چهل و هفتمین مقالهی معرفی فیلم میدونی، سراغ آثاری از اورسن ولز و مایک نیکولز میرود و این وسط، سالها جلوتر هم میآید و از فیلمهایی متعلق به سم ریمی و پارک چان ووک نیز، حرف میزند. همراه ما باشید.
در معرفی فیلم تازهی میدونی، قبل از هر چیز به سراغ نخستین فیلم از سهگانهی «انتقام» پارک چان ووک کرهای، که همگان فیلم دوم آن یعنی Oldboy را میشناسند میرویم و دربارهی داستانسرایی دقیقش و ایدههای عمیقی که برای شخصیتپردازی کاراکترها دارد، صحبت میکنیم. سپس نوبتی هم که باشد، نوبت به برندهی جایزهی نخل طلای جشنوارهی کن در سال ۱۹۵۲ و اثری میرسد که نگاه کوتاهی به مراحل ساخت آن، به زیبایی هر چه تمامتر تاثیر تلاش یک فیلمساز برای به ثمر رساندن پروژهای محترم و دشوار را نشانمان میدهد و بعد A Simple Plan را داریم که بدون شک، یکی از بهترین آثار سینمایی سم ریمی محسوب میشود. نقطهی پایانی و شاید اوج قسمت جدید سری مقالات «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟» اما موقع حرف زدن راجع به یکی از کلاسیکهای پرانرژی و تماشایی دههی شصت از راه میرسد؛ فیلمی پرشده از دیالوگهایی کمنقص که در زمان ساخت آن فکر میکردند خلق کامل چنین اثری، یقینا ناممکن به نظر میرسد.
Sympathy for Mr. Vengeance
پارک چان ووک، به عنوان کارگردانی کاربلد که توانایی مدیریت کردن روایتهای به خصوص خود و داستانهایی خشونتبار و اغراقشده اما باورپذیر و رئال را دارد، با ثانیههای Sympathy for Mr. Vengeance یا همان «همدردی با آقام انتقام»، به معنای واقعی کلمه حس همذاتپنداری را در وجود مخاطبش به غلیان میاندازد و سبب تاثیرپذیری او از شنیدن داستان خواستنیاش میشود. فیلم، دربارهی مرد کر و لالی است که میخواهد با کار کردن یا هر روش ممکن دیگر، نیاز خواهرش به یک کلیه را برطرف کند و باعث نجات وی شود. این وسط، هر چه قدر که او دستوپای بیشتری میزند و سختتر برای نجات جان خواهر خود به جنگ دنیا میرود، جهان هم از او انتقامهای سختتری میگیرد و در سلسلهی هیجانانگیز، دردناک و خونینی از اتفاقات گوناگون، وی را به جایی میرساند که شاید مخاطب هرگز در لحظات آغازین، فکرش را هم نکرده باشد. فارغ از فیلمنامه، جلوههای بصری ویژهی Sympathy for Mr. Vengeance که به واقع نمادی از اعتماد و باور داشتن به مخاطب هستند و با کات زدن در میانهی رویدادهایی که البته با پخش شدن بخشی از آنها خودتان متوجهشان میشوید، سعی میکنند به بیان خاصتر و ماندگارتری دست پیدا کنند. البته که چنین حرکت عجیبی که در کنار برخی از قاببندیهای بیش از حد ناآشنای اثر برای مخاطبان عام، از فیلم پارک چان ووک محصولی دورتر از دسترس خیلیها میسازد ولی همزمان مسبب این نیز میشود که عاشقان سینماهای فکرشده و پرشده از دکوپاژهای اوریجینال، آن را به طرز انکارناپذیری دوست داشته باشند. Sympathy for Mr. Vengeance، فیلم خشونتبار و متفاوتی به حساب میآید که مثل خیلی از آثار دیگر کارگردانش، با فاصلهای معنادار از داستانهای کلیشهای حاضر در دنیای هنر هفتم حرکت میکند و افزون بر جذاب بودن، در انتقال مفاهیمی به خصوص و اثرگذار روی مخاطب هم موفق ظاهر میشود.
