یک فیلم اکشن سیاسی و متعلق به دورانی بهخصوص، ساختهای کمدی و پلیسی، یک انیمهی خارقالعاده به اسم «آکیرا» و ماجرای همزمان خندهآور و خوفناک رویارویی با یک گرگینهی آمریکایی در خاک بریتانیا.
نه درون یک جهان عادی اما داخل دنیایی که ما در مکان و زمان آن روزگار میگذرانیم، اثری شدیدا گرهخورده به دوران جنگ سرد، یک فیلم کمدی با محوریت نمایش اغراقآمیز ضعفهای سیستم آموزش پلیس، یک انیمهی دستوپیایی غمانگیز لعنتی و کمدی/ترسناکی بهرهگرفته از اِلِمانهای فانتزی با محوریت نمایش لحظات سخت فرد جان سالم به در برده از حادثهای دهشتناک، همه و همه میتوانند به اشکال گوناگون انگشت اتهام خود را به سمت ستونهای نگهدارندهی زندگی انسان مدرن بگیرند و پرشده از انتقادهای عمیق و اساسی به نظر برسند. ترکیب عجیبی است اما میتوان از آن لذت برد.
مگر نه اینکه فرانسوا تروفو میگوید زیباترین تصویر قابل تماشا درون سالنهای پخش فیلم، دیدن افتادن نور تصویر روی چهرهی تماشاگرها است؟ پس چرا نباید هنگام ترسیدن با سینما، خندیدن با سینما، اشک ریختن با سینما، خسته شدن با سینما، سرگرم شدن با سینما و بالا یا پایین رفتن با سینما فرصتهایی برای نگاه انداختن به آثار قدیمی با در نظر داشتن رخدادهای انکارناپذیر روز داشت؟
البته که گاهی فیلمها همانگونه که فیلمسازهای معرکه میخواهند مخاطب را طوری درون جهان خود غرق میکنند که وی برای ساعاتی شانس فرار از دنیای واقعی را داشته باشد. ولی همانگونه که میتوان بر حسب اتفاق در کلاس نقاشی هم نکتهای راجع به نحوهی برخورد صحیح با فرد مورد علاقه شنید، بارها هنگام دیدن هر فیلم با هر سبک بهدنبال کسب فهم بیشتر دربارهی امروز بودن نیز ابدا پوچ و غیر قابل احترام نیست.
(Red Dawn (1984
از Red Dawn و نه نسخهی بازسازیشده و افتضاح این فیلم با ذکر چند ویژگیِ نسبت دادهشده به آن یاد میکنند؛ در نوع خود قوی، سرشار از تبلیغات سیاسی و یک اکشن بامزه و عجیب. برای درک چرایی به میان آمدن این سه مورد موقع توصیف فیلم هم احتمالا تنها به خواندن خلاصهی داستان آن احتیاج دارید؛ در ابتدای جنگ جهانی سوم، گروهی از نوجوانهای یک کشور به مقابله با نیروهای نفوذی کشور دشمن میپردازند و اینگونه جنگ سرد فرمی خشنتر و دیوانهوارتر را به خود میگیرد. Red Dawn در زمان خود بهعنوان فیلمی خشنتر از تمامی فیلمهای قبلا اکرانشده در طول تاریخ روی پرده رفت و تبدیل به اولین اثر هالیوودی با درجهی سنی PG-13 شد.
جان میلیوس که بیشتر به خاطر کارگردانی فیلم Conan the Barbarian و نویسندگی شاهکار جنگی و حماسی فرانسیس فورد کاپولا یعنی «اینک آخرالزمان» شناخته میشود، اینجا با بازیگرهای بعضا تازهکار و بعضا سابقهدار خود لحظات جالبی را رقم زد؛ سکانسهایی که ظاهرا برای تبدیل شدنِ دو نفر از نقشآفرینهای فیلم به ستارههای سینمایی کافی بودند.
