پارودی اکشن و متفاوتی از ادگار رایت، یک اثر هولوکاستمحور از کشور لهستان، محصول کمتر دیدهشدهای از سینمای فرانسیس فورد کاپولا و نسخهی سینمایی یکی از بهترین انیمیشنهای سریالی دنیا.
مانند همیشه، در تازهترین مقاله از سری مقالات «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟»، قدم به درون دقایق چهار اثر تماشایی از سینمای جهان میگذاریم و باز هم شما را به به گشتوگذار در دنیای فیلمها دعوت میکنیم. در آغاز مسیر، مشغول صحبت راجع به اثری میشویم که سازندگانش برای ساخت آن، بیش از ۱۵۰ فیلم اکشن مهم سینما را دیدند تا آن را در تازهترین و ایدهآلترین حالتش بسازند. فیلمهای دوم و سوم و چهارم هم به ترتیب یکی از بهترین محصولات سینمای لهستان در چند سال اخیر، درامی مستقل و متفاوت در کارنامهی کارگردان «اینک آخرالزمان» (Apocalypse Now) و تنها نسخهی سینمایی ساختهشده از سریال انیمیشنی محبوب The Simpsons هستند. در پایان راه این هفته هم به سراغ معرفی اجمالی «آشغالهای دوستداشتنی» میرویم که بالاخره پس از ۶ سال توقیف، به زودی اکرانش را در سینماهای داخلی شروع میکند. پس این شما و این هم جدیدترین معرفی فیلم میدونی.
Hot Fuzz
مسیری که خیلی از سینماروهای جدیدتر در راه شناخت ادگار رایت و فیلمهایش طی میکنند، اصولا از Baby Driver و اکشنهای میکسشدهی شیرینش با موسیقی آغاز میشود، در ایستگاه Scott Pilgrim vs. the World آنها را درون پیچ تندی میاندازد و سپس هم با Shaun of the Dead، به نوعی هنریترین فیلم این کارگردان کاربلد در جذب مخاطبان را در ایستگاه آخر، تحویلشان میدهد. این وسط ولی در اکثر مواقع، اکشنِ Hot Fuzz و فانتزی The World's End، همان دو اثر تماشایی دیگر ادگار رایت هستند که در طول مسیر کسی به آنها توجهی نکرده است. آیا این نشاندهندهی کماهمیتتر بودن این دو فیلم در کارنامهی رایت است؟ قطعا نه.
قصهی Hot Fuzz که نیکولاس انجل با بازی سایمون پگ را در مقام یک افسر سابق لندنی دنبال کرده است، از همان ابتدای کار، با فرمی متفاوت روایتش را پیش میبرد و با انداختن کاراکتر گفتهشده در یک روستای بریتانیایی خستهکننده و تصویرسازی از سختیهای حاضر در راه او برای وفق پیدا کردن با محیط جدید، به کمک زیر ذرهبین بردن دلتنگیاش برای شهرهای بزرگ و شلوغ، سرگرمی میسازد. اما آرامش روستا پابرجا نیست و اتفاقاتی از راه میرسند که منجر به مواجهه با سکانسهای اکشن دیدنی اثر میشوند. مسئلهای که ما را هم گام به گام با نیکولاس، هیجانزده میکند و آرامآرام، یکی از پارودیهای شارژشدهی سینما در چند سال اخیر را میسازد. در حد و اندازهای که برخی میگویند Hot Fuzz همان کاری را که Shaun of the Dead با ژانر قصههای زامبیمحور در دنیای مدرن انجام داد، بر سر فیلمهای اکشنی با محوریت یک قهرمان در برابر همهی دشمنانش میآورد. Hot Fuzz نمونهی بارز یک اثر سینمایی است که نشان میدهد چرا یک کارگردان قبل از به چالش کشیدن برخی کلیشهها در ساختهی خود، باید نخست آن کلیشهها را به درستی و بادقت بشناسد. همین هم از آن، یک محصول تماشایی میآفریند که طرفداران مارتین فریمن هم از دیدن وی در ثانیههایش، لذت میبرند.
