آخر هفته چه فیلمی ببینیم: از Lawrence of Arabia تا The Master

آخر هفته چه فیلمی ببینیم: از Lawrence of Arabia تا The Master

در معرفی فیلم این هفته، دو فیلم از آثار تازه و جذاب سینما، یک اثر شگفت‌انگیز از پل توماس اندرسون و یکی از بزرگ‌ترین کلاسیک‌های تاریخ هنر هفتم را معرفی می‌کنیم.

برای نگارش تازه‌ترین قسمت سری مطالب هفتگی «آخر هفته چه فیلمی ببینیم»، تصمیم گرفتیم که باتوجه‌به سلایق گوناگون مخاطب سینما، چهار فیلم برای چهار مدل سینمادوست گوناگون را تقدیم‌تان کنیم. فیلم‌هایی که یکی از آن‌ها، برای طرفداران داستان‌گویی‌های پیچیده و عمیق و قصه‌هایی سینمایی، که افق‌های بسیار بلندی را در مفهوم‌سرایی دنبال می‌کنند، جذابیت زیادی دارد و دیدن یکی‌شان هم برای دنبال‌کنندگان جدی‌تر جلوه‌های کلاسیک هنر هفتم، به طرز انکارناپذیری ضروری به نظر می‌رسد. آن طرف، برای طرفداران فیلم‌های کارآگاهی و جذاب، اثر تقریبا تازه از راه رسیده‌ای را کنار گذاشته‌ایم که ستارگان بزرگی همچون جانی دپ دوست‌داشتنی، در خلال ثانیه‌هایش نقش‌آفرینی می‌کنند و از آن‌جایی که چیزی به اسکار باقی نمانده، سری به Three Billboards Outside Ebbing, Missouri یا همان ساخته‌ای می‌زنیم که شانس بسیار زیادی برای به‌دست آوردن جوایز گوناگون این مراسم دارد. پس چه دل‌تان شناخت بیشتر قدرت کارگردانی و روایت مارتین مک‌دونا را می‌خواهد و چه دوست دارید وسط ثانیه‌های اثر محترم پل توماس اندرسون، جلوه‌ی اجرای کم‌نقص واکین فینیکس و فیلیپ سیمور هافمن فراموش‌ناشدنی را ببینید، معرفی فیلم این هفته، برای شما ساخته شده است.

Murder on the Orient Express

اقتباس جذاب کنت برانا از کتاب محبوب و فوق‌العاده‌ی آگاتا کریستی در دنیای آثار کارآگاهی و رازآلود، شاید یکی از تحسین‌شده‌ترین فیلم‌های سال نباشد و تعداد زیادی از منتقدان آن را اثری متوسط بدانند، اما از طرف برخی ژورنالیست‌ها نیز مورد تحسین قرار گرفته و اگر طرفدار قصه‌های جنایی پر رمز و راز باشید، قطعا لیاقت یک بار تماشا شدن توسط‌تان را دارد. داستان فیلم، از آن‌جایی آغاز می‌شود که درون یک قطار لوکس و سریع‌السیر که قاره‌ی اروپا را می‌پیماید، به خاطر یک قتل، ۱۳ فرد غریبه تبدیل به مظنون‌های هرکول پوآرو، کارآگاه بزرگ و شناخته‌شده می‌شوند. مظنون‌هایی که هر کدام ممکن است مسئول اتفاق افتادن این قتل باشند و پوآرو با بازی خود کنت برانا، فرصت نه‌چندان زیادی برای پیدا کردن مقصر اصلی، از بین آن‌ها دارد. این وسط، حضور ستاره‌هایی گوناگون از دنیای سینما در بین این سیزده نفر، باعث شده مخاطب حتی در بدترین دقایق فیلم نیز، دلیلی برای تماشای آن پیدا کند. از جانی دپ که به‌گفته‌ی برخی منتقدان اجرایی عالی و متفاوت با نقش‌آفرینی‌های دیگر خود را وسط شات‌های این قصه‌ی سینمایی ارائه داده تا دیزلی ریدلی، پنلوپه کروز و حتی خود کنت برانا که در نقش پوآرو تماما درخشیده، مواردی هستند که از «قتل در قطار سریع‌السیر شرق»، فیلمی جذب‌کننده برای حجم قابل قبولی از مخاطبان می‌سازند.

افزون بر همه‌ی این‌ها، با اینکه برانا موفق به خلق اقتباسی کامل و تماما لایق تحسین از نوشته‌ی آگاتا کریستی نشده، اما انصافا باید پذیرفت که به بسیاری از موارد مهم در دنیای آفریده‌شده توسط او به خوبی پایبند بوده و شاید، یکی از جلوه‌های خواستنی و ماندگار پوآرو در سینما را تحویل تماشاگران داده است. این‌ها Murder on the Orient Express را تبدیل به چیزی دوست‌داشتنی اما غیرماندگار برای طرفداران داستان‌های جنایی و رازآلود می‌کنند و سبب آن می‌شوند که بتوان اثر را یک بلاک‌باستر متفاوت و جذاب خطاب کرد.

