آخر هفته چه فیلمی ببینیم: از The Nightingale تا August: Osage County

آخر هفته چه فیلمی ببینیم: از The Nightingale تا August: Osage County

فیلمی با بازی کوین اسپیسی و کالین فارل، «مانتی پایتون و جام مقدس»، August: Osage County با اجرای زیبای مریل استریپ و فیلمی درباره‌ی یک بلبل که ساکتش می‌کنند و شما همچنان صدای فریادهایش را می‌شنوید.

سه فیلم اول فهرست این هفته هرکدام به شکلی مخصوص به خود با ژانر کمدی ارتباط دارند. اولی اثری برای سرگرم کردن مخاطب است که شاید ارزش هنری خاصی نداشته باشد اما وظیفه‌ی خود را به خوبی انجام می‌دهد. دومی یک فیلم کلاسیکِ پارودی، ماجراجویانه، فانتزی و خنده‌دار محسوب می‌شود که در سال ۱۹۷۵ اکران شد و با اینکه ابدا برای همگان جذاب نیست، مخاطب خاص خود را به درستی وادار به تماشای مواردی عجیب و شنیدن دیالوگ‌هایی عجیب‌تر می‌کند. پس از این‌ها هم به یک فیلم اقتباس‌شده از روی نمایش‌نامه‌ای ارزشمند می‌رسیم که نمی‌توان مست تماشای درخشش بازیگرانی کاربلد در دل آن نشد و کمدی را کم‌وبیش در سیاه‌ترین فرم ممکن ارائه کرده است. با همه‌ی این‌ها میدونی در صد و هجدهمین «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟» خود، پیش از ارائه‌ی اطلاعاتی کلی درباره‌ی فیلم «خانه‌ی پدری» به نویسندگی، کارگردانی، تهیه‌کنندگی و تدوین کیانوش عیاری سراغ اثری تازه از سینمای استرالیا می‌رود که به احتمال ۹۹ درصد هنوز آن را ندیده‌اید و به احتمال ۹۹ درصد با تماشا نکردن آن ضرر می‌کنید و شانس لمس تجربه‌ای لایق توجه را از خود می‌گیرید. اگر همه‌ی این حرف‌ها باعث شده‌اند که بخواهید بیشتر راجع به پنج فیلم قرارگرفته درون نوشته‌ی پیش‌رو بشنوید، این شما و این هم جدیدترین مقاله‌ی معرفی فیلم میدونی.

Horrible Bosses

فیلم کمدی Horrible Bosses و دنباله‌ی آن یعنی Horrible Bosses 2 آثاری فراموش‌شدنی هستند. اما این اصلا باعث نمی‌شود که اگر میل به تماشای دو اثر سینمایی خنده‌آور، بزرگ‌سالانه، تقریبا خالی از دقایق اضافه و پرشده از سکانس‌هایی خلق‌شده برای نشاندن لبخند روی صورت تماشاگر دارید، بخواهید اجازه بدهید که فرصت دیدن آن‌ها از دست برود. مخصوصا به این خاطر که فیلم‌های گفته‌شده گروه بازیگری جذابی دارند و در نقش‌های ساده و بامزه‌ی خود از نقش‌آفرین‌های درستی استفاده کرده‌اند.

فیلم‌نامه‌ی Horrible Bosses اما همان‌گونه که از اسم این اثر سینمایی پیدا است، به سه دوست می‌پردازد که همگی به دلایل گوناگون می‌خواهند به اصطلاح عامیانه، خرخره‌ی رئیس خود را بجوند. این افراد عضو طبقه‌ی متوسط جامعه هستند و هر روز خود را زیر سایه‌ی فشارها و آزارها و اذیت‌های آدم‌هایی می‌بینند که عملا روی زندگی‌شان حکم‌رانی می‌کنند؛ حالا چه این رئیس یک دندان‌پزشک با بازی جنیفر انیستون باشد که انگار هیچ ابایی از بر هم زدن کامل زندگی شخصی دستیار خود ندارد و چه یک مرد اعصاب‌خردکن با اجرای کوین اسپیسی که به‌جای ترفیع دادن به افراد لایق، هر روز خودش برای دریافت حقوق بالاتر مسئولیت‌های بیشتری را بدون انجام کاری به‌خصوص برعهده می‌گیرد. اکنون به این کانسپت آشنا برای خیلی از بینندگان، دیالوگ‌نویسی‌های طنزآمیز و هوشمندانه‌ی سازندگان را اضافه کنید؛ دیالوگ‌هایی که بارها صدای خنده‌ی مخاطب را بلند می‌کنند، یک کمدی فراموش‌شدنی اما انصافا سرگرم‌کننده در هنگام تماشا را می‌سازند و فیلم‌هایی را به وجود آوردند که چند برابر بودجه‌ی پایین خود فروخته‌اند و مشخصا اگر به‌دنبال چند ساعت سرگرمی و خندیدن باشیم، ناامیدمان نمی‌کنند.

