آخر هفته چه فیلمی ببینیم: از Psycho تا Beautiful Girls

آخر هفته چه فیلمی ببینیم: از Psycho تا Beautiful Girls

یکی از بهترین فیلم‌های اکشن آرنولد شوارتزنگر، کمدی ورزشی و بامزه‌ای که وقت‌تان را هدر نخواهد داد، «روانی» شاهکار آلفرد هیچکاک بزرگ و درام رومانتیکی با بازی اوما تورمن، مت دیلون و ناتالی پورتمن. همراه میدونی باشید.

نخستین معرفی فیلم سال ۱۳۹۸ میدونی یا همان جدیدترین قسمت از سری مقالات «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟»، از تکاوری خارق‌العاده شروع می‌کند و بعد، همزمان با نوشتن راجع به دو کمدی‌درام از دو دهه‌ی سینمایی کاملا متفاوت، عاشقان سینمای کلاسیک را به سمت‌وسوی بازبینی و علاقه‌مندان به شناختن جدی‌تر هنر هفتم را به تماشای یک شاهکار سیاه‌وسفید از یکی از اولین اساتید تعلیق‌آفرینی سینمایی دعوت خواهد کرد. همان‌طور که خودتان هم می‌دانید، در طول مسیر پیش‌رو مثل همیشه چهار فیلم خارجی‌زبان برای سلایق متفاوت را داریم که البته خیلی‌ها می‌توانند به تمامی‌شان در حد و اندازه‌ی یکسان، علاقه داشته باشند. انتهای کار نیز مثل همیشه به معرفی اجمالی یکی از تازه‌اکران‌های سینمای ایران اختصاص خواهد داشت؛ به فیلم جدید سعید روستایی که هنوز هیچ‌چیز نشده، موافقان و مخالفان سرسخت خودش را پیدا کرده است.

Commando

در ساده‌ترین و منطقی‌ترین بیان ممکن، باید «کماندو» (Commando) محصول ۱۹۸۵ میلادی را فیلمی دانست که دقیقا به نسخه‌ی ایده‌آلی از تصورات مخاطب درباره‌ی خود، تبدیل می‌شود. یکی از آن اثار پرانفجار و پرشده از صدای سرسام‌آور شلیک ماشین‌گان‌ها که قهرمان اصلی را به‌عنوان لشگری یک‌نفره معرفی می‌کنند و با قرار دادنش مقابل ارتشی از آدم‌های مسلح، وی را به چالش می‌کشند. وقتی صحبت از چنین نقشی باشد و یک اثر سینمایی بخواهد تا این اندازه با درنظرگرفتن اکشن‌های خود جلو برود، احتمالا انتخاب بهتری برای بازیگری در نقش پروتاگونیست اصلی قصه، نسبت به روی فرم‌ترین نسخه از آرنولد شوارتزنگر، وجود نخواهد داشت و همین موضوع، Commando را به اثری فراموش‌ناشدنی در زیرژانرش تبدیل کرده است. فیلمی که اگر طرفدار آثار هیجانی به خصوصی باشید که در آن‌ها دائما روبه‌روی جنس‌های متفاوتی از سکانس‌های قدرتمند در القای حس تمپو به مخاطبان قرار می‌گیرید، قطعا از دنبال کردن دقایقش لذت زیادی خواهید برد. به این سبب که می‌توانید موقع دیدن Commando، محو تماشای نبرد چند نفر به بهترین شکل ممکن با اسلحه‌ی سرد، پریدن آرنولد از یک هواپیمای در حال پرواز و با خاک یکسان شدن چندین و چند سازه‌ی بزرگ در کسری از ثانیه بشوید.

