فیلمهایی تماشایی از کشورهای آلمان و ایتالیا، عاشقانهای سورئال با بازی الیزابت ماس و اثری دوستداشتنی و متعلق سینمای کلاسیک به کارگردانی ویلیام وایلر. همراه جدیدترین مقالهی معرفی فیلم سینمایی میدونی باشید.
میدونی در «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟» ۱۲۴ یا همان نود و هشتمین قسمت از این سری مقالات که بهصورت متوالی به قلم یک نفر منتشر میشوند، به هالیوود، ایتالیا و آلمان سر میزند؛ تا از فیلمهایی شاید نزدیک به هم در فضای کلی اما بسیار متفاوت در جزئیات بپردازد که با اینکه قرار نیست همهی بینندگان تکتک آنها را دوست داشته باشند، احتمالا هیچکس هم از دیدن تمامیشان ضرر نخواهد کرد. چرا که به احتمال بسیار زیاد در این بین حداقل فرصت تجربهی یک ساختهی ناشناخته برای خود تا پیش از این را پیدا میکند که ممکن است پس از پایان یافتن در فهرست فیلمهای مورد علاقهی وی قرار بگیرد. بااینحال پس از تمام شدن نوشتن دربارهی چهار فیلم اصلی مقالهی این هفته، باز هم به عادت چند ده نوشتهی اخیر این مجموعه مقالات به معرفی اجمالی یکی از محصولات تازه و در حال اکران سینمای ایران میپردازیم؛ به این هدف که اگر قصد سر زدن به سالنهای سینمای داخلی را هم داشتیم، این کار را کاملا کورکورانه انجام ندهیم.
(The One I Love (2014
چارلی مکداول در فیلمی که خودش همزمان کارگردان و یکی از بازیگران آن به شمار میرود، با استفاده از تواناییهای بالای الیزابت ماس بهعنوان یک نقشآفرین زن و یک فیلمنامهی قابل قبول توانست فانتزی رازآلود خوبی را دنیای فیلمهای درام تقدیم مخاطبان کند. فیلمی که شاید بهترین راه برای دیدنش، تماشایش بدون هیچگونه اطلاعات قبلی و شیرجه زدن کورکورانه درون قصهگویی ۹۱ دقیقهای آن باشد. فیلمی که در اولین فرصت مخاطب خود را متعجب میکند و سپس آرامآرام با توضیح تصاویر و دیالوگهایی که آنها را به چشمان و گوشهای او رسانده است، تبدیل به اثری جذبکننده برای وی میشود. پس اگر به قصههای مرتبط با ازدواجهای به مشکلخورده و تجربههای سورئال و عجیبوغریبِ بزرگسالانه علاقه دارید، The One I Love میتواند اثر سینمایی خوب و همان فیلم عاشقانهی بسیار متفاوت و کمترشناختهشدهای باشد که این آخر هفته از شناختنش لذت میبرید.
(Good Bye, Lenin (2003
یک فیلم جذاب، بامزه و از برخی جهات وهمآلود که برای مخاطب علاقهمند به اشنایی با موج نوی سینمای آلمان که میخواهد با تماشای چند محصول از جهان هنر هفتم این جنس از فیلمسازی را بشناسد، گزینهای بسیار مناسب برای شروع است. Good Bye, Lenin که تیم بازیگری آن را نقشآفرینهایی جوان و بااستعداد تشکیل دادهاند و ولفگانگ بکر با آن یکی از بهترین آثار خود را روی پردههای نقرهای فرستاد، به روزهای قبل و بعد از فرو ریختن دیوار برلین میپردازد.
اصل داستان آن هم از جایی شروع میشود که یک انسان سوسیالیست و فعال اجتماعی به خاطر یک حادثه به کما میرود و رویارویی مستقیم با فرو ریختن دیوار برلین را از دست میدهد؛ رخدادی که طبیعتا به آرامی نظام سرمایهداری حاکم بر آلمان غربی را به آلمان شرقی خاصی که او میشناخت، وارد میکند. این ماجرا انقدر برای او مهم است که دکتر این زن میگوید برای کاهش خطر بازگشت او به کما پس از به هوش آمدن، هیچکس نباید تا چند روز اجازه بدهد که او چیزی از فرو ریختن دیوار برلین بداند. چون توانایی تحمل چنین شوکی را ندارد.
احتمالا دیگر خودتان حدس زدهاید که بخش قابل توجهی از جذابیت اثر در دل تلاشهای چند نفر برای پنهان نگه داشتن این حقیقت از او متولد میشوند؛ ایدهای که با کارگردانی درست و اجراهای عالی یک فیلم کمدی بسیار خوب، اثری خانوادگی و یک ساختهی سینمایی بسیار خوب مرتبط با یک رخداد تاریخی واقعی را میسازد. فارغ از هر سلیقهای که هنگام تماشای فیلمها داریم، یک بار شانس ندادن به Good Bye, Lenin اشتباهی بزرگ به حساب میآید.
