یک کلاسیک دلهرهآور پرانرژی، یک اکشن سرقتی دوستداشتی، فیلمی کمدیدرام از سینمای اسپانیا، ساختهی مدرن و جذاب جرمی سالونیر و یکی از معدود درامهای ورزشی سینمای ایران. همراه ما باشید.
پنجاه و نهمین قسمت از سری مقالات «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟» یا همان تازهترین معرفی فیلم میدونی که مجددا به ترتیب سراغ معرفی فیلمهایی اکشن، کلاسیک، کمدی و درام از بین ساختههای پراهمیت سینمای جهان میرود و در انتها مثل همیشه به معرفی اجمالی یک محصول روز سینمای ایران میپردازد، از آثار جذابی پر شده است. فیلمهایی که هر کدامشان در نوع خود عالی هستند و بعضا میتوانند در عین سرگرم کردن مخاطب، چیزی هم به تماشاگر خود بیافزایند. در این لیست، نخستین اثر، Heist به کارگردانی دیوید ممت خواهد بود و سپس، دربارهی «جادوگر»، «من هم همینطور» و فیلم مستقل و عالی «قراضهی آبی»، حرف خواهیم زد.
Heist
فیلم Heist، به نویسندگی و کارگردانی نمایشنامهنویس شناختهشدهی آمریکایی یعنی دیوید ممت، یکی از بهترین فیلمهای جنایی، سرقتی و اکشنی است که میتوانید در این آخر هفته، به تماشای آن بپردازید. فیلمی متعلق به سال ۲۰۰۱ میلادی که در آن با کاراکترهایی به نامهای بابی و جو، به عنوان سارقانی کاربلد و شکستناپذیر، همراه میشویم. یک تیم دونفره که البته همراهانی نیز دارد و اصولا اگر در پی دزدیدن چیزی مشخص باشد، هیچ مانعی نمیتواند در برابرش صفآرایی کند. Heist با استفاده از تیم بازیگری قدرتمندی که متشکل از بازیگرانی مانند جین هکمن، دلروی لیندو، ریکی جی، دنی دِویتو، ربکا پیجِن و سم راکول خودمان است، سعی میکند با به تصویر کشیدن عالی سیر کامل مهمترین اتفاقات یک داستان هیجانی، برای همیشه جایی در درون ذهنتان را به خودش اختصاص دهد. فیلم، اصل قصهاش را از جایی آغاز میکند که در آن دو دزد فوقالعادهی داستان، به سبب خسته شدن از انجام سرقتهای گوناگون و صد البته افزایش پیدا کردن سنشان، تصمیم میگیرند دزدی را برای همیشه کنار بگذارند و برگمان، شخصی که همیشه اجناس دزدیِ این دو نفر را میخرید و پرداختیهایشان را تحویل آنها میداد، به شدت با شنیدن این برنامه عصبانی میشود.
نتیجه هم آن است که برای این دو نفر، شرط تعیین میکند که اگر پرداختی آخرشان را میخواهند، باید یک دزدی بزرگ دیگر را نیز به سرانجام برسانند. سرقتی که طبیعتا خطرناکتر از همهی سرقتهای قبلی جو و بابی خواهد بود و برای اطمینان از انجام شدن بیاشکالش، برگمان یکی از اعضای خانوادهاش را نیز در انجام آن دخیل میکند. همانطور که پس از شنیدن نام شخصی چون دیوید ممت انتظار داریم، Heist از دیالوگنویسیهای باکیفیت و سطح بالایی بهره میبرد که میتوان تمامیشان را فهمید و با شنیدنشان، مدام بیش از پیش، احساس وارد شدن به دنیای فیلم کرد. قدرت بالای بازیگران و شخصیتپردازی لایق تحسین اثر نیز دیگر نکات مثبت آن هستند و از Heist فیلمی میسازند که طیف گستردهای از تماشاگران، میتوانند با دیدن آن، یک اکشنِ سینمایی دوستداشتنی و محترم را لمس کنند.