Commando حتی در کشورهایی مانند بریتانیا هم با حذفیاتی قابل‌توجه به روی پرده‌های نقره‌ای رفت و سپس مدت‌ها بعد و به سبب عرضه در شبکه‌ی نمایش خانگی، توانست فرصت جذب مخاطبان بیشتر و بیشتر را به دست بیاورد. مخصوصا به این جهت که باتوجه‌به طبقه‌بندی شدن آن در رده‌های بالای برترین فیلم‌های اکشن تاریخ سینمای آمریکا توسط چند رسانه‌ی معتبر سینمایی، اخیرا خیلی‌ها حتی برای اولین‌بار به سراغ «کماندو» می‌روند و عاشق جنون لحظه‌ای نهفته در بسیاری از لحظاتش می‌شوند. قصه‌ی فیلم، درباره‌ی جنگ خون‌بار جان ماتریکس یعنی یکی از اعضای بازنشسته‌ی نیروی ویژه‌ی پلیس با دیکتاتوری از آمریکای لاتین به اسم آریوس است که می‌خواهد با فشار آوردن به ماتریکس، از نفوذ او برای برگشتن به سکوی قدرت بهره ببرد. در حقیقت، همه‌چیز از آن‌جایی آغاز می‌شود که موقع وقت گذراندن جان در انزوا به همراه دخترش جنی، فرانکلین کربی که شخصی به جز یکی از فرمانده‌های سابق پلیس نیست، از راه می‌رسد و جان را از قتل عام سربازانی که پیش‌تر به‌عنوان زیردست‌های او به فعالیت می‌پرداختند، آگاه می‌کند. بعد هم تا قبل از آن که جان بخواهد با این گفته‌ها کنار بیاید، آریوس دختر او جنی را هم می‌دزدد تا همه‌چیز را به مرحله‌ی خطرناک‌تری از خشونت برساند. نتیجه هم همان‌طور که خودتان تا این‌جا حدس زده‌اید، می‌شود شروع مبارزه‌ای اسلحه‌محور و توقف‌ناپذیر که علاقه‌مندان به ژانر اکشن، تقریبا حتی یک درصد هم شانس برای دوست نداشتنش ندارند.

Goon

فیلم Goon محصول سال ۲۰۱۱ میلادی که شان ویلیام اسکات را به‌عنوان بازیگر نقش اصلی دارد، یکی از خشونت‌آمیزترین، خنده‌دارترین و بامزه‌ترین فیلم‌های چند سال اخیر است که می‌توانید تماشا کنید و از قضا، بینندگان زیادی هم به هیچ عنوان تا به امروز، حتی اسمش را نشنیده‌اند. Goon نه براساس تصویرسازی از یک پروتاگونیست فوق‌العاده، که با داستان گفتن راجع به داگ گلت، یکی دیگر از آن جوانان قرارگرفته در خانواده‌های موفق که انگار حتی یک درصد از هوش و استعدادهای پدر و مادر یا نزدیکان‌شان را به ارث نبرده‌اند، تماشاگرانش را به خنده می‌اندازد؛ با توجهِ جدی‌اش به شخصیتی خودستا که فقط در مشت‌زنی قدرتمند است و دقیقا با همین یک توانایی، موفق به حضور در تیم هاکی کانادایی کوچکی می‌شود. حالا اینکه قدرت ضربه زدن یک شخص با دستش به‌صورت دیگران چگونه می‌تواند صلاحیت او برای حضور در تیم هاکی را تقویت کند، مسئله‌ی دیگری است که خود فیلم به خوبی و در فرمی همزمان خنده‌آور و معنی‌دار، جوابش را تحویل‌تان می‌دهد.

ساخته‌ی مایکل داوس به طرزی لایق ستایش، یکی از آن فیلم‌هایی به شمار می‌رود که بارها پای‌شان را از حد خود درازتر می‌کنند و در چند سکانس مشخص، بیش از حد اغراق‌آمیز به نظر می‌آیند. در عین حال، فیلم خوش‌بختانه موفق شده است همین مورد را نیز به یکی از عناصر سازنده و حیاتی برای قصه‌گویی‌اش تبدیل کند و سبب شود که بیننده به‌جای اعتراض به چنین جنسی از روایت کمدیِ فیلم‌نامه، از آن لذت ببرد. حالا این را به‌علاوه‌ی کاراکتر ساده و دوست‌داشتنی داگ کنید که شاید ابدا شخصیت هم‌ذات‌پندارانه و قابل درکی برای همگان نباشد، اما در اوج معیوب بودن و رنج بردنش از برخی کمبودها، لیاقت به آغوش کشیده شدن توسط ذهن بینندگان اثر را دارد. داستان عاشقانه‌ی جذابی که به‌عنوان یکی از طرح‌های فرعی به خوبی در دل داستان شرح و بسط می‌یابد، طنزآفرینی‌های پوچ‌گرایانه‌ی اثر و وضعیت احساسی و همزمان خنده‌دار شخصیت اصلی‌اش، همگی Goon را بدل به یکی از آن کمدی‌هایی کرده‌اند که هم روی حس‌وحال لحظه‌ای و هم احساس مثبت تماشاگر در طولانی‌مدت، تاثیری انکارناپذیر می‌گذارند.

