این هفته از وودی آلن تا دنی ویلنوو، کارگردان برجستهی کانادایی فیلم خواهیم داشت. با «آخر هفته چه فیلمی ببینیم» همراه باشید.
در هفتهی چهارم سری جدید «آخر هفته چه فیلمی ببینیم» میدونی، چهار فیلم دیگر از چهار ژانر سینمایی مختلف معرفی خواهیم کرد. ابتدا اثر قبلی کارگردان تحسینشدهی این روزهای سینما یعنی دنی ویلنو را خواهیم داشت که به فیلمی بسیار موفق تبدیل شد. در ادامه به یکی از بحثبرانگیزترین عملیتخیلیهای سالهای اخیر میرسیم که فیلمی جمع و جور بود اما حرفی بزرگ میزد. سپس از وودی آلن کارگردان کارکشتهی هالیوود یکی از بهترین فیلمهایش را معرفی خواهیم کرد و در انتها نیز به رسم همیشگی یک انیمیشن خواهیم داشت که به تازگی ساخت نسخهی دوم آن تأیید شده است. بدون توضیح اضافه به معرفی فیلم هفتهی سوم مردادماه میپردازیم.
Sicario
سیکاریو به زبان اسپانیایی معنی آدمکش را میدهد و این فیلم چیزی از آدمکشی کم نمیگذارد. دنی ویلنوو را کمتر کسی قبل از این فیلم میشناخت و حتی اکران محدود و درآمد زیر صد میلیون دلاری آن باعث نشد تا این کارگردان فرانسویزبان کانادایی بین سینما دوستان به شهرتی عظیم دست پیدا نکند. علمی تخیلی جدید او یعنی Arrival بیشتر از سیکاریو درخشید اما درست همانند دیمین شزل، کار قبلی این کارگردانها را بیشتر میپسندم. فیلم سیکاریو محصول سال ۲۰۱۵ در مورد یک مأمور افبیآی با بازی عالی امیلی بلانت است که به مأموریت سرنگون کردن سردستهی قدرتمند و بیرحم یکی از کارتلهای مواد مخدر مکزیک میرود اما با حقایق تلخی رو به رو میشود که تصمیمهای اخلاقی او را زیر سوال میبرد. سیکاریو در فستیوال کن ۲۰۱۵ برای شرکت در بخش اصلی نخل طلا برگزیده شده بود و نامزد سه اسکار و سه بفتا هم شده است.
بودجهی ۳۰ میلیون دلاری فیلم در مقایسه با فروش جهانی ۸۵ میلیون دلاری آن یک موفقیت مالی محسوب میشود اما دلیل فروش کم را میتوان به شناخت کم عوام از کارگردان، اکران نسبتا محدود در هفتههای اول و اتمسفر خشک و خشن فیلم دانست. اما سیکاریو بسیار به مذاق منتقدان خوش آمد و علاوه بر ثبت امتیاز ۸۲ در متاکریتیک، منتقدها کارگردانی ویلنوو، فیلمنامهی تیلور شرایدن، آهنگهای جوهان جوهانسن، فیلمبرداری راجر دیکینز و بازیهای امیلی بلانت، بنسیو دلتورو و جاش برولین را مورد تحسین قرار دادند. فیلم البته با نقدهایی از سوی تماشاگران مکزیکی رو به رو شد چرا که به زعم آنها نحوهی نمایش شهر خوارز درخور کشور و ملت مکزیک نبود. حتی شهردار این شهر قبل از اکران فیلم از شهروندان خواسته بود تا فیلم را تحریم کنند و با اینکه خشونت نشان داده شده در سیکاریو بر مبنای واقعیت بوده، اما به گفتهی شهردار، خوارز تلاش زیادی در برقرار صلح در این ناحیه کرده است. قسمت دوم فیلم با نام سولدادو و با تمرکز روی شخصیت دلتورو در حال فیلمبرداری است که البته ویلنوو دیگر وظیفهی کارگردانی را برعهده نخواهد داشت.
Ex Machina
یکی از بهترین فیلمهای علمی تخیلی سالهای اخیر که با جلوههای ویژه بیننده را بمباران نمیکرد، فیلم Ex Machina (با تلفظ درست اکس ماکینا) بود. الکس گارلند در اولین فیلم خود توانست با ۱۵ میلیون دلار بودجه، فروشی بیش از دو برابر را تجربه کند و خودش هم نامزد اسکار بهترین فیلمنامهی اوریجینال شود. این فیلم مستقل علمیتخیلی تریلر روانشناسانه که در سال ۲۰۱۵ روی پردهی سینماهای محدود رفت با بودجهی ۱۵ میلیون دلاری ساخته شده که البته بیش از دو برابر بودجهاش فروخت. فیلم اساسا با سه بازیگر پیش میرود: اسکار آیزاک در نقش نیتین بیتمن که رئیس یک موتور جستجوی عظیم است و در خانهی دورافتادهی خود رباتانساننمایی به نام آوا با هوش مصنوعی خارقالعاده ساخته است. دامهال گلیسون در نقش کیلب اسمیت که یک مهندس در آن شرکت است و برندهی جایزهای برای سفری یک هفتهای به خانهی نیتین میشود. در نهایت آلیسیا ویکاندر را داریم که در نقش آوا بسیار خوش درخشید و نامزد بفتا و گلدن گلوب شد. وظیفهی کیلب این است که تست تورینگ را روی آوا اجرا کند، تستی که روی هوشهای مصنوعی انجام میشود تا توانایی تفکر خودمختار آنها سنجیده شود.