Sorcerer
احتمالا برای همیشه ویلیام فردکین، کارگردان فیلم Sorcerer و صد البته استودیوی سازندهی این اثر جذاب و لایق تحسین سینمایی، حسرت این را خواهند خورد که زحمتهایشان در راه خلق چنین اثر به خصوصی، به سبب اکران همزمان آن با «جنگ ستارگان: امید تازه» (Star Wars: Episode IV - A New Hope)، حداقل از منظر مالی نابود شد. چون آنها ۲۲ میلیون دلار پول را خرج این ساختهی بلند کرده بودند و در حالت عادی، باید مبلغی چند برابر آن را نیز به جیب میزدند. ولی موفقیت عجیب و غریب قسمت اول «جنگ ستارگان»، باعث شد این فیلم به فروش ۹ میلیون دلاری راضی شود و هرگز، حتی از پس بازگرداندن بودجهی ساخت خود نیز، برنیاید. ولی مثل خیلی از فیلمهای دیگر سینما، «جادوگر» هم با گذر زمان بیشتر به لیاقتی که داشت رسید و امروز، از آن به عنوان یکی از کلاسیکهای فوقالعادهای که کمتر تماشاگری برای دیدن دقایقشان وقت گذاشته است، یاد میکنند. داستان فیلم از این قرار است که در یک شهر آمریکایی کوچک و خیالی به اسم پُروِنیِر، چهار مرد فراری از دست قانون، پیشنهاد به دست آوردن مبلغ بسیار زیادی پول و به طور موازی، کسب دوبارهی شانس زندگی قانونی در کشور را دریافت میکنند. پیشنهادی که البته در ازای انجام کاری به شدت سخت و دیوانهوار به آنها داده میشود و در حقیقت، همهی چیزهای خوبش را بعد از انتقال داده شدن محمولهای بسیار خطرناک از نیتروگلیسیرین به مکانی ۲۰۰ مایل دورتر از نقطهی آغازین، تقدیمشان خواهد کرد. این سفر زجردهنده که حتی سختترین و شکستناپذیرترین اعضای گروه هم میتوانند به خاطر مواجهه با مشکلات گوناگون حاضر در آن از پا دربیایند، فارغ از خطرناک بودن دیوانهوار محمولهی سپردهشده به آنها، با کمک راههای سنگی و پلهایی که یک آدم هم نمیتواند بدون پرت شدن به پایین از روی آن بگذرد و اعضای گروه باید یک خودروی سنگین را از روی آن عبور دهند، مدام به چالشی سختتر و عجیبتر از قبل نیز، تبدیل میشود.
«جادوگر»، برخلاف انتظارتان ابدا یک فیلم ترسناک نیست و صرفا ماجرای تاریک زندگی چند انسان در طول پیمودن سختترین راه زندگیشان را به تصویر میکشد. یک فیلم میخکوبکننده و قوی که بعد از بیش از چهل سال گذشتن از اکرانش، همچنان میتوان با تعلیقهایش هیجانزده شد و با نشستن پای ثانیههایش، فوران آدرنالین درون رگها را احساس کرد.
Yo, También
کمدیدرام اسپانیاییزبان Yo, También با نام انگلیسی Me Too، محصول سال ۲۰۰۹ میلادی، فیلم کمتر دیدهشدهای محسوب میشود که احتمالا بعد از روبهرویی با آن، باور خواهید داشت که تا به امروز، چیزی دقیقا مثل و مانند آن به دستتان نرسیده است. قصهای شیرین که به ماجرای زندگی فردی میپردازد که به تازگی دوران تحصیلش را به پایان رسانده است و در اوج ناامیدی، به دنبال دلیلی برای خوشحال بودن میگردد. این وسط، برخورد او با لارا، دختر شیرینی که در محل کار با او ملاقات میکند و آرامآرام بیش از پیش از رفتار وی خوشش میآید، تبدیل به عنصری تغییردهنده و مهم در زندگیاش میشود. آنقدر که همراهی با لارا که همیشه شبها وقتش را در شلوغترین نقاط شهر میگذراند، دوباره معنایی به زندگی کردن قهرمان خاکستری و ناراحتمان میبخشد و بعد از زمانی مشخص، ما به خودمان میآییم و درک میکنیم که هر دوی آنها به یک اندازه، مسبب نفس کشیدن دیگری هستند.