Psycho

ریختن عاشقانه‌های خیانت‌کارانه و سودجویانه، حقایقی درباره‌ی مردان بیش از حد وابسته، تصویرسازی‌های بی‌نظیر از محیط‌هایی کوچک و خفه‌کننده و اجراهایی که گذر زمان روی چگونه جلوه کردن‌شان بی‌تاثیر بوده است و خواهد بود، «روانی» (Psycho) آلفرد هیچکاک افسانه‌ای را نه به فیلمی مهم، که به نقطه‌ای مهم در تاریخ سینما تبدیل می‌کند. نورمن بیتس به‌عنوان آنتاگونیست اصلی «روانی»، همان‌قدر که درون خودِ ساخته‌ی هیچکاک تصویری واقع‌گرایانه و هولناک از یک قاتل مریض را با چاقویی تیز در مغزمان فرو می‌برد، به‌صورت غیرمستقیم، خون خویش را به رگ‌های بسیاری از شخصیت‌های منفی فیلم‌های متعلق دهه‌های مختلف تاریخ سینما، تزریق کرده است. به‌گونه‌ای که امروزه دیگر شاید نتوان به‌سادگی جنس وابستگی شخصیت‌پردازی‌های صورت‌گرفته برای نقش‌های منفی فیلم‌هایی بزرگ به او را نشان داد. زیرا او انقدر به‌عنوان یک انقلاب سینمایی نحوه‌ی نگاه تماشاگران و فیلم‌سازها به آنتاگونیست‌های فراموش‌ناشدنی و تنفربرانگیز را تغییر داد که ممکن است حالا تعداد زیادی از فیلم‌سازهای جوان را داشته باشیم که همزمان با پذیرش دیده نشدن Psycho توسط‌شان، باید به تقلیدهای غیرمستقیم آن‌ها از عناصر سازنده‌ی نورمن بیتس در آفرینش کاراکترهای منفی دل‌خواه‌شان اذعان داشت. کاراکتری که فضای زندگی‌اش نیز به واسطه‌ی قاب‌بندی‌های وزن‌دار کارگردان، به‌تنهایی هنگام پیش‌روی دقایق و اصوات میخکوب‌کننده‌ی Psycho، حکم آنتاگونیستی جداگانه و گاها ترسناک‌تر را پیدا کرده است و تدوین صوتی هوشمندانه‌ی فیلم، او را با تمام لباس‌های ساده و نگاه نافذ آنتونی پرکینز، به یکی از ماندگارترین هیولاهای دیده‌شده در تاریخ سینمای وحشت‌آور تبدیل می‌کند. نه شما به توضیحات بیشتری احتیاج دارید و نه من فرمت مقاله‌ی پیش‌روی‌تان را متناسب با ارائه‌ی صحبت‌های دقیق‌تر درباره‌ی چرایی ارزشمندی و والامقام بودن اثری چون «روانی» می‌دانم. پس با به یاد داشتن همین موارد اصلی، بپذیرید که هیچ زمانی برای بازبینی «روانی» نامناسب نیست و هیچ‌وقت هم برای نخستین بار جان دادن در مقابل زیبایی‌های این شاهکار، دیر نشده است.

Beautiful Girls

درام‌های پرستاره‌ی سینمایی که فقط و فقط نگاه انداختن به فهرست بلندبالای بازیگران‌شان می‌تواند هر تماشاگری را به وقت گذاشتن برای دنبال کردن تمام و کمال قصه‌ی آن‌ها دعوت کند، در بسیاری از مواقع به ماندگاری خاصی دست نمی‌یابند و نهایتا یک یا دو سال بعد از زمان اکران‌شان، به یاد آورده می‌شوند. ولی فیلم Beautiful Girls از سال ۱۹۹۶ که سکانس‌های شوخ‌طبعانه و کمدی را هم به شکلی حساب‌شده و قابل لمس در خود جای داده است، یکی از آن فیلم‌های شلوغِ نه‌چندان تماشایی نیست و با جمع کردن دوستان قدیمی دوران دبیرستان پس از ده سال کنار یکدیگر، سلسله‌ای از اتفاقات را رقم می‌زند که نه کاملا می‌توان پیش‌بینی‌شان کرد و نه می‌شود کسی را یافت که پس از غرق شدن در اتمسفر انسانی اثر، نتواند حداقل با یکی از کاراکترهای قرارگرفته درون‌شان هم‌ذات‌پنداری جدی داشته باشد. به همین خاطر، نقش‌آفرینی‌های تیموتی هاتن، مت دیلون، لورن هالی، ناتالی پورتمن، اوما تورمن و میرا سوروینو، در Beautiful Girls حقیقتا ارزش و اعتبار خودشان را یدک می‌کشند و هرگز تبدیل به بهانه‌هایی مطلقا تجاری برای دیده شدن فیلم، نمی‌شوند. آن‌ها دلیل لایق تماشا بودن این محصول از جهان هنر هفتم هستند و کاری می‌کنند که فیلمِ تد دم که به خاطر مرگ در میان‌سالی تعداد سال‌های فعالیت حرفه‌ای‌اش به عدد ۲۰ هم نرسیدند، از قسمت ویژه و طولانی یک سیت‌کام تلویزیونی و مرتبط با مردان ۳۰ساله‌ای که هنوز در ایجاد زندگی مشترک یا چیزی شبیه به آن هیچ‌گونه موفقیتی نداشته‌اند، فراتر برود.

