شاهکار ۱۰۸ دقیقهای کارول رید، درامی با نقشآفرینی کریستین بیل و ایمی آدامز، اثری علمیتخیلی و خاص با بازی هیلاری سوانک و یکی از بهترین و موفقترین کمدیدرامهای سال ۲۰۱۸.
باتوجهبه تمرکز جدی سری مقالات «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟» روی فیلمهای کموبیش قدیمیتر در چندین و چند قسمت اخیر، صد و چهارمین معرفی فیلم هفتگی میدونی یک اثر ماندگار و کلاسیک از سال ۱۹۴۹ میلادی و سه ساختهی تماشایی و پخششده در ماههای اخیر را در مقابلتان قرار میدهد. تا چه طرفدار نقشآفرینیهای به یاد ماندنی اورسن ولز هستید، چه به درامهای پرتنش و پرستارهی روز علاقه دارید، چه خودتان را جزو خورههای سینمای علمیتخیلی میدانید و چه هوس دیدن فیلمی آرامشبخش، دوستداشتنی و حال خوبکن را کردهاید، اثری مناسب برای خود را در مقالهی این هفته پیدا کنید. در پایان هم به مانند همیشه فیلمی در حال اکران از سینمای ایران را بهصورت اجمالی معرفی میکنیم تا اگر قصد سر زدن به سالنهای سینما در داخل کشور را دارید، بتوانید این کار را با دید مناسبِ حداقلی انجام دهید.
The Third Man
وقتی یکی از معتبرترین مجلات سینمایی دنیا از یک فیلم بهعنوان «بهترین فیلم بریتانیایی تمام ادوار» یاد میکند، نباید دیدن اثر مورد بحث را به تعویق انداخت. The Third Man به کارگردانی کارول رید و با فیلمبرداریهای خیرهکنندهی رابرت کِرَسکر را میگویم که خوشبختانه چهار سال قبل با رزولوشن 4K هم منتشر شد تا مخاطبان جوانتر و سختگیر به کیفیت تصاویر فیلمهای قدیمی شانس بیشتری برای درک ارزشهای سینمایی آن داشته باشند. از افتادن سایهی عظیم یک مرد در خیابانی خالی روی ساختمانی بلند تا صحنهای که چنگ انداختن چند انگشت به یک دریچهی قرارگرفته روی زمین را نشان میدهد، همه و همه را باید مواردی دانست که شاید با خواندن دربارهی حضور آنها در The Third Man هیجانزده نشوید، اما وقتی این فیلم را ببینید، حکم برخی از به یاد ماندنیترین تصاویری را که تا به امروز در جهان هنر هفتم دیدهاید، پیدا خواهند کرد.
چون The Third Man همانقدر که در فیلمنامه گزیدهگوی و معرکه است و در بازیگری با نقشآفرینهایی همچون اورسون ولز، جوزف کاتن و آلیدا ولی میدرخشد، در تصویرسازی هم در ردهی بسیار بالایی قرار میگیرد. چون نه هیچوقت زاویهی خاص دوربین در نگاه انداختن به سوژهها را بیدلیل انتخاب میکند و نه هرگز بدون منطق سراغ نمایش تصویری کموبیش استعاری از حضور یک مرد در اعماق تونلی تاریک میرود. همهی قاببندیها و تکتک جزئیات به کار رفته در طراحی صحنه، در The Third Man دائما در خدمت مابقی عناصر سازندهی اثر هستند و همین کاری میکند که اگر عاشق برترین فیلمهای کلاسیک تاریخ سینما هستید، تماشا و حتی بازبینی دقیق The Third Man برای شما نه یک گزینهی جذبکننده که یک ضرورت باشد!
