دو فیلم تماشایی کارگردانیشده توسط سوفیا کاپولا، پنجگانهای با نقشآفرینی درخشان جانی دپ و Thelma & Louise اثر به یاد ماندنی ریدلی اسکات. همراه «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟» صد و بیستونهم میدونی باشید.
هنر هفتم هرچهقدر که در دنیای بازیگری با سوفیا کاپولا فرزند فرانسیس فورد کاپولا خوشبرخورد نبود، در دنیای نویسندگی و کارگردانی به او فرصت درخشش داد. میدونی در تازهترین مقالهی معرفی فیلم سینمایی خود با نگاه به کارنامهی این فیلمساز محترم از دو اثر برتر او پس از «ازدسترفته در ترجمه» (Lost in Translation) میگوید؛ فیلمهایی که هر دو از نقشآفرینی عالی کیرستن دانست، بازیگر نقش مری جین در سهگانهی «اسپایدرمن» سم ریمی بهره میبرند و هر دو میتوانند در برخی لحظات به اندازهی یک فیلم کمدی سرخوش، طی بعضی دقایق مثل یک فیلم عاشقانه احساسی و لابهلای تعدادی از ثانیههای خود هم به اندازهی یک فیلم اکشن هیجانآور و به سبک خویش میخکوبکننده باشند. درکنار اینها هم باتوجهبه نمایش فیلم Minamata، تازهترین اثر بهرهبرده از بازی جانی دپ در برلیناله 2020 و تمجید منتقدها از بازی این بازیگر اثرگذار در آن سری به گذشته میزنیم و با یکی از محبوبترین سریهای هالیوودی قرن بیستویکم خاطرهبازی میکنیم. راستی در این مقاله احتمالا میتوانید تعدادی از دلایل لازم برای تماشا یا بازبینی فیلمی از ریدلی اسکات را بیابید که تا مدتها کلاس آموزش سینمایی در اروپا و آمریکا وجود نداشت که آن را برای تدریس فیلمنامهنویسی مورد بررسی دقیق قرار ندهد. پس از توصیف هر چهار اثر لایق تماشای گفتهشده نیز مثل همیشه میشود معرفی یک فیلم ایرانی در حال اکران درون سینمای ایران (البته طبیعتا پس از برداشته شدن محدودیتها و تعطیلیهای به وجود آمده در پس خطر گرفتار شدن به ویروس کرونا) بهصورت اجمالی و با درنظرگرفتن اطلاعات رسمی و عمومی منتشرشده از آن را در انتهای نوشتهی پیشرو خواند.
(2003-2017) Pirates of the Caribbean
کمتر کسی انتظارش را داشت؛ انتظار اینکه فیلمی الهامگرفته از یک پارک بازی تبدیل به پنجگانهای بسیار سودآور شود، کاراکترهایی عالی و مخصوصا یک پروتاگونیست خاکستری ماندگار و فراموشناشدنی را خلق کند، بازیگر مهمی مثل جانی دپ را به جوایزی تازه برساند، چند ماه مخاطبان را هیجانزده در انتظار یکی از قسمتهایش نگه دارد و این وسط پرخرجترین فیلم تاریخ را هم در دل خود جا بدهد. کاپیتان جک اسپارو بهعنوان شخصیتی عجیب، جذبکننده و بامزه همهی داشتههای سری فیلمهای Pirates of the Caribbean را تشکیل نداده است و آنها قصههای دزد دریاییمحور متعدد، پیچشهای داستانی جذاب، شخصیتپردازیهای دیگر قابلتوجه و فضاسازیها، کارگردانیها و موسیقیهای متن فوقالعادهای را نیز یدک میکشند. بااینحال وقتی به عقب مینگریم و بین آلبوم موسیقی متن باشکوه هانس زیمر و تمام داشتههای دیگر آثار مورد بحث دنبال اصلیترین دلیل موفقیت «دزدان دریایی کارائیب» میگردیم، شاید موردی غیر از اجرای دقیق دپ را نیابیم؛ کسی که حتی در ضعیفترین سکانسهای مجموعه با حضور خود در مقابل دوربین و به نمایش گذاشتن میزان غرق شدنش در کاراکتر توجه کامل مخاطب را جلب میکرد و توانست آرامآرام تعریف شاید تازهای از ضدقهرمان را برای گروهی از مخاطبهای عام ارائه دهد. این را هم که دپ با وجود دریافت نامزدیهای متعدد به خاطر جک اسپارو هم اسکار را کسب نکرد، بگذارید به پای تمام کملطفیهای دیگری که جهان هنر هفتم در حق وی داشته است. اما درنهایت هرچه که بشود و حتی اگر دیزنی بهصورت کاملا موفقیتآمیز «دزدان دریایی کارائیب» را با تیم دیگری هم ریبوت کند، کمتر کسی جک گنجشکهی جانی دپ را فراموش خواهد کرد.
