دو فیلم ژاپنی غمانگیز و جدی که تلخیهای دنیا و گرفتار شدن بیشتر و بیشتر انسان در شرایط سخت را به تصویر میکشند و دو انیمهی لایق تماشا که احساس شگفتانگیز جنگیدن برای زندگی را به یاد تماشاگر میآورند.
سینمای ژاپن در دهههای مختلف توانست آثاری متفاوت و خاص را تحویل تماشاگرها دهد؛ فیلمهایی بعضا انقدر جسورانه که جدا روی تغییر انتظارات برخی از مخاطبها از این مدیوم تاثیر داشتند. تازه برخی از تحلیلگرها باور دارند که یکی از قدرتهای سینمای آسیا شرقی سرچشمهگرفته از تمایل تعدادی از فیلمسازهای بزرگ آن به انتخاب حسوحال مشخص برای هر اثر است؛ تا فیلمهایی شکل بگیرند که بعضی از آنها سرتاسر امیدبخش و بعضی از آنها سرشار از ناامیدی و درد هستند.
میدونی در شمارهی ۲۱۱ سری مقالات آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟ دقیقا به دو فیلم لایواکشن بزرگسالانه، تلخ و جدی ژاپنی میپردازد. در عین حال سراغ دو انیمهی سینمایی تماشایی از استودیو Ghibli هم میرویم که به قول خود هایائو میازاکی بزرگ، فیلم میسازد تا مخاطب کودک بداند که در جهان امید وجود دارد. هرچند آثار این استودیو ژاپنی بارها و بارها به شکلی مثالزدنی الهامبخش انواعواقسام مخاطبها در ردههای سنی متفاوت بودهاند.
Woman in the Dunes (1964)
بزرگسالانهترین، سیاهترین و شاید عجیبترین فیلم حاضر در این فهرست که جزو آثار زندهشده بهلطف کرایتریون است. فیلم Woman in the Dunes جامعهای پرشده از انسانهای خوگرفته به زندگی سخت در طبیعت وحشی را نشان میدهد. وقتی یک حشرهشناس در دل شنها گرفتار میشود، ناگهان ناخواسته تن به بردگی میدهد؛ درکنار زنی که همسر خود را از دست داد و حالا او هم بردهی مردم ستمکار است. هر دو آنها داخل خانهای قرار دارند که داخل گودال شنی بنا شد. گودال هر روز عمیقتر میشود. چون زن تنها باید برای مردم روستا شن جمعآوری کند تا آنها بتوانند ریگ و ماسه را برای ساختوساز به افراد دیگر بفروشند.
هر دو آنها بیشتر میکنند و گودال عمیقتر میشود. هرچه برای زنده ماندن میجنگند، شانس زندگی را بیشتر از دست میدهند. مرد به خاطر جا ماندن از آخرین اتوبوس باید وحشت بلعیده شدن توسط همان کرمهای شنی را داشته باشد که میخواست روی آنها مطالعه کند. سپس او شرایط را میپذیرد. البته که شخصیت اصلی همچنان بهدنبال گریختن از این محیط جنونآمیز است. اما میفهمد که برای انجام این کار باید اول آن را کامل بپذیرد.
تشیگاهارا یک فیلمساز آوانگارد بود و در فیلم Woman in the Dunes تصاویری را آفرید که هنوز میتوانند کابوسآفرین باشند. راستی چند نفر در جهان امروز هرچه دستوپا میزنند، بیشتر فرو میروند؟
Howl's Moving Castle (2004)
دایانا وین جونز، رماننویس بریتانایی در سال ۲۰۱۱ میلادی از دنیا رفت. او در سال ۱۹۸۶ کتابی به اسم Howl's Moving Castle را نوشت که هایائو میازاکی با اقتباس از روی آن، یکی از بهترین انیمههای سینمایی قرن ۲۱ را در سال ۲۰۰۴ میلادی تقدیم من و شما کرد؛ فیلم Howl's Moving Castle که چه منتقدها و چه بینندگان آن را فراوان مورد تحسین قرار دادهاند.
