اثری دلهرهآور از کره جنوبی که با محوریت روابط عجیب اعضای خانواده جلو میرود، یک مستند مهم، عاشقانهای ماندگار و فیلم جاده انقلابی سم مندس با بازی لئوناردو دی کاپریو و کیت وینسلت.
میدونی در شمارهی ۲۱۸ سری مقالات آخر هفته چه فیلمی ببینیم، دو اثر سینمایی متفاوت با نقشآفرینی کیت وینسلت و لئوناردو دیکاپریو را به یاد میآورد؛ یک اثر با محوریت شعلهور شدن بیشتر و بیشتر آتش عشق و یکی دربارهی سرد شدن آن با گذر زمان. اما دو اثر بسیار متفاوت هم راه خود به این مقاله معرفی فیلم سینمایی باز کردهاند.
پس برای شروع پیشنهادهای این هفته اول به سراغ یک فیلم شدیدا دلهرهآور از سینمای کره جنوبی میرویم که اگر از ارواح هراس دارید، اصلا نباید سراغ آن بروید. بعد از آن اثر آسیایی نوبت به یک مستند ستایششدهی جدید میرسد که با موسیقیهای خاص خود و احترامی که برای یک فرهنگ غنی قائل است، روح تماشاگر هدف را جلا میدهد.
A Tale of Two Sisters (2003)
اتفاقاتی که در دل خانه و خانواده رخ میدهند، گاهی میتوانند وحشتناکترین تاثیرات طولانیمدت را روی کودک و نوجوان داشته باشند. گاهی انسان در خانهی خود ضربهای روحی میخورد که هیچکدام از موفقیتها در بزرگسالی هم نمیتوانند زخم آن را بهصورت کامل خوب کنند. سینما هم بارها و بارها به فیلمسازهای مسلط روی ژانرهای مختلف، اجازهی بررسی تروما با قصهگویی استعاری را میدهد؛ بیان داستانهایی که در دل خود به جدیت و سیاهی چنین رویدادهایی اشاره میکنند. فیلم A Tale of Two Sisters با جسارت خاص سینمای کره جنوبی، دقیقا قصد موشکافی روابط پیچیده چند عضو یک خانواده را دارد.
روح مادر در خانه پرسه میزند، دو خواهر تازه از بیمارستان روانی بازگشتهاند و مادرخوانده هم نقشهای مختلف در روزمرهی آنها ایفا میکند. کیم جی-وون که خیلیها او را با فیلم I Saw the Devil میشناسند، در فیلم A Tale of Two Sisters به خوبی از کلیشههای ژانر وحشت بهره میبرد و کار خود را انجام میدهد؛ تا هم فضاسازیها ترسناک باشند و هم حقایق قرارگرفته در پشت گرفتار شدن دو نوجوان به این وضعیت، ترسناکتر.
Summer of Soul (2021)
«تابستان روح... یا زمانیکه انقلاب نمیتوانست پخش تلویزیونی داشته باشد» به کارگردانی کوئستلاو را باید یکی از مهمترین مستندهای سال ۲۰۲۱ میلادی دانست. زیرا این اثر نهتنها چند اجرای آهنگ فوقالعاده را تقدیم من و شما میکند، بلکه رویدادی کموبیش حذفشده از کتابهای تاریخ را زنده کرده است؛ تا به فرهنگ میلیونها انسان و صدالبته آثار هنری شکلگرفته پیرامون این سبک زندگی، احترام بگذارد.
در تابستان سال ۱۹۶۹ میلادی، هارلم (محلهای در منطقهی منهتن شهر نیویورک) میزبان یک جشنوارهی فرهنگی بود که به مدت ۶ هفته برگزار شد تا به تاریخ و صدالبته موسیقی انسانهای سیاهپوست ساکن ایالات متحدهی آمریکا ادای احترام کند. چندین و چند هنرمند بسیار معروف آن زمان در این فستیوال حاضر شدند و اجراهای فوقالعادهای را تقدیم مردم کردند. اما برخلاف رویدادهای مشابه، این برنامهها پخش تلویزیونی نداشتند. حتی ویدیوهای ضبطشده از آنها چند دهه خاک خوردند و خیلیها اصلا نمیدانستند که چنین اتفاق بزرگی در تاریخ موسیقی آمریکا رخ داد؛ تا اینکه حالا زمان چیدن فوتیجهای قدیمی کنار هم برای بیان حرفهای جدید با زبان سینما رسیده است.
