یک درامدی (کمدی-درام) عاشقانه از سینمای آلمان، فیلمی خاص به کارگردانی برادران سفدی و با بازی رابرت پتینسون، اثری با بودجهی ۶ هزار دلاری و یک فیلم از بیلی وایلدر و متعلق به دههی پنجاه میلادی.
سری مقالات «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟» امروز به ایستگاه صد و بیستودوم میرسد و میدونی در آن یا همان تازهترین مقالهی معرفی فیلم سینمایی خود این بار میخواهد سه اثر آمریکایی و یک اثر آلمانی را معرفی کند که هر چهار مورد آنها لیاقت حداقل یک بار تماشا شدن توسط اکثر بینندگان را دارند. فیلمهایی که هرکدام در نوع و حد خود نامهای محترمی را در راس تیم ساخت خویش به نمایش میگذارند و درکنار یکدیگر سلایقی متنوع را پوشش میدهند. پس از صحبت دربارهی چهار فیلم اصلی مقاله هم به عادت دهها قسمت اخیر این نوشتهها همهچیز با معرفی اجمالی یک فیلم ایرانی در حال اکران درون سینماهای داخلی پایان مییابد.
Soul Kitchen
فاتح آکین که مخاطبان در سالهای اخیر به خاطر ساخت فیلمهایی همچون In the Fade او را بیشازپیش شناختهاند، پیشتر با کارگردانیِ Soul Kitchen، محصول سال ۲۰۰۹ میلادی به برخی از جشنوارهها و محافل هنری معرفی شد. فیلمی که موسیقی، عشق و رخدادهای غیرمنتظرهی دیوانهوار نقش پررنگی در آن دارند و یک غذاخوری و صاحب آن را بهعنوان کاراکترهای اصلی خود میشناسد. این فیلم کمدی لذتبخشِ عجیبوغریب به فردی میپردازد که پس از ترک شدن توسط شخص مورد علاقهی خود، میخواهد به سرعت به سفر برود و به او برسد اما نه کسی را دارد که کارهای غذاخوری وی را در این مدت انجام دهد و نه حتی آشپز جدیدی را که مدتها به دنبالش میگشت، پیدا کرده است. در همین حین او با برادرش که آنقدرها آدم قابل اعتمادی نیست روبهرو میشود؛ برادری که باتوجهبه اخراج شدن از محل کار قبلی درخواست کار در رستوران وی را دارد. Soul Kitchen که بسیاری از افراد از آن بهعنوان مثبتاندیشترین فیلم آکین یاد کردهاند، یک محصول سینمایی خوب و شکلگرفته بر پایهی نمایش امکان رسیدن انسان به موفقیت در واپسین لحظهها به شکلی معنیدار است. فیلمی که دستکم میشود برای تجربهی مواجهه با یک اثر سینمایی حالخوبکن در فضایی خارج از فضای فیلمسازی هالیوود به تماشای آن نشست.
Following
نویسنده و کارگردان فیلم Following که اثر مورد بحث را با بودجهای ۶ هزار دلاری آفرید و از سود فروش ۴۰ برابر بودجهی آن برای آغاز پروسهی ساخت فیلم «یادگاری» (Memento) بهره برد، در اولین فیلم سینمایی بلند خود به مفهوم گم شدن انسان در تلاش برای یاد گرفتن از دیگران پرداخت. «تعقیب» نویسندهای را در دو دورهی متفاوت از زندگی خود به تصویر میکشید که هرگز موفق به نگارش داستانی خواندنی نشده بود. او همیشه از در خانهی خود بیرون میرفت، یک نفر را بدون درنظرگرفتن بسیاری از موارد انتخاب میکرد و تمام تلاش خود را برای شناخت زندگی وی به کار میبست؛ تا شاید از این طریق بتواند ایدهای ناب برای روایت یک قصهی عالی پیدا کند. کاب با بازی الکس هاو یا همان شخصیت اصلی این فیلم که بعدا شخصیت اصلی «تلقین» (Inception) نیز با نامی مشابه با اسم او به تماشاگر معرفی شد، درحالیکه میخواهد سر از زندگی همگان دربیاورد و دنیای آنها را واکاوی کند، شخصا تبدیل به یک بازیگر بدل در دنیای یکی از آنها میشود. کاب در Following گام به گام با تماشاگر، خودش، زمان و مکان اطراف و اهداف خویش را گم میکند و از جایی به بعد میبیند که بدون داشتن راه پس و پیش، مشغول دستوپا زدن در باتلاق است. «تعقیب» که نویسنده و کارگردان آن در پروسهی ساخت این فیلم اکثر کارهای صدابرداری، تدوین و تهیهکنندگی اثر را نیز انجام داد، با این ساختهی سینمایی بسیاری از معیارهای شناسایی سینمای خویش بهعنوان کارگردانی صاحبسبک را برای مخاطب بنا ساخت؛ فیلمسازی که چند روز قبل نیز کاخ کنزینگتون بالاترین نشان افتخارش را در کاخ باکینگهام و توسط دوک کمبریج به خاطر خدمات او به صنعت/هنر فیلمسازی به وی داد.