(Perfetti sconosciuti (2016
- نقد فیلم Perfect Strangers
- بهترین فیلم های کمدی 2019
- بهترین فیلم های کمدی تاریخ سینما
«غریبههای تمامعیار»/Perfetti sconosciuti/Perfect Strangers یکی از جهانشمولترین آثار بیرونآمده از سینمای ایتالیا در چند سال اخیر از نظر توانمند بودن در جلب نظر گروه گستردهای از تماشاگران است و همزمان از نظر هنری هم فیلم محترمی به شمار میرود؛ یکی از آن فیلمهایی که اکثر آدمها به آسانی به آن متصل میشوند و هر کس بنا به شخصیتی که دارد، با چند کاراکتر آن همذاتپنداری و همدردی عمیقی پیدا میکند. Perfect Strangers به هفت دوست میپردازد که برای همراهی با یکدیگر و صرف یک وعدهی غذایی کنار هم جمع میشوند و تصمیم میگیرند در همین حین تمام پیامکها، ایمیلها و تماسهای تلفنی خود را به اشتراک بگذارند. طوری که هر وقت یکی از آنها در طول این همراهی متن یا تماس جدیدی را دریافت کرد، به سرعت دیگران را نیز از فرم و محتوای آن مطلع سازد.
ایدهی فیلم در همراهی با چشمانداز دقیق کارگردان اثر به Perfetti sconosciuti فرصت پرداخت درست به تفاوتهای حاضر بین زندگی شخصی یک آدم در مقابل حیات اجتماعی او را میبخشد و به شکلی زیرمتنی به مخاطب میگوید که چرا حفظ مرزهای حاضر بین این دو مورد حتی موقع مواجهه با نزدیکترین افراد، بسیار مهم و کلیدی است. البته اثر مورد بحث همانقدر که یک درام زیبا است، در ارائهی طنز هم عملکردی رضایتبخش دارد. همانقدر که خوب میخنداند، خوب هم گاهی احساس خفگی جریانیافته در عمق گلوی یک شخصیت را در وجود بیننده جا میدهد و در آخر همانقدر که سرگرمکننده جلوه میکند، مهم نیز به نظر میآید.
(The Best Years of Our Lives (1946
فیلم کلاسیک The Best Years of Our Lives را به جرئت میتوان یکی از آن آثاری دانست که فارغ از درخشیدن در زمان خود و درک جامعهی خویش، هنوز هم میتوانند درصد قابل قبولی از مخاطب روز را جلب دقایقشان کنند؛ فیلمهایی که به فراتر از محدودیتهای زمانی و مکانی خویش رسیدهاند و به هر دلیل همچنان توانایی نشاندن مخاطب پای سکانسهایی دیدنی را دارد. ویلیام وایلر که بهعنوان کارگردان «بن هور»، محصول سال ۱۹۵۹ میلادی عملا یکی از سه فیلمسازهای برتر تاریخ از نظر داشتن فیلمی با بیشترین جوایز اسکار (۱۱ جایزه) محسوب میشود، به کمک The Best Years of Our Lives داستان آدمهایی را به تصویر میکشد که پس از ترک یک زمان و مکان و حتی کنار گذاشتن سبکی از زندگی، با بازگشت به حالت قبلی مشکل دارند.
به بیان واضحتر اینجا با فرد، ال و هومر بهعنوان کهنهسربازهایی بازگشته از جنگ مواجه هستیم که مشغول دستوپا زدن برای نفس کشیدن در جامعهی مدرن هستند. اصلیترین نکتهی جالبکنندهی ایدهی فیلمنامه هم تفاوتهای ذاتی کارها و استعدادهای کاری این افراد در جامعه است؛ چیزی که باعث میشود مسیر بازگشت آنها به دنیای عادی همزمان با داشتن برخی شباهتها از بعضی جهات بهشدت متفاوت با یکدیگر نیز به نظر بیایند. جالبتر اینکه مورد گفتهشده نه فقط در جزئیات داستانی و دیالوگها که در کارگردانی هوشمندانه و تصاویر داستانگوی فیلم هم دیده میشود و تقریبا از تمام زوایای ممکن، The Best Years of Our Lives را به ساختهای تبدیل کرده است که به زیبایی هرگز با مفهوم به تکرار افتادن دستوپنجه نرم نمیکند.
سونامی
«سونامی» به کارگردانی میلاد صدرعاملی و نویسندگی خود او و علی اصغری، به ادعای سازندگانش یک درام ورزشی است که علی سرتیپی را بهعنوان تهیهکنندهی خود میشناسد و در فیلمنامه به سراغ زندگی یک تکواندوکار میرود؛ ورزشکاری که در مسیر تلاش برای رسیدن به موفقیت با چالشهای منصفانه و غیرمنصفانهی مختلفی مواجه میشود. علیرضا شجاعنوری در نقش استاد خسروی، بهرام رادان در نقش مرتضی نژادی، مهرداد صدیقیان در نقش بهداد مقیمی، فرشته حسینی در نقش ترگل ابراهیمی، رعنا آزادیور در نقش پریسا، امیرمهدی ژوله در نقش دشتی، محمدرضا غفاری در نقش رضا، امير شريعت در نقش دكتر و علیرضا استادی گروه بازیگران «سونامی» را تشکیل دادهاند. کریستف رضاعی، بهرام دهقانی و پیمان شادمانفر نیز به ترتیب وظایف آهنگسازی، تدوین و فیلمبرداری اثر را برعهده دارند.