Othello
اورسن ولز به عنوان یکی از بزرگترین و تاثیرگذارترین فیلمسازان تاریخ سینما، تبحر خاصی در ساخت اقتباسهایی فوقالعاده داشت که در عین رعایت دقت لازم نسبت به اثر منبع، ویژگیهای جدید و متفاوتی را نیز به آن میافزودند. Othello، اثری از اورسن ولز که با اقتباس از روی نمایشنامهی فراموشناشدنی و بزرگ ویلیام شکسپیر به وجود آمد و ولز در آن هم در جایگاه بازیگر حضور داشته است و هم روی صندلی کارگردان مینشیند، قدیمیترین فیلم این لیست به شمار میرود. محصولی از سال ۱۹۵۲ که بارها در برزخ تولید نزدیک بود به نابودی کشیده شود ولی آنقدر اورسن ولز با ایدههای عالیاش برای داستان و تلاشهای بیوقفهاش برای ایستادن در برابر مشکلات حاضر در راه سخت فیلم به خاطر Othello جنگید که در انتها پیروز شد و محصول مورد نظرش با همهی کمبود بودجهها و مشکلاتی که پیدا میشدند، به وجود آمد. ولز سعی کرد داستان فیلم را در قامتی شجاعانه، بیشتر از خود اتللو که نمایشنامهی مرجع روی وی تمرکز داشت، به سمتوسوی روایت شدن از نگاه زنان جامعهی او ببرد و یکجورهایی قصهای را که همه از یک طرف مشخص شنیده بودند، از جهت مقابل روایت کند.
نماهای عالی فیلم که همگی سعی میکردند به اندازهی تصاویر شاهکار جریانساز او یعنی Citizen Kane بینقص باشند و بدون رنگ و لعابهای آشنا برای مخاطب امروز، از پس انرژی دادن به تماشاگر بربیاند، کاری میکنند که «اتللو» نه فقط در نحوهی قصهگویی که در سکانسپردازی نیز، جسور و غیر قابل حدس به نظر برسد؛ یکی از آن فیلمهایی که نود دقیقه از وقتتان را میگیرند، ممکن است به خاطر قدیمی بودن بیش از حدِ تکنولوژیهای ساختشان روی اعصابتان بروند و حس کنید بیش از حد لازم ستایش شدهاند، ولی واقعیت این است که با دیدن آنها چیز ارزشمندی را به دست میآورید که باید در بیانی حقیقی و شاید کمی کلیشهای، «دانش سینمایی و پیدا کردن شناختی بیشتر به تاریخ شکلگیری هنر هفتم» خطابش کرد.
A Simple Plan
سه نفر که پول زیادی را درون یک هواپیمای سقوطکرده پیدا میکنند، در جواب این سوال اخلاقی که آیا باید پول را بردارند یا خیر گیر میافتند، تسلیم جلوهی سبزرنگ و زندگیبخشِ اسکناسها میشوند و همین نقشهی ساده، برایشان ماجراهای جنایی و آزاردهندهای را به ارمغان میآورد که برای گریختن از آنها، وسط برفهایی تمامنشدنی به زندگیهایشان چنگ میزنند. اینها، همهی چیزهایی هستند که در ترکیب ایدهآلشان با یکدیگر، در یک تریلر نئونوآر، روایت مثالزدنی و کم اشکالی را تحویل مخاطبان میدهند. A Simple Plan که در عین نرسیدن به سطح فروش مورد انتظار در زمان اکران، هم تحسین منتقدان و هم رضایت مخاطبان را برانگیخت، در نگاه خیلیها دستِ کم گرفتهشدهترین فیلم سم ریمی یا همان مردی است که با سهگانههای Evil Dead و «اسپایدرمن»، جامعهی بزرگی از طرفداران را برای خود دستوپا کرد. ساختهی بلندی که اصلیترین نقطهی قوت آن، شاید حرکت قدم به قدم و دقیق برای کشاندن مخاطب مخاطب به عمق داستان باشد.