Vice
فیلم Vice به نویسندگی و کارگردانی آدام مککی که مخاطبان او را به خاطر The Big Short به یاد میآورند، اثری شدیدا سیاسی و گرهخورده به بخشهایی از تاریخ است و همین موضوع نقدهای نوشتهشده بر آن را کاملا تحت تاثیر خود قرار میدهد. بهگونهای که اکثر منتقدان نمرهای بسیار بالاتر یا بسیار پایینتر از میانگین نمرات را به آن اهدا کردهاند و در اکثر بحثهای خود نه فرم که محتوای Vice را آن هم از نظر زاویهی دید سیاسی فیلمساز به باد توهین یا ستایش میگیرند. بهگونهای که عملا باید پذیرفت این اثر پرستارهی مککی، به دلایلی نهچندان مرتبط با ارزشهای سینمایی خود، شاید به غلط نتوانست استقبالی که لیاقت آن را داشت، دریافت کند. هرچند که فارغ از این حرفها هم Vice اثر فوقالعادهای نیست. اما با جابهجایی صحیح بین کمدی و لحظات درام به شکلی که مخاطب را به یاد ساختههای قبلی کارگردان خود میاندازد، لحظاتی را به وجود میآورد که علاقهمندان به درامهای سیاسی و برداشتشده از واقعیت از آن لذت میبرند. فیلم با دست گذاشتن روی بخش و فردی کلیدی از تاریخ معاصر آمریکا، به کارهای بحثبرانگیز یک انسان شناختهشده در نگاه دستهای از مردم میپردازد و نحوهی اثرگذاری شخص مورد نظر روی کشور خود و روابط سیاسی آن کشور با دنیا را نمایش میدهد. همهی اینها هم در دل روایتی هوشمندانه ارائه میشوند که با تغییرات بهجای لحن داستانگویی در سکانسهای مختلف، در حد و اندازهی خود از پس جلب نظر مخاطب عام هم برمیآید و از خستهکنندگی فاصله میگیرد. هرچند که فیلم اگر بیشتر به درونریزیهای کاراکترهای اصلی خود میپرداخت، یقینا میتوانست بیننده را به شکلی جدیتر تحت تاثیر قرار دهد.
در گروه بازیگران Vice میتوان نامهای بزرگی همچون استیو کارل، ایمی آدامز، کریستین بیل و صد البته سم راکول در نقش جرج دبلیو. بوش را دید که هیچکدام بیدلیل و فقط به خاطر سنگین کردن وزنهی ستارههای سینمایی اثر در آن حضور پیدا نکردهاند. آدام مککی با تکیه بر تواناییهای منحصربهفرد هرکدام از این بازیگران تحسینشده، کاراکترهایی واقعی را به خوبی در مقابل دوربین اثر خود زنده میکند و شرایطی را فراهم میآورد که حتی اگر اصلا خودتان را مخاطب چنین فیلمهایی نمیدانید ولی به این نقشآفرینهای دوستداشتنی علاقه دارید، کموبیش شانس لذت بردن از تماشای یکبارهی Vice را داشته باشید.
I Am Mother
بدون شک یکی از قدرندیدهترین فیلمهای پخششده از نتفلیکس در ماههای اخیر را میشود I Am Mother، اولین فیلم بلند کارگردانیشده توسط گرانت اسپیوتر استرالیاییتبار دانست. فیلمی با گروه بازیگران بسیار محدود که نخستین فیلم بلند کارنامهی فیلمنامهنویس خود یا همان مایکل لوید گرین نیز محسوب میشود. I Am Mother که موفق به کسب میانگین امتیازات ۹۰ از ۱۰۰ در وبسایت راتن تومیتوز شده است، قدم به قلب یک پایگاه عجیبوغریب در نقطهای ناشناخته از زمین میگذارد. پایگاهی که تنها امید بشرِ منقرضشده برای بازگشت به زندگی است و یک ربات مادر در آن باید هزاران جنین فریزشده را در طول سالها پرورش بدهد و اینچنین نسل تازهای از انسانها را خلق کند. اما این ربات که انجام چنین وظیفهای را بر خود سخت میبیند، تصمیم میگیرد اول فقط یکی از بچهها را بزرگ کند و وقتی او به میزان لازم رشد کرد، آرامآرام سراغ پرورش دادن مابقی انسانها برود. این ایدهی جالب هم با پرداخت مناسب سازندگان، فضای رازآلود فیلم و قدرت قابلتوجه اثر در تعلیقزایی درون برخی سکانسهای بهخصوص، I Am Mother را تبدیل به محصول جذابی برای عاشقان فیلمهای علمیتخیلی با محوریت روابط انسانها با اندرویدها و نابود شدن مطلق نسل آدمها و تولد دوبارهی آنها میکند. راستی اگر Million Dollar Baby به کارگردانی کلینت ایستوود و مخصوصا نقشآفرینیِ هیلاری سوانک برندهی اسکار در آن فیلم را بهشدت دوست دارید، احتمالا وقتی بفهمید بازیگر نقش مو کوشلا در این فیلم حضوری جدی دارد، میل بیشتری به تماشای I Am Mother پیدا میکنید.