همه‌ی این افراد با شیمی‌های رضایت‌بخشی که به‌صورت تک به تک و در مقابل هم از خود نشان می‌دهند، اصلی‌ترین علت به چشم آمدن جذابیت‌ها و تغییرات تند و سریع فیلم‌نامه‌ی اسکات رزنبرگ در اثر مورد اشاره هستند و پیشینه‌های داستانی کاراکترهای‌شان را باورپذیرتر از پتانسیل واقعی آن‌ها کرده‌اند. نتیجه‌ی درخشش‌های کوتاه چنین گروه معرکه‌ای از نقش‌آفرین‌ها در سکانس‌هایی احساسی و قابل درک برای بینندگان هم چیزی نیست جز رسیدن Beautiful Girls به جایگاه آن‌دسته از درام‌های رومانتیک دهه‌ی ۹۰ که ابدا در سینمای امروز قابلیت تکرار شدن را ندارند و همچنان هوشمندانه با مخاطبان هدف‌شان، ارتباط می‌گیرند.

متری شیش و نیم

برنده‌ی جایزه‌ی سیمرغ بلورین بهترین فیلم از نگاه تماشاگران در سی‌وهفتمین دوره از جشنواره‌ی سینمایی فجر یا همان دومین اثر بلند سعید روستایی، همچون اولین ساخته‌ی او، داستانش را در فضایی گره‌خورده به بحران‌های خانوادگی، فرهنگ اجتماعی و مسئله‌ی اعتیاد، روایت می‌کند. سازنده‌ی «ابد و یک روز» در تازه‌ترین اثر خود که سید جمال ساداتیان را به‌عنوان تهیه‌کننده‌ی اصلی می‌شناسد، از بازیگرانی همچون پیمان معادی، نوید محمدزاده، پریناز ایزدیار، هومن کیایی، یوسف خسروی، فرهاد اصلانی، پیمان شریعتی، علی باقری، مرجان قمری، مازیار سیدی، محمد علی‌محمدی و سید حسام‌الدین موسوی استفاده کرده است که مابین‌شان، می‌توان نام‌هایی آشنا و دیده‌شده در گروه نقش‌آفرین‌های همان اثر را نیز پیدا کرد. همچنین پیمان یزدانیان، هومن بهمنش و بهرام دهقانی، به ترتیب وظایف آهنگ‌سازی، فیلم‌برداری و تدوین «متری شیش و نیم» را عهده‌دار بوده‌اند. فیلمی که در عین نامزدی در یازده قسمت از جوایز جشنواره‌ی فجر، درنهایت فقط به کسب سه سیمرغ رضایت داد و به خاطر تبدیل شدن به بهترین فیلم از نگاه مخاطبان، توانست شانس اول اکران نوروزی را به چنگ بیاورد و از ۲۶ اسفند سال ۱۳۹۷، پخشش در سینماهای داخلی را کلید بزند. درباره‌ی فیلم‌نامه‌ی اثر اما باید گفت که ساخته‌ی جدید روستایی، جستجوی یک پلیس مبارزه با مواد مخدر برای پیدا کردن فروشنده‌ی بزرگ شیشه در پایتخت را دنبال می‌کند و بنا به‌گفته‌ی خود سازندگان و تعداد قابل توجهی از تماشاگران، کاراکترهایی خاکستری و نه تماما مثبت یا منفی را در مرکز روایت داستانی خود جای داده است.


افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
1 + 0 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.