داستانگویی استخوانبندیشدهی فیلم، کاری میکند همهچیز همواره در زمان پیشروی سکانسهای A Simple Plan روند رو به اوج خود را حفظ کند و بیننده در تکتک دقایق، حس مواجهه با داستانِ ظاهرا سادهای که به خاطر تصمیمات کاراکترها مدام ترسناکتر و وحشیانهتر و خطرناکتر از قبل میشود را یدک بکشد. کارگردانی عالی سم ریمی که باعث میشود اقتباس او از رمانی با همین نام فراتر از انتظاراتتان عالی جلوه کند نیز به گونهای سر و شکل پیدا کرده که تماشاگر نتواند داستان شخصیتها را کنار بگذارد و با داشتن حس درگیری با یک تعلیق سرتاسری، اول تا آخر فیلم را با لذتی ارزشمند ببیند. راستی، این را هم فراموش نکنید که فیلم در قبال انتظاراتی که در ذهنتان خلق میکند نیز حس مسئولیت دارد و بعد از تعریف کردن ماجرایی پرالتهاب، پایانی درخورِ یک داستان جنایی چالشبرانگیز را برایتان کنار گذاشته است.
?Who's Afraid of Virginia Woolf
اشاره به ۱۳ نامزدی اسکار و به دست آوردن پنج جایزه از این مراسم شناختهشده، شاید یکی از سادهترین راهها برای توصیف شدت عالی بودن «چه کسی از ویرجینیا وولف میترسد؟» اثر مایک نیکولز باشد. فیلمی که همه آن را با دیالوگهای آتشین و دقیق، فیلمبرداریهای هدفمند که خیلیهایشان در اوج زیبایی مکانهای ثابت را از زاویههای دید شخصیتهای گوناگون به تصویر میکشند، نقشآفرینیهای ماندگار و تحسینشده و از همه مهمتر قدرتش در به تصویر کشیدن تضادها میشناسند. ?Who's Afraid of Virginia Woolf، قصهی آدمهایی نابودشده در جهان خودمان است. قصهی آدمهایی پرمشکل و غمگین که چه در زندگیهای مشترکشان و چه از نظر شخصی، ضعفهای بسیار زیادی دارند و آنقدر هم روی نقاط ضعفشان پافشاری میکنند که آخر آنها زیر پاهایشان له میشوند و خود نیز آرامآرام، تمامیشان را از یاد میبرند. داستان فیلم، دربارهی زوجِ نابودشده و گمشدهای صحبت میکند که ورود دو غریبه به زندگی آنها، سبب بیرون زدن تکتک فریادهایشان و آشکار شدن حقیقت تلخ زندگی مشترک نابودشدهای که مدتها است در آن غوطهور هستند میشود و همهچیز را همانقدر تلخ که در دنیای واقعی دیدهایم، به یادمان میآورد. از خندههای بلند و سرسامآور تا لحظاتی که آدمها میفهمند چهقدر بر پایهی حماقت و دروغ برای زندگی ارزش قائل شدهاند، جزوی از لحظاتِ این دارککمدیِ فوقالعاده هستند که به سبب استفادهی فیلمساز از یک زوج واقعی و با استعداد یعنی الیزابت تیلور و ریچارد برتون برای نقشآفرینی به عنوان کاراکترهای اصلی، به قلمروهای فراتر از فیلمنامهی خارقالعادهی خودش هم پا میگذارد. در زمانهای که بینهایتیِ ارزش روایت تصویرمحور در سینما به اثبات رسیده بود، مایک نیکولز با ?Who's Afraid of Virginia Woolf فیلمی ساخت که در عین توجهِ قابل لمسش به جلوههای سینمایی، لحظه به لحظه بر پایهی دیالوگهای رگباری و معرکه شکل میگرفت و خیلی سریع، تبدیل به یک کلاسیکِ عمیقِ متفاوت یا راحتتر بگویم، یک شاهکار متفاوت شد.