Monty Python and the Holy Grail

برای افراد علاقه‌مند به سینمای بحث‌برانگیز و فیلم‌هایی که حداقل در حوالی تاریخ انتشارشان از نظر محتوایی و به خاطر پیام‌های خود نظرات منفی بسیار زیادی را دریافت کرده‌اند، تماشای «مانتی پایتون و جام مقدس»، اثر تری گیلیام و تری جونز نه یک عمل مناسب و توصیه‌شده که یک ضرورت است. یک فیلم که در دوره‌ای از قرون وسطی پیش می‌رود و با روایتی که بی‌شباهت به مدل داستان‌گویی آثار شناخته‌شده‌ی دنیای تحقیقات درباره‌ی قتل‌های مدرن نیست، پادشاه آرتور و افراد با وفای همیشه حاضر درکنار او را به تصویر می‌کشد. افرادی که برای پیدا کردن جام مقدس با شاه خود همراه می‌شوند و به هدف کسب موفقیت در انجام این کار، موانع ابلهانه‌ی زیادی را پشت سر می‌گذارند. نتیجه هم چیزی نیست جز همین که در دل این مسیر انقدر فیلم‌نامه و کارگردانی اثر بتواند به هجو بسیاری از موارد جهان‌شمول و آشنا برای مخاطب بپردازد که عملا Monty Python and the Holy Grail به عقیده‌ی برخی منتقدها بالاتر از هر چیز دیگر، صادرکننده‌ی پیامی حساب‌شده درباره‌ی باورهای انسان امروزی، اخلاق و جوامع به حساب بیاید. این وسط شجاعت فیلم در ارائه‌ی نظرات خود نیز باعث می‌شود که وقتی آن را با دقت به تمامی استعاره‌پردازی‌هایش به تماشا می‌نشینید، در آخر انقدر از طی کردن این مسیر لذت برده باشید که حتی در صورت مخالفت کامل با پیام‌ها و محتوای آن احتمالا نتوانید هوشمندی خالقان اثر مورد بحث در پیاده‌سازی‌شان در بخش به بخش محصول سینمایی اکران‌شده را زیر سؤال ببرید.

August: Osage County

وقتی تریسی لتس نمایش‌نامه‌ی تحسین‌شده‌ی خود یا همان August: Osage County را شخصا به فیلم‌نامه تبدیل کرد و اجازه داد جان ولز نسخه‌ی سینمایی آن را بسازد، کمتر کسی آن‌چنان از شنیدن خبر رخ دادن اتفاق گفته‌شده به وجد آمد. چون August: Osage County انقدر در فضای تئاتر درست و مثال‌زدنی کار می‌کرد که کسی انتظار نداشت در فیلمی با لوکیشن‌های طبیعتا محدود، به ارمغان‌آورنده‌ی نتیجه‌ای در حد و اندازه‌ی انتظارات باشد. اما آن‌چه که فیلم نه‌چندان قدرتمند ولز در دکوپاژ و میزانسن را از روی زمین برداشت و به محصولی قابل‌توجه، متعلق به هنر هفتم و دیدنی تبدیل کرد، تیم فوق‌العاده‌ی بازیگرانش بود. تیمی که هم سازندگان در انتخاب آن دقت قابل توجهی به خرج دادند و هم هر عضوش در اجرا موفق به ارائه‌ی یکی از بهترین نقش‌آفرینی‌هایش خویش در قالب کاراکترهای پیچیده‌ی این قصه‌ی خانوادگی، هم‌ذات‌پندارانه و اثرگذار شد. مریل استریپ توقف‌ناپذیر، این‌جا یکی از بهترین بازی‌های چند سال اخیر خود را با نمایش جنون زنی که در اوج شلوغی هم تنها است، تقدیم مخاطبان کرد. جولیا رابرتز با این فیلم یک بار دیگر ثابت کرد که اگر یک کاراکتر پیچیده در قصه‌ای ملودرام دارید و می‌خواهید او را در داستان وادار به انجام کنش‌های ناگهانی بسیار زیادی کنید، همچنان باید قبل از خیلی‌ها سراغ خودش را بگیرید. بندیکت کامبربچ در فیلم ولز همان اجرای زیرپوستی و تأثیرگذار خود را مقابل چشم بیننده گذاشت و ابیگیل برسلین در این فیلم نشان داد که احتمالا در گذر از دوران بازیگری به‌عنوان یک کودک و تبدیل شدن به یک بازیگر نوجوان کاملا موفق است. به همین شکل می‌توان به دستاوردهای تک‌تک بازیگرهای دیگر فیلم هم اشاره کرد؛ افرادی که این‌جا یا واقعا در نقش خود می‌درخشند و تصویری به یاد ماندنی از کاراکترهای‌شان را در ذهن مخاطب می‌نگارند یا حداقل طی ثانیه‌های اثر مورد بحث همیشه یک قدم جلوتر از سطح استاندارد بازیگری ظاهر می‌شوند.

