از دو مستند که هرکدام توجه برخی از عاشقان موسیقی را به خود جلب میکنند تا یک درام موزیکال به اسم Little Voice و یک فیلم فوقالعاده که باید برندهی جایزهی اسکار بهترین فیلم سال میشد.
موسیقی هنر بسیار ارزشمندی است که به زندگی انسانها وارد میشود و به سبکهای مختلف روی آن تاثیر میگذارد. سینما نیز چه زمانیکه یک فیلم با آلبوم موسیقی متن فوقالعاده را تقدیم ما میکند و چه زمانیکه بهصورت مستقیم یک فیلم با محوریت چند آهنگ و معنای آنها را میسازد (فیلم فوقالعادهی The Perks of Being a Wallflower را تماشا کنید تا شاید آهنگ Heroes دیوید بویی را زینپس ۱۰ مرتبه بیشتر از قبل دوست داشته باشید)، همواره بهنوعی این هنر گرهخورده است.
وجه تشابه چهار فیلم قرارگرفته در این فهرست هم آن است که همهی آنها ارتباط تنگاتنگی با موسیقی دارند؛ چه دو فیلم مستند متعلق به دههی گذشته که با روشهایی بسیار متفاوت، توجه مخاطب علاقهمند به جهان موسیقی را جلب میکنند و چه دو فیلم داستانی موزیکالی که هم در روایت و هم در اصل قصه نمیتوان آنها را از هنر اول جدا کرد. پس فرقی نمیکند که بهدنبال قصهها میگردید یا بیشتر مایل به نگاه انداختن به حقایق از زوایای متفاوت هستید. زیرا اگر موسیقی و سینما را دوست دارید، حداقل میتوانید با یکی از این چهار فیلم همراه شوید.
(2014) 20,000Days on Earth
نیک کیو، بازیگر، آهنگساز، خواننده، نوازنده و نویسندهای است که نقشی قابل توجهی در فرهنگ عامهی چند سال دارد. او که القابی همچون شاهزادهی تاریکی را دریافت کرده، با موسیقی پرانرژی و بهخصوصی شناخته میشود که با گروه Nick Cave and The Bad Seeds، گروه Grinderman و گروه The Birthday Party تقدیم جهان کرد. اما حتی اگر هیچکدام از این اطلاعات برای شما جذاب نباشند و حتی یک آهنگ هم از نیک کیو نشنیدهاید، باز شانس لذت بردن از چنین مستند تحسینشدهای را دارید.
اینجا مخاطب به کمک یک کارگردانی عالی واقعا احساس همراهی با زندگی یک شخص شناختهشده را لمس میکند؛ هم صحبتهای او را میشنود و هم تصاویری واقعی از زندگی وی را میبیند که به خوبی فیلمهای سینمایی داستانی برتر فیلمبرداری شدهاند. البته در مستند بیشتر از آن که شاهد خود اجراها و هنر شخص هنرمند باشیم، به بخشهای دیگر زندگی او مینگریم. به همین خاطر همراه شدن با اثر مورد بحث مثل قدم گذاشتن به پشت صحنهی یک اجرای زندهی موسیقی بزرگ است؛ نگاهی به بعضی از سادهترین بخشهای زندگی انسانی که موقع اجرا تبدیل به هنرمند معروف و محبوب میشود. این وسط پرداختن فیلم به برخی از دغدغههای قابل لمس و جدی کیو هم کاری میکند که «بیست هزار روز روی زمین» حداقل طی چند دقیقه بیشتر از یک مستند، شبیه یک درام بسیار واقعگرایانه و آرامسوز باشد.
(1998) Little Voice
فیلم درامدی (کمدی-درام) Little Voice داستان انسانی را روایت میکند که به کمک موسیقی از نابودی درونی نجات مییابد. این قصه شاید گاهی بیش از حد اغراقآمیز و احساسی به نظر بیاید یا خوشبینانه جلو برود. اما در نقطه به نقطهی آن کاراکترهای کوچکوبزرگی قرار گرفتهاند که میتوان نیازهای پایهای هرکدام از آنها بهعنوان یک انسان را درک کرد. در نتیجه Little Voice حتی وقتی ۱۰۰ درصد باورپذیر نیست، پرشده از احساسات مثبت و پراهمیت است.
برای تمام آدمهایی که بعضا با نواختن/خواندن یا شنیدن موسیقی آرام میگیرند و نفس میکشند، Little Voice قابل لمس و دوستداشتنی به نظر میرسد. زیرا همزمان از موسیقی بهعنوان پلی برای رساندن شخصیت به آینده و طنابی برای حفظ اتصال او با بهترین خاطرات گذشته بهره میبرد. آدمهای زیادی هستند که یک یا چند آهنگ خاص در برههای از زندگی برای آنها چنین کار بزرگی را به سرانجام میرساند؛ تا با لبخند به گذشته بیاندیشند و به سمت جلو گام بردارند.
راستی یوان مکگرگور جوان و مایکل کین میانسال هم در فیلم حضور دارند؛ با ظواهری که طبیعتا برای بسیاری از مخاطبان نوجوان و جوان امروز که آنها را در فیلمهای جدید دیدهاند، پرشده از تازگی هستند.
