این هفته در معرفی فیلم یکی از نقشآفرینیهای بسیار خوب جوزف گوردون لویت و احتمالا خندهدارترین فیلم سث مکفارلین را معرفی خواهیم کرد.
در نهمین هفتهی معرفی فیلم میدونی طبق معمول چهار فیلم از چهار ژانر مختلف خواهیم داشت و بر خلاف هفتهی پیش، فیلمهای عامهپسندتری را برای این هفته انتخاب کردیم. این هفته بدون مناسبت خاصی دو فیلم از جوزف گوردون لویت خواهیم داشت: یک اثر علمی تخیلی بسیار دیدنی با بازی بروس ویلیس و دیگری یک فیلم بیوگرافی ساختهی رابرت زمکیس. در ادامه اولین فیلم سینمایی سث مکفارلین، سازندهی Family Guy را معرفی میکنیم و در بخش انیمیشن یک استاپ موشن دیگر معرفی خواهیم کرد که احتمالا اولین انتخابتان برای دیدن یک انیمیشن نخواهد بود اما اگر برای یک انیمیشن در برنامهی فیلمدیدن آخرهفتهتان وقت دارید، از تماشای آن پشیمان نخواهید شد. بدون توضیح بیشتر سراغ چهار فیلم این هفته میرویم و البته در نظر داشته باشید که همیشه میتوانید با ارائهی دیدگاههایتان، ما را در معرفی فیلمهای محبوبتر یاری کنید.
Looper
شاید با من موافق باشید که موضوع سفر در زمان و دستکاری کردن خطوط زمانی، در هیچ فیلم و بازی و انیمهای تکراری نمیشود و همیشه جذابیت خودش را دارد. این هفته فیلمی بسیار عالی را در این زمینه معرفی میکنیم که البته احتمالا نامش را شنیدهاید و اگر نه، به شما حسودی خواهم کرد چرا که برای اولین بار لذت تماشای Looper را خواهید چشید. فیلم Looper در سال ۲۰۱۲ با بازی عالی جوزف گوردون لویت، بروس ویلیس و امیلی بلانت اکران شد و با بودجهی ۳۰ میلیون دلاری، ۱۷۶ میلیون دلار فروخت و با میانگین امتیاز ۸۴ در متاکریتیک و نمرهی ۹۳ درصد در وبسایت راتن تومیتو، جایش را به خوبی در دل منتقدان باز کرد تا با یکی از بهترین علمیتخیلیهای با محوریت زمان طرف باشیم. فیلم داستان خلافکارانی است که آدمکشهایی را استخدام میکنند تا کسانی را که با سفر در زمان به گذشته میآیند بکشند. گوردون لویت و بروس ویلیس که نقش بزرگسالیهای او را بازی میکند یکی از این آدمکشها هستند و برای اینکه بتوانید لذت کامل را از فیلم ببرید، خلاصهی داستان را به همین یکی دو خط خلاصه میکنم. رایان جانسون کارگردان فیلم لوپر در کارنامهی خود قسمت هشتم جنگ ستارگان را هم دارد که دسامبر همین سال اکران میشود و سه قسمت از سریال برکینگ بد را نیز کارگردانی کرده است.
در پروندهای که در خصوص تحلیل داستان لوپر در میدونی منتشر کردیم، رضا حاجمحمدی با جزئیات کامل داستان فیلم را موشکافی میکند و به سوالات پاسخ میدهد. اگر فیلم را دیدهاید خواندن این مقاله را شدیدا پیشنهاد میکنم. او در مورد خود فیلم میگوید:
روی هم رفته، با اثری طرفیم که از لحاظ ذکاوت در طراحیاش رضایتبخش و برتر است و از لحاظ احساسی قدرتمند. داستانی که شاید در ابتدا تکراری و متوسط به نظر برسد، اما کافی است برای ۱۰ ثانیه تحملاش کنید، تا همان افتتاحیهی دیوانهوارش بدون لحظهای درنگ، شما را به داخل آیندهی کثیفاش شلیک کند.