کانسپت آشنای فیلمنامهی Me Too، بدون شک تنها قسمتی از آن است که باعث ایجاد تفکر احتمال تکراری بودن قصهی اثر در ذهن مخاطبان میشود و اگر خودتان Yo, También را تماشا کنید، دیگر برایتان ادعایی مانند تکراری و کمارزش بودن فیلم مورد بحث، خندهدار جلوه خواهد کرد. داستانگویی قدرتمندانه و صد البته متفاوت، پرداخت دقیق شخصیتها، جنس نهچندان آشنای کارگردانی فیلم و بسیاری موارد دیگر، همه و همه از نکات مثبت ماجرای سینمایی دنیل و لارا به شمار میروند. یکی از معدود فیلمهایی که حتی آنهایی که از سینمای عاشقانه تنفر مطلق دارند، با شانس دادن به آن، ضرر نخواهند کرد.
Blue Ruin
انتقام و همین حقیقت که خشونت، وحشت و خشونت بیشتر را نصیب آدمها میکند. Blue Ruin با آن که یقینا چه از منظر کارگردانی و چه از لحاظ شخصیتپردازی کاراکترها، ارتباط دقیقی با فیلم جدید مارتین مکدونا یعنی Three Billboards Outside Ebbing, Missouri ندارد، یکی از فیلمهای انگشتشمار قرن بیست و یکم است که به اندازهی این برندهی لایق جایزهی اسکار، میتواند دربارهی معنای خشونت و انتقام، قصهسرایی واقعا ارزشمندی ارائه کند. ساختهی مستقل جرمی سالونیر، با بررسی مفاهیم تماتیک گوناگون، استفاده از داستانگویی تصویری به بهترین حالت ممکن و خلق روایتی که به شکلی آرامسوز مخاطب را جذب میکند و ناگهان به نهایت سرعت و هیجان میرسد، یقینا شانس تقدیم کردن لذتی در نوع خود ارزشمند، به مخاطبان درامهای سینمایی را دارد. Blue Ruin به فردی میپردازد که بعد از آزادی قاتل پدر و مادرش، با نهایت عصبانیت پا به مکان قدیمی زندگیاش میگذارد و تلاش میکند که با به قتل رساندن این انسان که به نظرش لیاقت لحظهای زندگی کردن را ندارد، به اوج آرامش برسد. ولی هنگام پیشروی خواستنی قصه و مواجهه با قاببندیهای حسابشدهی فیلمساز، همانگونه که گفتم Blue Ruin برایتان حکم فلسفهسرایی ساده اما محترمی دربارهی موضوعی مهم و واقعی در دنیای امروز را پیدا خواهد کرد. این یعنی رسیدن از داستان به معنی، که منطقا تحسینهای زیادی را تقدیم یک فیلم خواهد کرد.
عرق سرد
فیلم تحسینشدهی سهیل بیرقی که خود او نویسندگی و کارگردانیاش را برعهده داشته است و مهدی داوری تهیهکنندهی آن به حساب میآید، میتواند یکی از جالبترین فیلمهای سال جاری سینمای داخلی خطاب شود. اثری که امیر جدیدی، سحر دولتشاهی، لیلی رشیدی، هدی زینالعابدین و در راس آنها باران کوثری که برای اجرای نقش افروز اردستانی در این فیلم، تمرینات فوتبالی جدی و طولانیمدتی را پشت سر گذاشته است، اصلیترین بازیگرانش هستند و قصهی حقیقی و تلخ یکی از بازیکنان فوتسال تیم ملی بانوان ایران در مسابقات آسیایی را روایت میکند. «عرق سرد» با دریافت هفت نامزدی و سه سیمرغ بلورین در بخشهای بهترین بازیگر نقش اول مرد، بهترین بازیگر نقش مکمل زن و بهترین تدوین، «جشنوارهی فجر سی و ششم» را با موفقیت پشت سر گذاشت و در چهارشنبهی هفتهی جاری، پا به گیشههای سینمای ایران میگذارد.