Three Billboards Outside Ebbing, Missouri 

چیزی به برگزاری نودمین دوره از مراسم سالانه‌ی اسکار باقی نمانده و برنده‌ی بیش‌ترین تعداد جوایز سال در گلدن گلوب و بفتا، حالا دارد خودش را مهیای ستایش شدن در ثانیه‌های مراسم بزرگ آکادمی آکادمی علوم و هنرهای سینما می‌کند. «سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری»، به نویسندگی و کارگردانی مارتین مک‌دونا، درامی فوق‌العاده است که در ثانیه‌های آن، بعضا می‌شود رگه‌هایی از بهترین جلوه‌های کمدی‌های سیاه را نیز پیدا کرد. فیلمی که نقش‌آفرینی خارق‌العاده‌ی فرانسیس مک‌دورمند وسط شات‌هایش، آن هم در نقش مادری که فرزندش را در قتلی وحشیانه از دست داده و و اصلی‌ترین نقطه‌ی اتکای فیلم‌ساز برای روایت داستان عمیقش بوده را باید تا آن‌جا که ممکن است، ستایش کرد. چون مک‌دورمند، به زیبایی هرچه تمام‌تر در قصه‌گویی حساب‌شده و دقیق کارگردان فرو رفته و با چهره، با چگونگی بیان کردن ساده‌ترین دیالوگ‌ها و حتی با نحوه‌ی راه رفتن، مخاطب را با وضعیت پیچیده و ناراحت‌کننده‌ی داستان، همراه می‌کند. در عین حال، Three Billboards Outside Ebbing, Missouri، اجراهای فوق‌العاده کم ندارد و سم راکول و وودی هارلسونِ فوق‌العاده نیز، هنگام جلو رفتن دقایق آن، درخشش‌های تماشایی و انکارناپذیری را تحویل‌مان می‌دهند.

با همه‌ی این‌ها اما ستاره‌ی اصلی فیلم، خود مارتین مک‌دونایی است که چه در نگارش فیلم‌نامه‌ی مرتب و عمیقش و چه در کارگردانی سکانس به سکانس اثر، لایق دریافت برترین تحسین‌ها ظاهر می‌شود. چرا که «سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری»، آن‌قدر در روایت تصویری و انتخاب دکوپاژهای کم‌نقص عالی است و آن‌قدر داستان غنی، تأثیرگذار و معناداری را قصه‌گویی می‌کند که شاید کم‌تر مخاطبی، نتواند از تماشای آن لذت ببرد. این وسط، هوشمندی فیلم در تمامی بخش‌ها و حتی در انتخاب نامش، که مخاطب پس از تماشای اثر به آن پی می‌برد نیز، یکی از آن موارد شاید به ظاهر ساده‌ای است که احساس بیننده نسبت به فیلم را تحت تاثیر قرار می‌دهد. توجه شگفت‌انگیز به جزئیات، شخصیت‌پردازی عالی کاراکترها، خلق یک هم‌ذات‌پنداری قابل لمس و گرفتن اجازه‌ی قضاوت کردن شخصیت‌ها از مخاطب به بهترین شکل ممکن، تنها بخشی از ویژگی‌های ارزشمندی است که چهارمین اثر بلند مک‌دونا، آن‌ها را یدک می‌کشد. یک فیلم سینمایی بزرگ که نمرات ۸۸ و ۹۲ آن به ترتیب در وب‌سایت‌های متاکریتیک و راتن‌تومیتوز درکنار جوایز گوناگونی که به‌دست آورده، دوست داشته شدنش توسط سینماشناسان بزرگ را به همگان اثبات می‌کند. هنوز فیلم را ندیده‌اید و دوست دارید خلاصه‌ای از قصه‌اش بدانید؟ ماجرا درباره‌ی زنی است که نزدیک به هفت ماه قبل، دخترش را به شکل فجیعی در یک جنایت کشته‌اند و از آن‌جایی که پلیس پرونده‌ی دختر را به‌جای نرسانده، سه بیلبورد را رزرو می‌کند و به کمک نوشتن کلماتی روی آن‌ها، ذهن همگان را دوباره به سمت این رخداد تلخ می‌برد. ادامه‌ی این قصه را هم اجازه دهید خود مارتین مک‌دونا، به زیباترین حالت ممکن برای‌تان روایت کند.