The Walk
دیگر فیلم جوزف گوردون لویت که این هفته معرفی خواهیم کرد، فیلم The Walk اثر بیوگرافی رابرت زمکیس است که در سال ۲۰۱۵ به صورت سهبعدی اکران شد. این فیلم با وجود اینکه با نظر مثبت منتقدان مواجه شد و آنها بازی گوردون لویت و جلوههای ویژهی فیلم را تحسین کردند، چندان با اقبال تماشاگران روبهرو نشد و با بودجهی ۳۵ میلیون دلاری که اکثر آن صرف جلوههای ویژه شده بود، تنها ۶۱ میلیون دلار در سراسر جهان فروش کرد. فیلم داستان واقعی فیلیپ پتیت، بندباز ۲۴ سالهی فرانسوی را تعریف میکند که در سال ۱۹۷۴ از روی برجهای دوقلوی تجارت جهانی در نیویورک عبور کرد. گوردون لویت آموزش بندبازی را طی ۸ روز مستقیما از خود پتیت یاد گرفت و با وجود استفاده از بدل، بسیاری از صحنههای شامل سکانس عبور نهایی را خودش بازی کرده است. او همچنین به صبحت به زبان فرانسوی با لهجهی پاریسی، به کمک دست اندرکاران فرانسوی فیلم مسلط شد تا لهجهی واقعیتر در فیلم داشته باشد. زمکیس فیلم را به قربانیان حادثهی ۱۱ سپتامبر تقدیم کرد. با توجه به اینکه دیروز شانزدهمین سالگرد این حادثهی تروریستی بود، دیدن فیلم درگیرکنندهی The Walk میتواند انتخاب مناسبی برای این آخر هفته باشد.
محمدحسین جعفری در نقد خود از فیلم The Walk گفته این فیلم یکی از جاهطلبانهترین و بهترین آثار سال ۲۰۱۵ بود که به آن اندازهای که باید و شاید به چشم نیامد. او در جمعبندی نقد خود میگوید:
گام زدن، بدون شک یکی از برترین فیلمهای سال ۲۰۱۵ است. اثری که در تکتک ثانیههایی که دارد، بدون تقلید و اضافهگویی پیش میرود و روایتی خاص و دوستداشتنی را از داستان بندباز افسانهای فیلیپ پتی ارائه میکند. رابرت زمهکیس با کمک تمام عناصر سازندهی فیلم، به قصهای میپردازد که ذاتا خواستنی است ولی خواه یا ناخواه، این اواخر به سبب معروفیت کمی تکراری شده است. اما حقیقتش را بخواهید، تصویربرداریهای بینقص و جلوههای ویژهی خارقالعادهی فیلم به حدی در خدمت او و داستانگوییاش استفاده شدهاند که فیلم هنوز هم تاثیری که باید را دارد. فرقی نمیکند که چگونه فیلمهایی را دوست دارید و چه سبکی از سینما را همواره دنبال میکنید، زیرا گام زدن یکی از آن آثاری است که برای تمام مخاطبان نکتهای برای جذب کردن دارد و در سکانس پایانیاش به حدی از یگانگی میرسد که در اغلب آثار هالیوودی مانندش را ندیدهایم.
Ted
سث مکفارلین کمدین صریح و در مواقعی گستاخ هالیوود در اولین فیلم سینمایی خود شوخیهایش را به مرزهای جدیدی میبرد که یا قاه قاه به آن میخندید یا از خود Family Guy هم متنفر میشوید. فیلم تد در سال ۲۰۱۲ با بازی مارک والبرگ، میلا کونیس و خود مکفارلین در نقش تد اکران شد و توانست به عنوان یک کمدی بزرگسالانه امتیازات خوبی دریافت کند. فیلم با بودجهی ۵۱ میلیون دلاری ساخته شد و بیش از ده برابر آن فروش کرد و تبدیل به دوازدهمین فیلم پرفروش سال ۲۰۱۲ شد. فیلم در کنار موفقیت یک نامزدی اسکار برای بهترین آهنگ نیز دارد که به عنوان اولین کار سینمایی مکفارلین، دستاورد بزرگی است. با اینکه او در فیلمهای سینمایی بعدیاش نتوانست به چنین موفقیتی دست یابد، اما همچنان میتواند خندهی خوبی از مخاطبانش بگیرد. فیلم تد داستان جان بنت را روایت میکند، کسی که در کودکی خود آرزو کرد خرس تدیاش زنده شود و آرزواش براورده شد. اما در بزرگسالی، تد خیلی آن دوست سابق نیست و در زندگی جان و لوی با بازی میلا کونیس مدام دخالت میکند.
