یک فیلم رمانتیک جدید را دید که صرفا ایدههای آشنا را به اشکالی آشنا و همچنان لذتبخش ارائه نکند. انیمه A Whisker Away که بیرونآمده از دل پیشرفت تیم سازندهی خود پس از کسب تجربه در آثار پیشین است، ماجرای عشقی دوطرفه و همزمان یکطرفه را روایت میکند؛ داستانی که در آن افراد ماسکهای عجیبی بهصورت میزنند تا شاید بیشتر دوست داشته شوند.
ولی A Whisker Away در عین تاکید روی زیبایی عشق، به اندازهی کافی راجع به آن به مخاطب خود هشدار میدهد. اینجا با روایتی پرشده از نمادسازیهای قوی روبهرو هستیم که نشان میدهد چرا بعضی مواقع تشخیص سره از ناسره غیرممکن به نظر میرسد و چرا انسانها گاهی هنگام تلاش برای جلب توجه فرد دوم، چیزی از خود باقی نمیگذارند. A Whisker Away پس از مقدمه هر لحظه گستردهتر میشود و به شکلی جدیتر با مخاطب گفتوگو میکند؛ تا ارزشهایی را فریاد بزند که گاهی در مسیر رسیدن به ارزشهایی دیگر، برای همیشه لگد شدهاند. راستی این انیمه از نظر بصری هم بسیار زیبا است و چشمان من و شما را خوب نوازش میدهد.
(Ivan's Childhood (1962
- فیلم های مورد علاقه کارگردانان برتر سینما
- آخر هفته چه فیلمی ببینیم: فیلم Cries and Whispers اینگمار برگمان
- فریم ۶۵: از تحلیل آثار کیشلوفسکی تا سینمای عباس کیارستمی
نخستین فیلم بلند کارگردانیشده توسط تارکوفسکی که شامل چند شات فراموشناشدنی تاریخ سینمای اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی میشود، کوتاهترین فیلم بلند غیرمستند او به حساب میآید. «کودکی ایوان» تنها به ۹۵ دقیقه برای شکستن مخاطب و سر پا کردن دوبارهی بخشی از تفکرات او احتیاج دارد و با تمرکز روی فردی بیگناه که در یک دنیای گرهخورده به جنگ آسیب میبیند، طعنههای زیادی به جوامع مدرن میزند؛ وقتی که نشان میدهد زندگی مثلا پیشرفتهی بزرگترها، تنها عرصه را بر کوچکترها تنگ ساخته است. Ivan's Childhood سیاهوسفید و بیاندازه دیدنی است و از جایی به بعد حتی با نمایش دویدن یک پسر در جنگل هم اشکهای زیادی را جاری میکند. هنگامی که سینما مخصوصا در کشور روسیه آنچنان هدفی غیر از تقدیس جنگ را نمیشناخت، این اثر برندهی شیر طلایی جشنواره ونیز از دردها سخن به میان آورد؛ تا شاید نسلی از فیلمسازها را برای بیان حقایق تلخ بیشتر راجع به جنایات انسانی به جنبوجوش بیاندازد.
فیلمسازهای شناختهشدهای چون اینگمار برگمان و کریشتوف کیشلوفسکی از Ivan's Childhood نکاتی قابلتوجه را آموختند و در بعضی از آثار خود پیاده کردند. پس از تماشای این فیلم، سخت میتوان کاپیتان خولین، ایوان، کاتاسونیچ و ستوان گالتسف را از یاد برد. هرچهقدر هم که تلفظ اسامی آنها سخت به نظر بیاید!
مادر! یک فاخته آن بالا است - ایوان
(Inglourious Basterds (2009
فیلمی که درکنار «پالپ فیکشن» شامل بهترین سکانسهای کمدی سیاه تارانتینو میشود. فیلمی که از ابتدا تا انتها بحثبرانگیز است و طی تمامی دقایق از این بحثبرانگیز بودن استفادههای هوشمندانهای میکند. فیلمی که قدرت ستارهای بازیگرهای خود را دور نمیریزد، در کمترین دقایق عمیقترین شخصیتها را میسازد، شاید هدفمندترین استفاده از خشونت عریانِ کموبیش کارتونی را بین آثار تارانتینو داشته باشد و از همهی اینها مهمتر، شامل بعضی از ارزشمندترین تقلیدهای او در استفادهی مجدد از قاببندیهای معروف تاریخ سینما میشود.
Inglourious Basterds چه وقتی جلوهی در حال سوختن پردهی سینما را نشان میدهد و به کاراکتر خود فرصت قهقهه زدن را میبخشد و چه در افتتاحیهای حدودا ۱۱ دقیقهای که نفس را در سینه حبس میکند، تکاندهنده و عالی است. این فیلم گاهی کمدی، گاهی شدیدا تعلیقزا، گاهی اکشن، گاهی فقط سرگرمکننده و گاهی عاشقانه است. عجیبترین نقطهی قوت این اثر غرقکنندهی فیلمساز مورد بحث تا امروز هم آن است که از ترکیب چنین عناصر متضادی، یک فیلم یکپارچه و محترم را درمیآورد.
«حرامزادههای لعنتی» معمولا در رتبهبندیها بهعنوان برترین ساختهی نویسنده و کارگردان خود معرفی نشده است. ولی اگر بخواهید یک فرد علاقهمند به سینما را برای ۷ سال به یک جزیره بفرستید و بگویید از هر کارگردان فقط میتواند یک فیلم را با خود به آنجا ببرد، Inglourious Basterds دلایل و شانس زیادی برای انتخاب شدن دارد.
(The Wind Rises (2013
سینمای هایائو میازاکی همیشه آن قلهی عجیب پرشده از غموشادی است که چه با رسیدن به آن بخندید و چه به ایستادن روی آن گریه کنید، همیشه موقع حرکت به سمتش میدانید که بهزودی روی قله قرار میگیرید. The Wind Rises هم از این لحاظ تفاوتی با آثار دیگر او ندارد و یک تجربهی داستانی تاریکوروشن را نشان میدهد که البته امید در تمامی ثانیههای آن جریان یافته است. باتوجهبه میزان پیشرفت جیبلی در ساخت تصاویر انیمهها، The Wind Rises از لحاظ بصری خیرهکنندهترین ساختهی میازاکی از آب درآمد و در همین حین، داستانگویی خود را نیز با تاکید روی نتایج غیرمنتظرهی تصمیمات درست تقدیم تماشاگر کرد. اما هدف میازاکی اینجا زیر سؤال بردن رویاها و تصمیمات قلبی نیست. بلکه او میگوید گاهی ما با گرفتن تصمیماتی که منجر به بهترین نتایج نمیشوند، هیچ اشتباهی نکردهایم. نگاه انسانی و محترمانهی میازاکی به شخصیتهای خود مخاطب را هم آرامتر و شجاعتر میکند. زیرا هم پیامدهای تلخ یک تصمیم شیرین را به تصویر میکشد و هم بهدنبال بهانه برای گرفتن انگشت اتهام به سوی انسان خوشقلب نمیگردد.
میازاکی همیشه انسانیت را کمنظیر قضاوت کرده است. اما در The Wind Rises هم مثل تکتک آثار لایق توجه خود، هیچ تمایلی به قضاوت انسان ندارد.