مستند Summer of Soul هم با موسیقیهای شنیدنی به استقبال گوش مخاطب میرود و هم چشمهای او را مقابل بخشهایی از تاریخ معاصر میگذرد. آیا این موسیقیها و تصاویر برای همه گوشنواز و چشمنواز هستند؟ قطعا نه. اما اگر حتی فقط مایل به افزایش اطلاعات خود و شناخت بیشتر بخشی از فرهنگ مردم رنگینپوست باشید، با Summer of Soul سفر ارزشمندی به جهان موسیقی خواهید داشت. زیرا این فیلم قدرت تدوین را میفهمد و بارها به شکل دقیق از مصاحبههای جدید و ویدیوهای متعلق به گذشته بهره میبرد.
Titanic (1997)
- پرفروشترین فیلم های جهان با احتساب نرخ تورم
رتبهی سوم جدول «پرفروشترین فیلمهای تاریخ سینما بدون احتساب نرخ تورم» و رتبهی سوم جدول «پرفروشترین فیلمهای تاریخ سینما با احتساب نرخ تورم» به این اثر جیمز کامرون تعلق دارند. این فروش خارقالعاده را بهعلاوهی رکوردشکنیهای فیلم در کسب نامزدیها و جوایز کنید تا به یاد بیاورید که چرا تقریبا امکان ندارد کسی با سینما آشنایی حداقلی داشته باشد و حداقل یک بار اسم تایتانیک را نشنیده باشد. اما فیلم Titanic به خاطر بزرگی تمامی اعداد تحسینبرانگیز مربوطبه موفقیتهای آن، گاهی صرفا تبدیل به اثری از قرن ۲۰ میلادی میشود که همه به قرارگیری آن در فهرستهای مهم عادت کردهاند؛ نه عاشقانهی معرکهای که از برخی جهات همچنان پراحساس میدرخشد.
تایتانیک مثال بارز استفادهی درست هالیوود از ترکیب واقعیت و خیال برای ساخت تجربهی سینمایی احساسی و تأثیرگذار است. نقشآفرینیهای مثالزدنی آن هم قدرتمندانه عمر کردهاند و به مانند بسیاری از عناصر سازندهی دیگر اثر، همچنان بیاشکال به نظر میرسند. در جهان که فیلمهای رمانتیک بهصورت معمول یا کاملا کلیشهای و شاد هستند یا از اول تا آخر خود را در سیاهی خفه میکنند تا متفاوت به نظر بیایند، تایتانیک همچنان نشان میدهد که چهطور یک فیلم عاشقانه میتواند طیف گستردهی از احساسات را از مخاطب دریافت کند. شادی و غم کنار یکدیگر نفس میکشند، کشتی و اقیانوس کاملکنندهی هم هستند و زندگی بدون مرگ، بیمعنی جلوه میکند.
Revolutionary Road (2008)
در زندگی مدرن، انسانهای زیادی هستند که در اوج تلاش برای عادی نبودن، عادی روزگار میگذرانند. آنها رویاهای بزرگی دارند و از تلاش برای دستیابی به آرزوهای خود نمیترسند. اما یک روز به اطراف نگاه میکنند و متوجه میشوند که شبیه سایر آدمها شدهاند؛ بهجای اینکه علیه سیستم شورش کرده باشند، صرفا یکی از چرخدهندههای آن هستند. آتش عشق سوزان فرانک فروکش میکند؛ هم برای همسری که میخواست کل دنیا را با او زیر پا بگذارد و هم برای جسارت به خرج دادن. زندگیهای عادی، ازدواجهای عادی و دغدغههای عادی، مواردی نیستند که بسیاری از مخاطبها مایل به مشاهدهی آنها در یک اثر سینمایی باشند.
اگر به فیلم Revolutionary Road فرصت بدهید، در عین رنج بردن از نقصهای انکارناپذیر میتواند مطالعهای ارزشمند روی وضعیت روانی بسیاری از انسانهای امروز باشد. شخصیتها در دههی ۵۰ میلادی زندگی میکنند و مشکلات آنها تفاوت خاصی با بسیاری از خانوادههای امروز در نقاط مختلف دنیا ندارند. زندگی کجا ما را متوقف میکند؟ چه زمانی از تلاش دست برمیداریم؟ موفقیت چیست؟
دوربین راجر دیکنز و هنرنماییهای کیت وینسلت و لئوناردو دیکاپریو نمیتوانند پاسخ این سؤال را بدهند. ولی گاهی سینما میخواهد به یاد انسانها بیاورد که آنها در پرسیدن مداوم این سوالات، تنها نیستند.