اکس ماکینا نامزد اسکار بهترین جلوههای ویژه شد و این را باید به حساب وسواس و ظرافت طراحان بصری فیلم بگذاریم. فیلم با محیطی تقریبا تکراری در سراسر آن ساخته شده و از هیچ پردهی سبز یا افکت خاصی هنگام فیلمبرداری استفاده نشده و همهچیز در مرحلهی بعد از فیلمبرداری به آن اضافه شده است. منتقدان از اکس ماکینا به عنوان یک فیلم درگیرکنندهی علمیتخیلی یاد میکنند که در این ژانر نمونه است و بیشتر از جلوههای ویژه، روی ایدهها تمرکز میکند. فیلم اثری هوشمندانه نامیده شده و یکی از اولین انتخابها برای کسانی خواهد بود که حتی علاقهای نسبی به فناوری و هوش مصنوعی دارند.
Midnight in Paris
وودی آلن شاید هر سال یک فیلم سینمایی بسازد و دیگر وسواس خاصی روی کیفیت و محتوای آنها نداشته باشد، اما گاهی آثاری از او میبینیم که برای همیشه در یادمان میماند و مزهی شیرینشان را فراموش نخواهیم کرد. فیلم نیمه شب در پاریس محصول سال ۲۰۱۱ یکی از همین فیلمهاست که در نهایت زیبایی ما را به دوران خوشتر قرن نوزدهم و بیستم فرانسه میبرد و با هنرمندانی آشنا میکند که هرکدام تاثیری عظیم در شکلگیری هنر امروزی داشتهاند. این فیلم فانتزی رومانتیک داستان جیل پندر، یک فیلمنامه نویس را دنبال میکند که باید با اهداف کاملا مختلف نامزدش و نگاه متفاوت او به زندگی کنار بیاید. پندر با بازی روان اوون ویلسون هر نیمهشب در زمان سفر میکند و با یکی از هنرمندان بزرگ دیدار میکند، از سالوادور دالی و پابلو پیکاسو گرفته تا ادگار فیتزجرالد و ارنست همینگوی. فیلم به طور کلی بنمایهی نوستالژی و مدرنیسم را دنبال میکند و به قدری خوشساخت است که نامزدی بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین کارگردانی هنری را برای وودی آلن به همراه داشت که البته موفق به برنده شدن جایزهی فیلمنامه هم شد.
فیلم Midnight in Paris که تنها با ۱۷ میلیون دلار ساخته شد بیش از ۹ برابر بودجهاش در سراسر جهان فروخت تا یک موفقیت مالی عظیم هم برای کارگردان کارکشتهی هالیوود باشد. نیمهشب در پاریس پرفروشترین فیلم وودی آلن تا به امروز است و با ثبت امتیاز ۸۱ در سایت متاکریتیک و امتیاز ۹۳ درصد در راتن تومیتوز، یکی از موفقترین آنها نیز هست. راجر ایبرت که سه و نیم ستاره از چهار ستاره به فیلم داده، از وودی آلن به عنوان گنجینهی سینما یاد کرده و چهل و یکمین فیلم او را فیلمی دلنشنین و مخصوص سبک و ذائقهی خودش دانسته است. اگر دنبال فیلمی رومانتیک با ایدهی اصیل و تازه هستید، نیمهشب در پاریس وودی آلن را از دست ندهید.
Wreck-It Ralph
در سالهایی که پیکسار شاید دیگر آن نبوغ گذشته را نداشته باشد و دنبالهسازی را پیشگرفته، دیزنی انیمیشنهایی میسازد که تا چند سال پیش کسی فکر نمیکند آنها محصول مستقیم آنها باشند. رالف خرابکار یا Wreck-It Ralph یکی از دوستداشتنیترین انیمیشنهای دیزنی در چند سال اخیر (در کنار زوتوپیا) است و اگر از «یخزده» زده شدهاید، داستان رالف و خرابکاریهای او در دنیای بازیهای ویدیویی را دنبال کنید تا دیگر با آوازهای جا و بیجا مواجه نشوید. این انیمیشن در سال ۲۰۱۲ به کارگردانی ریچ مور، کارگردان چندین قسمت از سریالهای The Simpsons و Futurama اکران شده با حدود پانصد میلیون دلار فروش جهانی، یکی از انیمیشنهای موفق دیزنی است. شاید این نکته جالب باشد که رالف خرابکار، پنجاه و دومین محصول انیمیشنی دیزنی است. Wreck-It Ralph نامزد بهترین انیمیشن اسکار و گلدن گلوب شد که البته غافله را به Brave محصول پیکسار باخت.
این انیمیشن داستان رالف، یک شخصیت منفی بازیهای آرکید را دنبال میکند که کارش در بازی خراب کردن ساختمانهاست ولی از کردهی خود پشیمان شده و در سراسر دنیای بازیهای ویدیویی سفر میکند تا به یک قهرمان تبدیل شود. دیدن این انیمیشن به خصوص برای دوستداران بازیهایی ویدیویی و آنهایی که با کنسولها بزرگ شدهاند لذتی دو چندان دارد. بسیاری از شخصیتهای دوران کودکی ما از پکمن گرفته تا سونیک را میتوانید در جای جای این انیمیشن پیدا کنید. فیلم با ثبت امتیاز ۷۲ در سایت متاکریتیک و ۸۶ درصد در راتن تومیتوز، علاوه بر موفقیت مالی یکی از آثار تحسینشدهی دیزنی نیز به شمار میرود. راجر ایبرت که سه ستاره از چهار ستاره به فیلم داده، از آن به عنوان یک پالت رنگی چشمنواز یاد میکند که با طراحی هنری خود اصالت خاصی به فیلم داده است. رالف خرابکار یک انتخاب عالی برای تمام سنین به شمار میرود و میتوانید با خیال راحت و بدون ترس قضاوت شدن پای آن بنشینید و از شوخیها، اکشنها و صد البته کاراکترهایش لذت ببرید.