یک اثر عجیب با محوریت موجودات زامبیمانند، فیلم سیاه و سفید ارزشمند نوآ بامباک و گرتا گرویگ، زنان کوچک و ویکتوریای جوان با بازی امیلی بلانت.
هر چهار اثر قرارگرفته در شمارهی ۲۲۰ سری مقالات آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟ میدونی، انگلیسیزبان هستند. دو اثر که گرتا گرویگ را به ترتیب در نقش بازیگر اصلی و کارگردان دارند، از سینمای آمریکا آمدهاند. ولی اولین فیلم فهرست یک اثر اقتباسی بهخصوص از کشور کانادا و آخرین فیلم هم محصولی از بریتانیا است.
هر دو آنها با حداکثر تفاوت زیرژانرهای داستانی، به انسانهای گیرافتاده در میان دیوارها میپردازند؛ از گرفتاری داخل ایستگاه رادیویی با تحمل احساس نگرانی شدید تا گرفتاری میان دروغها و اتاقهای عظیم قصر. جدیدترین مقالهی معرفی فیلم میدونی شامل آثاری است که همهی آنها را در نوع خود میتوان عامهپسند و سرگرمکننده دانست؛ البته به این شرط که مخاطب موقع انتخاب هر اثر سینمایی حداقل به سبک اصلی آن علاقه داشته باشد.
Pontypool (2008)
همیشه وقتی از قدرت رمانهای ترسناک صحبت میشود، بسیاری از مطالعهکنندگان در حقیقت مشغول ستایش قوهی تخیل خود هستند. گاهی فضاسازی نویسندهی کاربلد به قدری ذهن مخاطب را وارد اتمسفر داستانی میکند که او بدون نیاز به مواجهه با تصویرسازیهای انجامشده، ترسناکترین جلوهها را متصور میشود و اصوات دهشتناک شروع به پخش در مغز او میکنند. بسیاری از هیولاهایی که توسط نویسندگان، کارگردانها، مجسمهسازها و نقاشهای بزرگ خلق شدند، ترسناکتر از هر موجودی هستند که انسان در دنیای واقعی دیده است. ما درک عمیقی از ترس داریم و گاهی با تصورات خود، ترسناکترین تصاویر برای خود را خلق میکنیم.
فیلم Pontypool دقیقا روی همین نکته مانور میدهد و با تمرکز روی سه شخصیت اجازه میدهد که مخاطب بهجای دیدن، متمرکز روی شنیدن باشد. این افراد در یک ایستگاه رادیویی کار میکنند و اصل قصه با محوریت توصیف شدن وحشت برای آنها جلو میرود. خبر مرگ مردم پخش میشود و آنها در فضای بسته میفهمند که بیرون کار به دعواهای فیزیکی کشیده است. سپس تهدیدی که فقط شنیدن مواجههی مردم با آن ترسناک بود، آرامآرام بهصورت مستقیم سراغ خود سه شخصیت اصلی میآید.
بهعنوان یک فیلم برخوردار از موجودات زامبیمانند، Pontypool اهمیت بسیار زیادی به خلق جهان خود و حتی همین هیولاها میدهد. برای افرادی که به قصه توجه کنند و با دقت مشغول دنبال کردن آن باشند، ساختهی بروس مکدونالد واقعا پرجزئیات و حسابشده به نظر میآید. پس فکر نکنید که جنس داستانگویی خاص فیلم، بهانهای برای عدم پرداخت اثر به دنیاسازی بوده است. Pontypool روی آفرینش تعلیق تسلط دارد و سپس به زیبایی از دل استرس، ترس را بیرون میآورد.
Frances Ha (2012)
یک فیلم برای همهی آدمهایی که گم شدهاند. «فرانسیس ها» به نویسندگی گرتا گرویگ و نوآ بامباک، درامدی (کمدی-درام) درخشانی از این زوج هنرمند است؛ اثری که گرویگ وظیفهی درخشیدن در ثانیه به ثانیهی آن و بامباک بهعنوان کارگردان آن، وظیفهی تاباندن نور لازم روی او را بر عهده داشته است.
قصهی فیلم Frances Ha به دختر جوانی میپردازد که طی برخی از دقایق گویا حتی از صمیم قلب نمیداند که دقیقا بهدنبال چه میگردد. او مثل خیلی از انسانها مدام مشغول تلاش بدون رسیدن به مقاصد است و اینگونه زندگی وی به سرعت سریع برای اکثر انسانهای زنده، قابل درک به نظر میرسد.