میازاکی محکم و هنرمندانه حرف خود را میزند و یک بار دیگر از پلیدیهای جنگ میگوید؛ از جوانهایی که در دل رخدادهای تلخ شکلگرفته توسط قدرتهای بزرگتر از خود خیلی زود پیر شدند و بهدنبال پس گرفتن زندگی از دست رفته هستند. احتمالا هایائو میازاکی یکی از معدود نویسندگان و کارگردانهایی است که در چنین جهان داستانی سیاهی بهدنبال باز کردن روزنههای نور برای افزایش روشنایی محیط میگردد. فیلم Howl's Moving Castle فقط در رابطه از دست دادن نیست. بلکه بهدست آوردن با خوشقلبی و اهمیت دادن به افراد دیگر را نیز در مرکز توجه داستانی خود قرار میدهد. اینگونه فیلمی راجع به جنگ میتواند بینهایت صلحآمیز باشد.
Tokyo Sonata (2008)
فجایع واقعی متاسفانه قدم به قدم زندگی انسانها را در دنیای امروز نابود میکنند. بزرگترین بلاها قرار نیست همیشه به شکل ناگهانی از راه برسند و آدم را به خاک سیاه بنشانند. بلکه گاهی آرامآرام همهچیز را از بین میبرند. داستان فیلم Tokyo Sonata راجع به چنین فاجعهای است؛ دربارهی پدری که شغل خود را از دست میدهد و آن بحران مالی که بهزودی خانواده را به فروپاشی میرساند.
ترس گرهخورده به بسیاری از دردها در زندگی واقعی مربوطبه انتظار کشیدن برای آنها است. وقتی سونامی ناگهان در عرض یک شب خانه را ویران کند، همه از وحشت شوکه خواهند شد. اما وقتی هر روز ارتفاع آب مقداری بالاتر بیاید و انسان بفهمد که قطعا بالاخره خفه میشود، اوضاع میتواند به مراتب ظاهری ترسناکتر و آلودهتر نیز داشته باشد. در فیلم Tokyo Sonata یک زندگی که کماشکال و سالم به نظر میرسید، ذرهذره تهی بودن درونی خود را نشان میدهد. جامعهی بناشده روی پول انقدر راه تنفس این شخصیتها را میبندد که از جایی به بعد آنها به یکدیگر هم رحم نمیکنند. آیا میتوان اسم احساس جریانیافته در معدود لحظات خوش باقیمانده را امید گذاشت؟
The Secret World of Arrietty (2010)
هیروماسا یونهبایاشی پس از سالها نقش داشتن در خلق آثار متفاوت و تحسینشدهی استودیو Ghibli بالاخره با انیمه آریتی توانست سراغ کارگردانی برود. انیمه The Secret World of Arrietty یک دختر کوچک را به تصویر میکشید که از دنیا انتظارات بسیار زیادی دارد و میخواهد سراغ ماجراجوییهای متفاوت برود. البته سن این دختر آنچنان کم نیست. بلکه ابعاد او واقعا کوچک است. او را میتوان موجودی شبیه به انسانها دانست که با آنها فرق دارد. گوشهای تاریک از یک خانهی عادی برای خانوادهای وی تبدیل به مکانی بزرگ برای زندگی میشود.
سازنده به کمک آریتی موفق به نمایش داشتههای بیاستفادهای میشود که به شکل غیرمنصفانه بین انسانها پخش شدهاند. خانههای بزرگ و باشکوه پرشده از مواردی هستند که دیگر کوچکترین توجهی را دریافت نمیکنند. اما مواجهه با آنها برای آریتی مثل رویا میماند. به همین خاطر طی یکی از لحظات احساسی و شاعرانهی انیمه دیدیم که یک خانهی عروسکی بیاستفاده و رهاشده میتواند تبدیل به خانهای اشرافی و شگفتانگیز برای دختر کوچک شود.
ولی هیچکدام از اختلافها قرار نیست دوستی را غیرممکن کنند. شو بهعنوان پسری که زندگی او همیشه در آستانهی مورد تهدید قرار گرفتن به خاطر مشکلات قلبی است، تبدیل به همراه و همدل غیرمنتظرهی آریتی میشود. دختر روی دوش او جهانی را میبیند که آرزوی گشتوگذار در آن را دارد. اما با قیمت مواجهه با کدام خطر؟ هرچند شاید قبل از آن که او تصمیم به ترک محل امن زندگی خود بگیرد و سراغ ماجراجویی برود، کاشانهی خانوادهی کوچک بیدلیل نابود شود.