(1999) The Virgin Suicides
وقتی به عقب نگاه بیاندازیم و مسیر طیشده توسط سوفیا کاپولا بهعنوان یک فیلمساز را زیر ذرهبین ببریم، تازه متوجه میشویم که او چهقدر به زیبایی با اقتباس خود از کتاب نوشتهشده توسط جفری یوجینیدیز نشان داد که در سینما چه حرفهایی برای گفتن خواهد داشت. The Virgin Suicides دربارهی چند دختر مدرسهای در شهر دیترویت دههی ۷۰ میلادی قصه میگوید؛ دربارهی آدمهایی که درون محدودیتهای بسیار ویژه روزگار میگذرانند و دیگر انسانها هم هر روز به اشتباه مشغول قضاوت کردن آنها و تصمیمات و کارهای آنها میشوند. این فیلم شاعرانه در اعماق خود راجع به همین برداشتهای اشتباه، رفتارهای غلط در قبال آدمها به خاطر همین برداشتهای اشتباه و رخ دادن فجایعی جبرانناپذیر در زندگی در نتیجهی بروز آن رفتارهای غلط است؛ یک سیکل معیوب که میتواند برخوردی دوستانه و از سر نوجوانی را درخواستی محکم جلوه دهد یا با نادانی، یک انسانِ گرفتارشده درون خطر را به دل خطرهایی بزرگتر بفرستد. کارگردانی و تصویرسازیهای فکرشدهی سوفیا کاپولا در طول فیلم همراهبا فیلمبرداری مثالزدنی اثر باعث میشود که همهی لحظات دردناک آن همزمان با غمانگیز بودن بیشتر از لحاظ استعاری با مخاطب سخن بگویند و حرکت خواسته یا ناخواستهی برخی شخصیتها به سمت بخشهای جدیتر زندگی را تداعی کنند. جالبتر اینکه ساختارمند بودن اثر سبب میشود که تمام جزئیات حاضر در مقابل چشمان مخاطب از جمله رنگبندیهای معنادار ساختهی کاپولا نیز درون آن به واقعی کلمه بیرون کشیدهشده از دل تمهیداتی مشخص به نظر بیایند. فیلم سینمایی بزرگسالانهی The Virgin Suicides احتمالا همواره برای مخاطبی که از تماشای فیلمهای لایق دریافت صفت «کلاسیکهای مدرن سینمایی» لذت میبرد، لایق دیدن باقی میماند.
(1991) Thelma & Louise
یک زن بردبار خانهدار به اسم تلما با بازیگری بسیار خوب جینا دیویس و دوست مستقل و جسور وی یعنی لوئیز با نقشآفرینی زیبای سوزان سارندون که یک پیشخدمت است، با یکدیگر همراه میشوند و به یک سفر جادهای کوتاه (!) میروند. این برای لوئیز یک تجربهی عادی خوب با دوستش به نظر میرسد اما برای تلما حکم بزرگترین قانونشکنی زندگی او پس از مدتهایی طولانی را دارد. اما این قانونشکنی تلما و خوشگذرانی لوئیز او و مخاطبان را به سمت قانونشکنیهای بزرگتر میفرستد؛ خطری عظیم احساس میشود، تیری از گلوله بیرون میآید و به طرف یک انسان میرود و در پایان جنازهای روی زمین میافتد. ادامهی راه برای تلما و لوئیز هم میشود فرار، مخفیکاری و تلاش برای لمس رهاییهای بزرگتر.