Some Like It Hot
فیلم Some Like It Hot، محصول سال ۱۹۵۹ میلادی اثر بیلی وایلدر در بسیاری از مقالات سینمایی بهعنوان یکی از برترین فیلمهای کمدی تاریخ معرفی میشود. داستان آن هم از جایی کلید میخورد که جو با بازی تونی کرتیس که یک نوازنده است، پس از مواجهه با یک قتل مافیایی همراهبا دوست صمیمی خود یعنی جری با بازی جک لمون نقشهای برای فرار از شیکاگو در سریعترین زمان ممکن میکشد؛ به این امید که عمر طولانیتری داشته باشند و در اولین فرصت به قتل نرسند!
در همین مسیر هم جو و جری خودشان را بهجای مرد، زن جا میزنند و به یک گروه موسیقی جاز میپیوندند که همهی اعضای آن را چند زن تشکیل دادهاند. Some Like It Hot اما در اعماق خود چیزی بیشتر از یک روایت جذاب از ماجرای سفر آنها با یک وسیلهی نقلیه تا فلوریدا را ارائه میکند. در دل این فیلم که هنوز میتوان با تماشای بسیاری از سکانسهای آن از ته دل لبخند زد، دفن شدن انسانها در ظاهر دروغینی که برای خود خلق میکنند به چشم میآید؛ آدمهایی که البته لزوما قرار نیست با پشت سر گذاشتن هوایت واقعی خویش از زندگی لذت نبرند و شاید بتوانند برای چند لحظه با همین هویت جدید مشغول خوش گذراندن در جهان باشند.
Good Time
برادران سفدی که امروز مخاطبان به خاطر تحسینهای روانهشده به سمت Uncut Gems به مراتب بیشتر از قبل آنها را شناختهاند و اکنون میتوان با اطمینان گفت که بهترین فیلم کارنامهی آدام سندلر تا به امروز به عقیدهی بسیاری از منتقدها توسطشان نوشته و کارگردانی شده است، در سال ۲۰۱۷ میلادی نیز اثری را روانهی سینماها کردند که رابرت پتینسون را به چهرهای به مراتب قابلتوجهتر از بازیگر جوان حاضر در سری فیلمهای Twilight تبدیل کرد. تاثیر این فیلم که البته درخواستها و نظرات خود پتینسون یکی از دلایل اصلی ساخته شدن آن بودند، به قدری روی کارنامهی وی زیاد است که عملا اگر به فیلمهایی که او پس از حضور در Good Time درونشان بازی کرده است نگاهی بیاندازید، کموبیش فقط با آثاری حداقل لایق احترام از برخی جهات و ساختهشده توسط کارگردانهای پذیرفتهشده در محافل هنری مواجه میشوید؛ پروسهای لایق بررسی که اکنون شاهد رسیدن آن به نقطهی اوج با حضور در یکی از مورد انتظارترین فیلمهای سال ۲۰۲۰ هستیم.
برادران سفدی با Good Time قصهی سیاه یک فرار پایانناپذیر را به تصویر میکشند. قصهی تلاش یک دزد بانک که بهدنبال راهی برای آزادسازی برادر خود است و بهعنوان یک بیخانمان نیویورکی باید در یک جهان خطرناک دوام بیاورد و در اکثر مواقع، تنها و تنها به فرار ادامه بدهد. Good Time البته همانقدر که فیلمنامهی خوبی دارد و همانقدر که از تیم بازیگری خود بهرهی قابل توجهی میبرد، در کارگردانی، قاببندی و تدوین هم لایق ستایش به نظر میرسد و به خوبی چندین و چند گروه از مخاطبان را با خود همراه میکند. طوری که به قول یکی از تهیهکنندههای آن تماشای Good Time مثل نگاه کردن معنیدار به لحظاتی تلخ و شاید ترسناک از زندگی یکی از کاراکترهای سری بازیهای Grand Theft Auto در حالتی است که تعداد ستارههای درجهی تحت تعقیب بودن وی توسط پلیس به پنج از پنج سیده است و پایین هم نمیآید.
آشفتهگی
«آشفتگی» به نویسندگی، تهیهکنندگی و کارگردانی فریدون جیرانی که در سیوهفتمین دوره از جشنوارهی فیلم فجر مسعود سلامی را نامزد دریافت جایزهی سیمرغ بلورین بهترین فیلمبرداری سال کرد، اثری است که سازندگانش آن را یک فیلم راجع به عشق و جنایت میدانند که نمیشود به آن برچسب فیلم رئالیستی یا فیلم اجتماعی را زد. این اثر که کارن همایونفر و بهرام دهقان را به ترتیب بهعنوان آهنگساز و تدوینگر خود میشناسد، قصهی دو برادر دوقلو با اسامی بردیا و باربد را روایت میکند که همیشه در طول زندگی خود مشغول رقابت با یکدیگر بودهاند؛ شخصیتهایی که بهرام رادان بهجای هر دوی آنها بازی کرده است. مهناز افشار در نقش دریا مشرقی، مهران احمدی در نقش ارژنگ و نازنین صلحجو و نسیم ادبی نیز از دیگر اعضای گروه بازیگران «آشفتهگی» هستند.