این وسط شخصیتهای فرعی پرشماری که هرکدام به اندازهی لازم زنده به نظر میآیند، نقش خود را در روزمرگیهای فرانسیس ایفا میکنند؛ بهعنوان چراغهای روشن یا خاموش جادهای که او مشغول حرکت در طول و عرض آن شده است. دنیای امروز اجازهی رویا دیدن را از غالب انسانها میگیرد. اکثر افرادی که فیلم Frances Ha را تماشا کنند هم یک روز با سیلی واقعیت روی صورت خود روبهرو میشوند. اما اگر رویا ببینیم چهطور؟ اگر منطق را کنار بگذاریم، بیفکر باشیم و در آرزوها شیرجه بزنیم، چه بلایی سرمان میآید؟ «فرانسیس ها» شاید شیرینترین فیلم چندین و چند سال اخیر باشد که جسارت مطرح کردن این پرسش را دارد.
Little Women (2019)
قصهی چهار دختر کوچک که باید مدام بیشتر و بیشتر قد بکشند و روی پای خود بایستند، انقدر دلنشین و باورپذیر با قلم لوییزا می آلکات روایت شد که بعد از حدودا دو قرن هم زنده و سالم مانده است. ولی وقتی گرتا گرویگ اقتباس خود از زنان کوچک را ارائه داد، با اثری آنچنان تمام و کمال روبهرو شدیم که نمیتوانستیم برای از راه رسیدن این برداشت سینمایی غنی خوشحال نباشیم. از درخشش بیپایان سیرشا رونان، فلورنس پیو و اما واتسون در بخش به بخش فیلم تا تکتک موسیقیهای الکساندر دسپلا که انسان را با شادی دخترها خنداند و با غم آنها گرفتار بغض کرد.
همانقدر که فیلم Lady Bird نشان داد گرتا گرویگ واقعا ساده و بدون سروصدا دائما کمالگرایانه قصه میگوید، Little Women قدرت او در انجام کارهای سینمایی بزرگتر را اثبات میکند. تسلط فیلمساز روی بخش به بخش اثر پیدا است و سکانسی در فیلم Little Women وجود ندارد که از فرم بیرون بزند.
گرویگ دیالوگهای بسیار حساسیتبرانگیز و سرتاسر گرهخورده به احساسات درونی عمیق شخصیتها را انقدر در زمان درست در دهان کاراکتر درست میگذارد که آنها به طبیعیترین شکل ممکن، تقدیم گوشهای تماشاگر میشوند. مگر یک فیلم سینمایی توانایی به تصویر کشیدن چند نوع غم، شادی، عشق، خشم، تنفر و دوستی طی حدودا دو ساعت را دارد؟ تازه اینجا نمیتوان از آن پایانبندی حرف زد؛ همان تغییر کوچکی که شاید Little Women گرویگ را مخفیانه تبدیل به وفادارترین اقتباس از روی زندگی لوییزا می آلکات کرده باشد.
The Young Victoria (2009)
امروز اکثر افراد وقتی صحبت از آثار ساختهشده با محوریت پادشاهی بریتانیا به میان میآید، از فصل چهارم سریال The Crown میگویند یا هیجانزده برای تماشای فیلم Spencer با هنرنمایی کریستن استوارت هستند. ولی اگر بهدنبال یک بیوگرافی عاشقانهی درام با محوریت زنی مهم در تاریخ قرن ۱۹ اروپا هستید، این وسط وقتی هم برای فیلم The Young Victoria با نقشآفرینی امیلی بلانت پیدا کنید. او در این درام بهعنوان ملکهای ظاهر میشود که نه زندگی عاشقانه و نه جایگاه خود بهعنوان فرمانروا را دستکم نمیگیرد. پس با اینکه به لحظات مختلف زندگی عشق میورزد، نمیتواند مدام با سرخوشی زندگی کند.
روپرت فرند در نقش شاهزاده آلبرت درکنار پل بتانی از جمله بازیگرهای فیلم رمانتیک ویکتوریای جوان است؛ اثری با تهیهکنندگی مارتین اسکورسیزی که در گیشههای سینما اصلا به موفقیت مالی نرسید، اما اکثر مخاطبها و منتقدها در کل به آن روی خوش نشان دادند.