(2011) Queen: Days of Our Lives
فیلم Bohemian Rhapsody با مشکلات فراوان از جمله جدا شدن اجباری کارگردان از پروژه در بخشی از پروسهی تولید ساخته شد. نهایت انتظارات هم آن بودند که فیلم نظرات نسبتا مثبتی از سوی مردم دریافت کند و به فروشی نزدیک به ۳۰۰ میلیون دلار برسد که باتوجهبه بودجهی حدودا ۵۵ میلیون دلاری آن میتوانست یک موفقیت بزرگ باشد. ولی Bohemian Rhapsody جهان را میخکوب کرد؛ جادوی صدای فردی مرکیوری و نقشآفرینی درخشان رامی ملک درکنار چندین و چند نقطهی قوت دیگر اثر کاری کردند که فیلم Bohemian Rhapsody به فروش جهانی دیوانهوار برسد؛ بیشتر از ۹۰۰ میلیون دلار و حدودا ۱۸ برابر بودجهی ساخت.
اکنون نیز اکثر تحلیلگرها پذیرفتهاند که احتمالا هرگز هیچ فیلم مرتبط با یک گروه یا شخص اسطورهای در جهان موسیقی حتی نمیتواند به این فروش نزدیک شود. بماند که موفقیتهای Bohemian Rhapsody در اسکار، گلدن گلوب و مراسمهای جوایز سینمایی پراهمیت دیگر نیز فراتر از تمامی انتظارات بودند.
بااینحال باید پذیرفت که Bohemian Rhapsody در چند بخش واقعیت را دستکاری و دراماتیزه میکند و نمیتواند منبع دقیقی برای شناخت گروه افسانهای و اعضای آن باشد. پس دیدن یک مستند با حضور دکتر برایان می، جان دیکن و راجر تیلر میتواند مخاطبان زیادی را به آشنایی جدیتر با «کوئین» و فردی مرکیوری برساند. تازه جذابیت اصلی Queen: Days of Our Lives آنجا است که فقط به مصاحبهها تکیه نمیکند و شامل فوتیجهای ترمیمشدهی جذابی میشود که اجراهای زنده یا موزیکویدیوهای Queen را به بهترین شکل ممکن به نمایش میگذارند.
با این اوصاف حتی برای آنهایی که کاملا Queen را میشناسند و بهشدت دوست دارند، تجربهی دیدن مستند Queen: Days of Our Lives جذاب خواهد بود. از آن سو هم مخاطبانی را داریم که بهلطف این مستند بلند میتوانند دانش خود راجع به بخشی از تاریخ موسیقی راک را به مراتب بیشتر از قبل کنند.
(2016) La La Land
از قابهایی که انگار هرکدام از آنها بهصورت جداگانه نقاشی شدهاند تا موسیقیهایی که به خاطر سپرده میشوند و از آن مهمتر به دل مینشینند. La La Land که اکنون و به دور از هیاهوی زمان اکران حتی بیشتر از قبل ارزشهای خود را به نمایش میگذارد، یکی از مهمترین موزیکالهای قرن ۲۱ میلادی به حساب میآید. اثری که در تمامی جنبههای فنی و هنری فیلمسازی حرفی برای گفتن دارد و پرشده از سکانسهایی است که جادوی سینما را به رخ میکشند. زیرا به زیبایی متکی به داستانگویی تصویری هستند. زیرا به خود جرئت میدهند که مخاطب را به چالش بکشند و بگذارند گاهی او قصه را در ذهن خود شکل بدهد.
نتیجهی ترکیب تمام نقاط قوت اثر نیز شکلگیری یک فیلم سینمایی فوقالعاده با محوریت رویاها، عشق و تقابل یا همراهی آنها با یکدیگر است؛ دربارهی انتخابهایی که شاید انسان فقط در ذهن خود آنها را مقابل هم تصور کند. فیلم La La Land که رایان گاسلینگ و اما استون با نقشآفرینی در آن رسما خود را تبدیل به بازیگران مهمتری کردند، درخشان آغاز میشود و درخشانتر پایان مییابد. به همین دلیل هرگز برای تماشا یا بازبینی شخصی آن دیر نمیشود.
اسکار تقریبا در تمام ادوار مرتکب اشتباهات گوناگونی شده است که به اشکال گوناگون حقوق هنرمندان و آثار هنری متفاوتی را پایمال کردند. ولی شاید برای مخاطب امروز درد یکی از آنها همیشه بیشتر از مابقی احساس شود. زیرا این مراسم به شکل غیرمنتظرهای برای مدتی کوتاهی جایزه بهترین فیلم سال را واقعا به بهترین فیلم سال یعنی «لا لا لند» دیمین شزل داد و سپس آن را پس گرفت. البته که بهترین فیلم سینمایی هر سال هرگز برای اثبات جایگاه خود بهعنوان بهترین فیلم سال نیازی به یک مجسمهی طلایی ۳۴.۲۹ سانتیمتری نخواهد داشت.