ساختهی نامبرده به خاطر دیالوگنویسیهای جذبکنندهی خود و اکشنهایی که شکلگیری همهی آنها وابسته به اجرای درست جلوههای ویژهی میدانی درجهیک بود، تبدیل به اثری دیوانه با مواضع سیاسی تند شد. اثری که البته همچنان مخالفهای زیادی دارد و راستش را هم بخواهید، سخت میتوان با پیامهای برخی از دقایق آن مخالف نبود.
(Police Academy (1984
فیلمی که منتقدها ان را متوسط خواندند، از همان ابتدای اکران به صدر جدول باکسآفیسِ وقت رفت و انقدر سودآور شد که توانست شش دنباله بهدست بیاورد! علت موفق و ماندگار نشدن ۶ فیلم بعدی Police Academy نیز به احتمال زیاد نهفته درون تفاوت بسیار مهم آنها با قسمت اول بود؛ دنبالهها با درجهی سنی PG-13 روی پردههای نقرهای رفتند و فیلم اصلی بهعنوان محصولی بزرگسالانه با درجهی سنی R اکران شد.
Police Academy از لحظهای آغاز میشود که قوانین جدید میگویند دیگر هر انسانی با هر فرم و قیافهای میتواند به عضویت نیروهای حفظ امنیت شهر و کشور دربیاید. روایت آن هم با نمایش تلاشهای گوناگون گروهی پرشده از افراد مختلف و متعلق به گروههای گوناگون جلو میرود که هر یک میخواهند با سربلند بیرون آمدن از آزمایش تبدیل به یک پلیس شوند. البته به جز فردی خاص بین آنها که به اجبار ثبت نام کرد و تمام تلاش خود را برای اخراج شدن به خرج میدهد!
گذر زمان شاید قدرت کمدی بعضی ثانیههای Police Academy را کاهش داده باشد ولی فیلم همچنان توانایی بلندبلند خنداندن تماشاگر طی لحظات کلیدی را دارد. اگر بهدنبال فیلمی سرگرمکننده میگردید که انگار ناخواسته کمی هم وضعیت امروز دنیا را به سخره میگیرد، Police Academy گزینهی مناسبی به نظر میرسد؛ یکی از آن فیلمهای کالت بهخصوصی که هیچکس واقعا نمیداند چرا از روزی به بعد، کالت خطاب شدند.
(Akira (1988
- ۱۷ انیمهساز برتر ژاپنی که باید آثارشان را تماشا کنید؛ کاتسوهیرو اوتومو، خالق «آکیرا» در رتبهی ششم
«آکیرا» همزمان یک شاهکار در دنیای انیمه، یک فیلم علمی تخیلی برتر و خالق یک لحظهی کلیدی برای چرخاندن سر مخاطب غربی به سمت صنعت انیمیشنسازی ژاپن است. فیلم Akira یک پادآرمانشهر سایبرپانکی به اسم نئو-توکیو را طوری تصویرسازی میکند که از قدم زدن درون خیابانهای آن بترسید و از آینده فراری باشید. نسخهی سال ۲۰۱۹ این شهر که قرار است در سال ۲۰۲۰ میلادی پذیرای المپیک باشد، حکم منطقهای بازسازیشده پس از یک فاجعهی قدیمی را دارد. شاید به همین خاطر باید از ویروس کرونا/کووید 19 به خاطر به تعویق انداختن المپیک توکیو هم سپاسگزار بود که سبب شد باور کنیم پیشبینیهای «آکیرا» حداقل به این زودی درست از آب درنمیآیند!
داستان انیمه Akira بیشتر از هر کاراکتر دیگر روی سفرهای شخصی تتسوئو و کاناکا سوار میشود؛ شخصیتهایی که به یک گنگ موتورسواری و کموبیش خلافکار تعلق دارند و همزمان دوست و دشمن به حساب میآیند. یک شب تتسوئو با کودکی عجیب تصادف میکند و سپس به دستگیری ارتش درمیآید.