فیلم که از راتن تومیتوز نمرهی ۶۷ درصد را کسب کرده و میانگین امتیازاتش در متاکریتیک هم از ۳۷ نقد ۶۲ شده تقریبا توانسته منتقدان مشکلپسند را راضی کند و از آن به عنوان فیلمی که فیلمنامهی بسیار بامزه ولی نابالغی دارد یاد شده. راجر ایبرت سه و نیم ستاره از چهار ستاره به فیلم داده، تد را بهترین فیلم کمدی سال (تا زمان نوشتن نقد) دانسته و گفته شوخیهایش هیچگاه از تب و تاب نمیافتد. در هر صورت اگر دلتان برای جکهای بامزهی مکفارلین تنگ شده و میخواهید فاجعهی این روزهایش یعنی The Orville را فراموش کنید، سراغ این خرس عروسکی نه چندان دوستداشتنی بروید.
My Life As a Zucchini
آخرین معرفی فیلم این هفته را اختصاص میدهم به انیمیشن استاپ موشن بزرگسالانهی کمدی درام سوییسی/فرانسوی «زندگی من به عنوان یک کدو». این انیمیشن در سال ۲۰۱۶ اکران شد و در هفتهی کارگردانان جشنواره کن آن سال هم نمایش داشت. انیمیشن My Life As a Zucchini در هشتاد و نهمین جوایز آکادمی نامزد اسکار شد اما قافله را به زوتوپیا باخت. این انیمیشن همچنین انتخاب سوییس برای نامزد خود در بخش بهترین فیلم خارجی اسکار همان سال بود که البته به لیست نهایی راه پیدا نکرد. با امتیاز ۱۰۰ درصد در راتن تومیتوز و میانگین نمرهی ۸۵ در متاکریتیک، قطعا با یک اثر غنی طرف خواهید بود که در زیر پوستهی دوستداشتنیاش و اسم بامزهاش، حقایقی تلخ از زندگی نهفته و احساساتی را برمیگزیند که احتمالا از آن انتظار نداشتید. فیلم در مورد پسربچهای با نام مستعار کدو است که طی اتفاقی باید در یتیمخانه زندگی کند و آنجا دوستانی پیدا میکند که هرکدامشان دردهای خودشان را دارند. اگر میخواهید ببینید چرا این انیمیشن انقدر خاص است، سری به نقد رضا حاجمحمدی از آن بزنید:
طراحی زیباشناسانهی فیلم خیلی خوب حالت کارتونی یک انیمیشن را با احساسات واقعی این دنیا مخلوط کرده است و نتیجه به فیلمی تبدیل شده که بهطرز بیرحمانهای غیرسانتیمانتال است؛ چیزی که در رابطه با انیمیشنهای کودکانه اتفاق نادری است. «زندگی من به عنوان یک کدو» اصلا وانمود نمیکند که دنیا جای فوقالعادهای است و همه زندگی خوش و خرمی خواهند داشت. اتفاقا فیلم دربارهی حقیقت ترسناکی است؛ اینکه دنیا جای ملالآور، بیرحم و دیوانهای است که هر لحظه در تلاش است تا همهچیز را زهرمارمان کند و تنها کاری که میتوانیم کنیم این است که این حقیقت را قبول کنیم و با مهربانی و شجاعت به یکدیگر برای مبارزه کمک کنیم و فیلم موفق شده این داستان را از زاویهی دید بچهها به بهترین شکل ممکن روایت کند.