شیمی قابل‌توجه حاضر بین این بازیگران، پایه و اساس قدرتمند نمایش‌نامه‌ی مرجع، رازهای دفن‌شده در دل خانواده، قدرت قصه برای بهره‌جویی عالی از کمدی سیاه و استاندارد ظاهر شدن فیلم در باقی بخش‌های نه‌چندان درخشان خود نیز در پایان کاری می‌کنند که August: Osage County برای افرادی مثل من که هرگز شانس دیدن این نمایش را نداشته‌اند، فیلمی محسوب بشود که نمی‌توان و نباید از خیر وقت گذاشتن برای دیدن آن و غرق شدن در دنیای کاراکترهایش گذشت.

The Nightingale

فیلم The Nightingale محصول سینمای کشور استرالیا نخستین بار در رویدادهایی همچون جشنواره فیلم ونیز اکران شد و جنیفر کنت یعنی کارگردانش احتمالا شناخته‌شده‌ترین عضو از تیم تولید آن به حساب می‌آید. به این خاطر که تعدادی از دنبال‌کنندگان پروپاقرص سینمای وحشت، هنوز فراموش نکرده‌اند که این بانوی فیلم‌ساز با The Babadook چه‌قدر در به بازی گرفتن برخی کلیشه‌های فیلم‌های ترسناک و به چالش کشیدن مخاطب خود با ارائه‌ی یک قصه‌گویی لایق احترام موفق بود. فیلم جدید وی اما از برخی جهات آن اثر تحسین‌شده را هم پشت سر می‌گذارد و به روایت‌گر داستانی انتقام‌محور، مهم و تکان‌دهنده تبدیل می‌شود. چرا که قدم به زمانه‌ای کم‌ترشناخته‌شده می‌گذارد، نخست گارد مخاطب خود را پایین می‌آورد و وقتی همه‌چیز برای یک سلاخی معنادار مهیا بود، شخصیت اصلی دوست‌داشتنی و سریعا نشسته به دل مخاطب را تکه‌تکه می‌کند. این از هم گسستن و درد کشیدن کاراکتر اصلی فیلم اما بیشتر از آن که مرتبط با بلاهایی نازل‌شده بر سر بدن وی باشند، به خاطر مرگ روحی و درونی او هستند. مرگی که باعث می‌شود پس از پخش افتتاحیه‌ی The Nightingale، بلبل تبدیل به جغد بشود و به‌جای خواندن زیباترین ترانه‌ها برای مشتی موش دندان‌دراز، سراغ مخفی شدن در تاریکی و شکار آن‌ها برود. این پروسه اما نه‌تنها به هیچ عنوان جلوه‌ای غیر قابل باور و کلیشه‌ای ندارد، بلکه کاملا معنادار، منطقی و واقع‌گرایانه پیش می‌رود. این وسط واقع‌گرایی نه فقط در داستان و مخصوصا شخصیت‌پردازی‌های اثر که حتی در فیلم‌برداری و تدوین هوشمندانه‌ی آن نیز دیده می‌شود. The Nightingale فیلمی ساخته‌شده به کمک طبیعی‌ترین و محدودترین لوکیشن‌ها، کم‌خرج‌ترین طراحی‌ها و ساکت‌ترین لحظات است. ولی انقدر از همین فضای ظاهرا ساده با تمرکز روی انسان‌های حاضر در متن و حاشیه‌ی قصه احساس بیرون می‌کشد که گاهی همزمان شبیه یک مستند و مثل یک فیلم گوتیک تکان‌دهنده با اتمسفرسازی خفقان‌آور به نظر می‌رسد.