Instant Family
Instant Family یک درامدی (کمدیدرام) واقعی است؛ به این معنی که دقیقا همانگونه که باید میشود با برخی از سکانسهای آن خندید و با برخی از سکانسهای آن به خاطر شادی یا غم اشک ریخت. فیلمی که به مسئلهای مهم در دنیای ما میپردازد و با برداشت از یک داستان حقیقی ساخته شده است. فیلمی که مارگ والبرگ، رُز بِرن، اکتاویا اسپنسر و بعضی بازیگران کمتر شناختهشدهی دیگر را در بعضی از خواستنیترین جلوههایشان در خود جای داده است و از استعدادِ بازیگریِ نقشآفرینِ تازهنفسی به اسم ایزابلا مونر (بازیگر فیلم در حال اکران Dora and the Lost City of Gold) نیز نهایت بهره را میبرد.
این فیلم به خانوادهای دونفره میپردازد که فشارهای مالی و جنس کار هر دو عضو آن سبب شده است بچهدار شدن آنها بهشدت به تعویق بیافتد. طی اتفاقی ناگهانی نیز آنها تصمیم میگیرند که بهجای بچهدار شدن، سراغ نجات دادن یا حداقل بهتر کردن زندگی یک کودک بیسرپرست بروند و اینچنین خانوادهای بزرگتر داشته باشند. فیلم هم با اینکه در نمایش چرایی رسیدن دو شخصیت اصلی به این تصمیم خاص و کلیدی عالی نیست، در نمایش بهجای تکتک عواقب این تصمیم میدرخشد. طوری که مخاطب تمام غمها و شادیهای واردشده به زندگی این آدمها به خاطر تصمیم بزرگشان را درک کند و همانقدری که مشغول تحسین کردن کاراکترها است، آنها را زیر سؤال ببرد. Instant Family مدام با قرار دادن موانعی عظیمتر بر سر راه کاراکترهای خود به آنها اجازهی رشد شخصیتی را میدهد و خیلی زودتر از آنچه که فکرش را میکنید، شما را به همذاتپنداری با اکثر پروتاگونیستهای اصلی و فرعی خود میرساند. لحظات کامیک فیلم هم به خوبی جواب میدهند و به هیچ عنوان عیار و ارزش ثانیههای جدی آن را پایین نمیآورند. نتیجه هم میشود فیلمی که نگاه تماشاگر به برخی انسانها را به شکلی صحیح و لایق تحسین بهبود میبخشد و قلبتان را در آغوش میگیرد و حداقل برای چند ساعت، آن را آرامتر از قبل میکند.
قسم
نامزد دریافت شش جایزهی اصلی سیوهفتمین دوره از جشنوارهی فیلم فجر که محسن تنابنده نویسندگی و کارگردانی آن را برعهده داشته است و الهام غفوری و جلیل شعبانی را بهعنوان تهیهکنندگان اصلی خود میشناسد، بهتازگی اکرانش را آغاز کرد. «قسم» که بازیگرانی همچون مهناز افشار، سعید آقاخانی، حسن پورشیرازی، مهران احمدی، گیتی معینی، آزاده مهدیزاده و زهرا بهروزمنش دارد، به ماجرای قتل زنی با نام رضوان میپردازد. زنی که در دل دقایق فیلم، اقوام او بهدنبال اثبات گناهکاری همسرش در کشته شدن وی هستند و به نظر میرسد که با مردن، شرایط لازم برای مرگ شوهر خود را نیز فراهم آورده است. علاوهبر تمامی اشخاص مورد اشاره، از جمله عوامل ساخت این فیلم باید به یحیی سپهری، تورج اصلانی و خشایار موحدیان نیز اشاره کرد؛ اشخاصی که به ترتیب آهنگسازی، فیلمبرداری و تدوین «قسم» را انجام دادهاند.