Ida
- نقد فیلم Ida (برنده جایزه بهترین فیلم خارجی زبان اسکار ۲۰۱۵)
Ida فیلمی بود که لهستان را بعد از نزدیک به شصت سال، به نامزدی جایزهی بهترین فیلم خارجی زبان اسکار رساند. البته این نامزدی، منجر به پیروزی هم شد. پاوو پاولیکوفسکی که بعد از مدتها زندگی و فیلمسازی در انگلستان و فرانسه بالاخره به وطن خودش لهستان بازگشت، در این برگشت Ida را آفرید تا کلمهی بازگشت شکوهمندانه را برای خیلی از مردمان هنردوست کشورش، از ابتدا معنی کند. داستان Ida در سال ۱۹۶۲ میلادی آغاز میشود و از آنا برایتان میگوید. آنایی که آمادهی خوردن قسمهایش به عنوان یک راهبهی کلیسا شده است و ناگهان توسط تنها عضو خانوادهاش، میفهمد که نه یک مسیحی، که یک یهودی به شمار میآید. همین هم او را به مسیری هدایت میکند که دربارهی کشف گذشته، برخورد سرد و سنگین و تکاندهنده و متفاوتی با هولوکاست و مفهوم و ارزش ریشهها و خانواده است. تصویرسازیهای سیاهوسفید فیلم در کنار فضای جسورانهاش با توجه به قوانین سینمایی که در آن خلق میشود، وقتی به ترکیب مناسبی با فیلمبرداری عالی آن میرسد و شخصیتها را به شکلی پخته و قابل لمس به سمت پردههای نقرهای میفرستد، پاولیکوفسکی را در نقطهی اوجش به عنوان یک هنرمند، معرفی میکند. شخصی که امسال هم با Cold War در جشنوارههای مختلف خوش درخشید ولی حتی شدیدترین طرفداران فیلم تحسینشدهی جدیدش هم به برتری Ida نسبت به آن، اذعان دارند.
One from the Heart
یک درام رومانتیک بلند دربارهی زوجی جداشده که هرکدام شانسشان در دنیای عشق و عاشقی یا حتی سرگرمیهای ظاهرا عاشقانه را به شکلی متفاوت دنبال میکنند، وقتی از بعضی از عجیبترین قاببندیها و اتمسفرسازیهای شاخص و متفاوت کارنامهی فیلمسازی به بزرگی فرانسیس فورد کاپولا بهره میبرد و نقش مهمی در زندگی خود او داشته است، اصولا نمیتواند توسط اشخاصی که هنر هفتم را دوست دارند، حداقل برای یک بار تماشا، جدی گرفته نشود. ساخت One from the Heart، کارگردان سهگانهی «پدرخوانده» (The Godfather) را چه از نظر روحی و چه از نظر مالی، نابود کرد. فیلمی که دربارهاش مینویسند نه تماشاگران درکش کردند، نه منتقدان آن را فهمیدند و نه اصلا زمانهای که درونش اکران میشد، میتوانست با آغوش باز پذیرایش باشد.
One from the Heart با ملودرامهای قبل از خودش، عاشقانههای آشنای هالیوودی و حتی عناصر مهمی از سینمای موزیکال، اینقدر بازی کرد که حالا برخی آن را برخلاف استقبال ضعیفی که از قصهگوییاش در زمان اکران شد، یکی از بهترین آثار کارنامهی فیلمساز مورد بحث و حتی یکی از برترین محصولات هالیوود در دههی هشتاد میلادی میدانند. انگار این فیلم به فضای ذهنی بازتر برخی از تماشاگران امروز احتیاج داشت تا به درستی درک شود. اثری پراحساس با بازیهای قوی که در آنها نگاهها به اندازهی دیالوگها مهم به نظر میرسند و رنگبندیهای کارگردان، نمایندهای از درونریزیهای کاراکترها میشوند. این یعنی در One from the Heart، وقتی شخصیت را در فریمی سرتاسر آبیرنگ تماشا میکنید، باید بیشتر از آنچه که بر زبان میآورد، به فضای سرد درونش فکر کنید. حالا آن که آیا چنین جنسی از قصهگویی برایتان لایق احترام و دیدنی به نظر برسد یا خیر، مسئلهی دیگری است.