«بلبل» هرگز تهوع‌آور و زشتی یک کار را باتوجه‌به زاویه‌ی دید داستان تعیین نمی‌کند. به این معنی که اگر فلان عمل در دنیای واقعی زشت است، فیلم هم فارغ از زمان و مکان رخ دادن و هویت انجام‌دهنده‌ی آن از این پستی و زشتی می‌گوید. فرقی نمی‌کند که در جنگل باشیم یا کلبه‌ای کوچک و فرقی نمی‌کند که انجام‌دهنده‌ی اعمال مورد اشاره فردی پست‌فطرت است یا انسانی که به خاطر آن فرد پست‌فطرت دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد؛ اگر خود کار زشت است، «بلبل» این زشتی را با واقع‌گرایی هولناک و نسبت تصویری نامعمول خود برای مخاطب امروز به شکلی عالی ترسیم می‌کند. این وسط بین تمام شخصیت‌پردازی‌های خاکستری و قدرتمند، شیمی عالی برقرارشده بین بازیگرها، نقش‌آفرینی مثال‌زدنی اشلینگ فراسیوسی به‌جای کاراکتر اصلی، توانایی اثر در حفظ لحن تأثیرگذار خود تا آخرین دقیقه و کارگردانی حساب‌شده‌ای که گاهی با تصویر کیلومترها جلوتر از چندین و چند دیالوگ قصه می‌گوید، شاید بزرگ‌ترین داشته‌ی The Nightingale آن‌جایی دیده شود که استثنائا یک عمل کریه فرمی کاملا اخلاقی و قابل دفاع به خود می‌گیرد؛ جایی که فیلم‌ساز به ما از ارتباط قطع‌شده‌ای می‌گوید که اگر جلوی قطع شدن آن را بگیریم، مقابل همه‌ی سیاهی‌ها انسانیت‌مان بهتر و زیباتر حفظ می‌شود.

خانه پدری

«خانه‌ی پدری» که به ترتیب بهزاد عبدی، داریوش عیاری و کیانوش عیاری را به‌عنوان آهنگ‌ساز، فیلم‌بردار و سازنده‌ی اصلی می‌شناسد، بدون شک طی مدت‌زمانی طولانی یکی از عجیب‌ترین چرخه‌های اکران در سینماهای داخلی را تجربه کرد و بالاخره اکنون چند روزی از پخش بدون مانع آن با برخی اصلاحات می‌گذرد. داستان ساخته‌ی عیاری به‌صورت کامل در یک خانه جریان پیدا می‌کند و وضعیت افراد مختلف حاضر در این خانه از سال ۱۳۰۸ خورشیدی تا ۱۳۷۹ را روایت کرده است؛ با ساختاری اپیزودیک و تاکید روی شباهت‌هایی که بین داستان‌هایی ظاهرا متفاوت دیده می‌شوند. طی ده سال اخیر، «خانه پدری» که افرادی همچون مهدی هاشمی، شهاب حسینی، مهران رجبی، ناصر هاشمی، نازنین فراهانی، مینا ساداتی، معصومه بافنده، نگاه خاقانی، ستاره میرمحمد، مژده همرنگ، پادینا رهنما، آزاده موحدبشیری، آیناز آذرهوش، معین‌الدین عشاقی، مهدی خیرالهی، علی قره گوزلو و ملیکا فردوسیان را در گروه بازیگران دارد، توسط چندین و چند منتقد به‌عنوان یکی از برترین آثار سینمای ایران در قرن بیست‌ویکم معرفی شده است. این فیلم روی دردی آشنا برای برخی افراد و تعصباتی آشنا برای برخی افراد دیگر دست می‌گذارد و به محصولی تبدیل می‌شود که محمدامیر جلالی در قسمتی از نقد میدونی از آن، این‌چنین هویتش را توصیف کرده است:

خانه پدری، روزگار قریب است. روزگاری که چندان از شرایط ما دور نیست. فیلم اگرچه فیلمی خوش بینانه نیست اما شاید با نمایش شوکه کننده‌اش بتواند تاثیرش را روی آدم‌های متعصب بگذارد. شاید با ریشه یابی تاریخی‌اش جلوی تکرار تاریخ را بگیرد. و هزار شاید دیگر...

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
15 + 0 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.