ارتش شهر نئو-توکیو یک مخفیگاه عجیب دارد که درون آن به نگهداری از آکیرا میپردازد؛ موجودی ناشناخته که تقریبا ۳۰ سال قبل از وقوع اتفاقات حاضر درون فیلمنامهی اثر منجر به از راه رسیدن انفجاری عظیم شد و زندگیهای زیادی را نابود کرد. مخاطب نیز از جایی به بعد میفهمد مسئله اصلا دربارهی یک یا دو شخصیت نیست و از سرنوشت پرتکرار جهانها میگوید. بهگونهای که شبیه بهگفتهیویلیام بلیک، شاید فیلمساز تنها جهانی را درون یک ذرهی شن دید و تلاش کرد ابدیت را درون دو ساعت جا بدهد. «آکیرا» اقتباسشده از روی بخشی از یک مانگا بسیار سنگین ۲۱۸۲ صفحهای است و نمیتوانید آن را محصولی سرگرمکننده یا جذاب خطاب کنید. ولی هم باید این اثر را ببینیم تا متوجه دستاوردهایش در تاریخ انیمه برای انجام کارهایی همچون نخستین استفادهی عمده از ایجاد هماهنگی بین صداگذاری و انیمیشن حرکت لب انسانها بشویم و هم باید از آن و آلبوم موسیقی تکاندهندهی آن بترسیم تا چندین و چند ساعت فرصت اندیشیدن به پرسشهایی را داشته باشیم که شاید هرگز قبل از دیدن «آکیرا» از خود نپرسیدیم.
(An American Werewolf in London (1981
زیرژانر کمدی-ترسناک چه قبل و چه بعد از «گرگنمای آمریکایی در لندن» در اکثر مواقع پذیرای فیلمهایی بوده است که بهسادگی فراموش میشوند. بهگونهای که آثاری مانند Young Frankenstein و The Rocky Horror Picture Show هم در عین ستایش شدن به اندازهی کافی در زمان اکران آنچنان جایگاهی درون ذهن و قلب مخاطب جدید ندارند. یکی از بزرگترین ضعفهای آنها نیز برآمده از ناتوانی این فیلمها در برقراری تعادل کامل بین خنداندن با کمدی و فرستادن بیننده به سمت احساس کردن وحشتی لذتبخش است.
ولی An American Werewolf in London در تاریخ سینما و مخصوصا تاریخ این ژانر تبدیل به یک استثنا شد. ولی این فیلم چه از لحاظ تکنیکی به خاطر قدرت گریم و طراحی موی معرکهی ریک بیکر درون سکانسهایی مانند سکانس معروف تبدیل شدن و آفرینش کمدیهای بدنی و فیزیکی تماشایی و چه از نظر تعلیقزایی با کارگردانی لحظات اتمسفریک و خونآلود، درخشان به نظر میرسد. بهگونهای که شاید در زمان ساخت اینگونه تصور شد که An American Werewolf in London تنها گروه بسیار محدودی از تماشاگرها را هدف میگیرد و اکنون میدانیم اثر مورد بحث از هویت خود خجالت نکشید و به همین خاطر توانست در زیرژانر خود ماندگار بماند.
جنی اگاتر و گریفین دان در این فیلم عالی بودند و خوب مخاطب را درون فضای سنگین اثر خنداندند ولی انصافا دیوید ناتن را باید همچنان به خاطر اجرای عمیقش در این ساختهی خاص ستایش کرد. آن زمان نمیشد سکانسهای گوناگون سخت را با جلوههای ویژهی کامپیوتری پیچیده و پرخرج آفرید و همکاریهای گسترده و شاید دیوانهوار تیم بازیگری با عوامل پشت صحنه ثانیههایی را به پردههای سالنهای پخش فیلم میرساند که هنوز مشغول لذت بردن از آنها هستیم.
فیلم سینمایی هنوز لیاقت بحث را دارد و هنوز میشود با علاقه به موشکافی پایانبندی آن پرداخت. بین فیلمبینهای عاشق سینما هنوز میتوان راجع به مفاهیم زیرمتنی «گرگنمای آمریکایی در لندن» هم نوشت و هم مطالعه کرد. چند فیلم کمدی-ترسناک دیگر از دههی هشتاد میلادی را میشناسید که همچنان انقدر زنده به نظر برسد؟