The Simpsons Movie
سری انیمیشنی «سیمپسونها» همواره در دنیای تلویزیون، به عنوان یکی از قدیمیترین و موفقترین محصولات مدیوم حضور داشته است و شخصیتهای آن هرکدام به عنوان نمادهایی از جوامع سنتی و مدرن، حتی بعد از همهی سالهایی که از آغاز پخش اثر گذشته است، دائما نظر مخاطبان گوناگونی را به خودشان جلب میکنند. فرقی ندارد که شما خودتان را عضوی از گروه تماشاگران ثابت The Simpsons در نظر بگیرید، صرفا تعداد اندکی از اپیزودهایش را دیده باشید یا حتی آن را تنها از روی تریلرها و تصاویرش بشناسید. در هر حالت، تقریبا میتوان مطمئن بود که تکتکمان به نوبهی خود، درکی از چرایی بالا بودن جایگاه اثر مورد بحث داریم و موقعیتش در اذهان عمومی را چه به عنوان یک کمدی اجتماعی سرگرمکننده و قوی و چه در قامت یکی از برندهای بهکارگیری تکنیکهای تصویری دنیای انیمیشنهای تلویزیونی، پذیرفتهایم. اما برای آنهایی که فصلهای متعدد سریال که مطابق تازهترین اخبار، تعدادشان در آیندهای نهچندان دور به عدد دیوانهوار ۳۲ نیز خواهد رسید، در نگاهشان حکم عنصری بزرگ و بازدارنده را دارند که ورود به جهان اثر را سخت و حتی با توجه به زمان بالای لازم برای تماشای تمامی قسمتها، غیرممکن جلوه میدهد، The Simpsons Movie مانند برطرفکنندهی همه مشکلات به نظر میرسد.
به همین خاطر ساختهی دیوید سیلورمن، علاوه بر جذابیت انکارناپذیری که تحویل دوستداران مجموعهی اصلی میدهد و ارزشهایی که به عنوان یک کمدی دیدنی و فکرشده یدک میکشد، میتواند برای تازهواردها، دریچهای برای رسیدن به خانهی هومر سیمپسون و همسر و فرزندانش باشد. پس حتی اگر به هیچ عنوان قصد دیدن سریال محبوب «سیمپسونها» را ندارید، یک بار فرصت ندادن به تجربهی ۹۰ دقیقهای خندهآور و قابل تحسین The Simpsons Movie، یکی از ظالمانهترین کارهایی محسوب میشود که میتوانید در حق خودتان انجام دهید.
آشغالهای دوستداشتنی
فیلم سینمایی «آشغالهای دوستداشتنی» به نویسندگی، کارگردانی و تهیهکنندگی محسن امیریوسفی که بازیگرانی همچون شیرین یزدان بخش، حبیب رضایی، هدیه تهرانی، نگار جواهریان، شهاب حسینی، صابر ابر و اکبر عبدی را به عنوان نقشآفرینهای اصلی دارد و افشین عزیزی، مصطفی خرقهپوش و تورج اصلانی به ترتیب آهنگسازی، تدوین و فیلمبرداری آن را برعهده داشتهاند، در حقیقت محصول سال ۱۳۹۱ شمسی است. فیلمی که نه در دولت دهم و نه در دولت یازدهم نتوانست مجوز پخش را دریافت کند و بالاخره از چهارشنبه بیستوچهارم بهمن سال جاری، به درون سالنهای سینما قدم میگذارد. داستان فیلم با رخدادهای سال ۸۸ گره میخورد و درون خانهی پیرزنی جریان مییابد که خودش مشغول صحبت با قابهای روی دیوار میشود و برخی معترضان، به منزلش پناه میبرند. مطابق اطلاعات غیررسمی، در بیان دقیقتر داخل خانهی پیرزن سه قاب عکس از سه مرد گوناگون دیده میشود. قابهایی که یکیشان تصویر پسر شهید او، دیگری عکس برادرش یعنی یکی از اعضای اعدامشدهی گروه مجاهدین و آخری هم همسر او را نشان میدهند. در هر صورت، فعلا به نظر میرسد که اکران «آشغالهای دوستداشتنی»، یکی از پررنگترین رخدادهای مرتبط با سینمای ایران در روزهای آتی خواهد بود و باید صبر کرد و دید در ادامه، رسانهها و تماشاگران چگونه با واکنشهایشان، به استقبال اثر امیریوسفی میروند.