آنها پس از فرار گریختن خود را آمادهی پذیرش فرارها و تعقیبوگریزهای به مراتب جدیتر، سرخوشانهتر و لذتبخشتر میبینند و همین از داستان و داستانگویی Thelma & Louise که مثال بارز یک فیلمنامهی سهپردهای فوقالعاده است، اثری همذاتپندارانه برای بسیاری از آدمها را بیرون میکشد. تازه بین تمام زیباییهای انکارناپذیر فیلم، ریدلی اسکات انقدر بادقت و باتوجهبه جزئیات دو کاراکتر را در طول مسیرشان دنبال میکند که اصلا جایی برای شک به دوستداشتنی، اشکالدار و کمنظیر بودن آنها برای مخاطب باقی نماند. شخصیتهای «تلما و لوئیز» در اوج سادگی شگفتانگیز هستند و خود فیلم نیز به همین شکل هنوز پس از نزدیک به سی سال بدون شک لیاقت دریافت این صفت را دارد. یک اثر قدرتمند که از معنای حقیقی زندگی و نه زنده ماندن میگوید و از یک پایانبندی سرتاسر بدون نقص بهره برده است.
(2006) Marie Antoinette
فیلم «ماری آنتوانت» (Marie Antoinette) راوی قصهی دختری است که در پانزده سالگی وارد یک ازدواج سیاسی پراهمیت میشود، در نوزده سالگی ملکهی فرانسه و در بیست سالگی هم شخصیتی است که کمتر کسی را میتوان درون کشور یافت که او را بهصورت جدی نشناسد. Marie Antoinette بهعنوان فیلمی که برخلاف دو اثر قبلی حاضر در این مقاله درجهی سنی PG-13 را دریافت کرد، از دیالوگنویسیهای هوشمندانهای بهره میبرد که هر مخاطب بنا به میزان شناخت خود از دوران تاریخی به تصویر کشیدهشده درون فیلم و تجربهی سینمایی خویش استفادهی بهتر و شیرینتری از آنها میکند. این فیلم همزمان یکی از عظیمترین پروسههای تولیدی بین فیلمهای سوفیا کاپولا، طراحی صحنه و طراحی لباس معرکه و یکی از بهترین بازیهای اغراقآمیز کارنامهی کیرستن دانست را شامل میشود. تنها خطای تیم سازندهی آن در تحویل دادن اثر مورد بحث به مخاطب نیز احتمالا در اکران آن برای نخستین بار درون جشنواره کن بود. بالاخره نباید از فرانسویها انتظار داشت که از یک فیلم تاریخی بهشدت طعنهآمیز و مرتبط با معروفترین ملکهی آنها که او را یک دختر خندهآور اهل برگزاری مهمانیهای گوناگون نشان میدهد، انقدرها لذت ببرند! اما با گذر زمان هر روز بینندگان بیشتری درک کردند که Marie Antoinette چهقدر در توجه به و استفاده از جزئیات تاریخی عالی به نظر میرسد و چهقدر با داستانگویی خوب خود تصویری استعاری از دنیای ما را در دل یک دورهی مشخص و مثلا متفاوت با زمانهی حال ارائه میکند. Marie Antoinette سندی برای اثبات قدرتمند بودن سوفیا کاپولا در رهبری پروژههای سنگین و پرخرج به شکلی است که حتی اگر در لحظهی اول تحویل گرفته نشدند، از آزمون زمان کاملا سربلند بیرون بیایند.
عطر داغ
فیلم تازه اکرانشدهی علی ابراهیمی به نویسندگی علی حمیدنژاد و تهیهکنندگی امیر شهاب رضویان به دختری جوان به اسم مریم میپردازد که مجبور میشود یک شب از عمر خود را بیرون از خانه سپری کند و «عطر داغ» روایتگر وارد شدن زندگی او و خانوادهی وی به بخشهایی متفاوت با قبل به خاطر پذیرش همین تنهایی کامل است. خاطره اسدی، مهرداد صدیقیان، بهاره کیان افشار، شیوا مکی نیان، احسان امانی، سیما تیرانداز و شهرام حقیقت دوست گروه بازیگرهای «عطر داغ» را تشکیل میدهند و وحید زردی، سارا آهنی و ساعد نیکذات نیز به ترتیب آهنگساز، تدوینگر و فیلمبردار آن هستند. این فیلم در عین اکران شدن در بهمن سال جاری در حقیقت درون سال ۱۳۹۷ خورشیدی پروسهی ساخت خود را به پایان رسانده است.