Lawrence of Arabia

سه ساعت و چهل و هشت دقیقه داستان‌گویی سینمایی که تقریبا نمی‌شود در دنیا کارگردان بزرگی یافت که از آن قوانین مهمی در جهان فیلم‌سازی را نیاموخته باشد، همان محصولی است که هر مخاطب کلاسیک‌دوست هنر هفتم، نباید حتی برای یک لحظه در تماشای آن درنگ کند. «لورنس عربستان» فیلمی به کارگردانی دیوید لین است که در میانه‌ی جنگ جهانی اول، داستان تی. ئی. لورنس، افسری کم‌ارزش در ارتش بریتانیا را روایت می‌کند؛ مردی که به سبب اطلاعات بالایی که درباره‌ی سیاست، فرهنگ و وضعیت زندگی مردمان کشورهای حاضر در خاورمیانه دارد، مامور به تلاش برای استفاده از کمک قبایل عرب در نبرد علیه ترک‌ها می‌شود؛ مردمی که جزو همراهان آلمان به حساب می‌آیند. لورنس مردی به حساب می‌آید که پس از مدتی نه‌چندان طولانی، دیگر انگار رسما تبدیل به یکی از اعراب می‌شود و شرایط عجیبی که در آن قرار گرفته، از او جنگ‌آوری قدرتمند و مبارزی حقیقتا لایق احترام می‌سازند.

اجراهایی عالی، کارگردانی‌های خیره‌کننده و فیلم‌برداری‌هایی از صحرا که به طرزی دیوانه‌وار، آن حس گرمای تمام‌ناشدنی مکان مورد نظر فیلم‌ساز را نشان مخاطبان می‌دهند، درکنار یکدیگر یک شاهکار سینمایی را ساختند. فیلمی که وسط گستردگی عجیب بیابان‌هایش، با استفاده از همه‌چیز شخصیت‌پردازی می‌کند و قهرمان قصه‌اش را نه با اغراق‌های دروغین که با بهره‌برداری صحیح از احساسات او در تک به تک سکانس‌ها می‌آفریند. این‌ها یعنی «لورنس عربستان» اثر سینمایی بزرگی است که بی‌دلیل نمره‌ی ۱۰۰ متاکریتیک و میانگین نمرات ۹۷ را در راتن‌تومیتوز دریافت نکرده و چه در بازیگری‌ها، چه در ابداعات بصری و چه در قصه‌گویی، لیاقت بررسی تمام و کمال و تحسین شدن‌های مدام را دارد. یک محصول لایق توجه، زیبا و تأثیرگذار، که شاید در این تعداد اندک از کلمات نتوان درباره‌ی چرایی عظمت آن به خوبی نوشت. اما حداقل می‌شود به تمامی طرفداران جدی‌تر سینما، دیدن «لورنس عربستان» را توصیه کرد.

The Master

The Master را می‌توان یکی از آثاری دانست که هویت به‌خصوص‌شان، آن‌ها را تبدیل به مواردی قطعی برای تماشا شدن توسط تمامی مخاطبان سینما می‌کنند. چرا که در ثانیه‌های این آثار، تماشاگر به‌جای تجربه‌ی یکی دیگر از چیزهای آشنای دنیای سینما، خودش را مقابل قصه‌ای می‌بیند که به طرز افسارگسیخته‌ای اهل پرسیدن سوالات و واگذار کردن جواب‌ها به تماشاگران خود است. «مرشد»، به کارگردانی پل توماس اندرسون و با نقش‌آفرینی‌های خارق‌العاده‌ی واکین فینیکس و فیلیپ سیمور هافمن فقید، یکی از همان ساخته‌هایی است که تصاویر عجیب و شگفت‌انگیزشان از یاد بیننده نمی‌روند و مخاطب، آن حس خفگی لعنتی که به خاطر تلاش برای نفس کشیدن در عمق داستان‌گویی‌های مریض‌شان داشته را هرگز به این سادگی‌ها فراموش نمی‌کند. قصه به راننده‌ای مشکل‌دار و غالبا مست، که این روزها خاطرات تلخی از دوران جنگ جهانی دوم از درون نابودش می‌کنند، می‌پردازد. فردی با نام فِرِدی کوئل، که در شبی سرنوشت‌ساز سوار یک کشتی و همسفر مرد عجیبی با نام لَنکِستِر داد (با بازی فیلیپ سیمور هافمن) می‌شود که در حقیقت، مرشد اصلی و رئیس یک گروه مذهبی‌مانند شدیدا عجیب است. انسان خاص و نویسنده‌ای خوش‌جلوه، که فِرِدی ناخودآگاه شیفته‌ی چگونه زندگی کردنش می‌شود و با اینکه دیگر اعضای آن فرقه، به او اعتماد ندارند و انگار دل‌شان تحمل حضور این مرد زخم‌خورده و پریشان در آن‌جا را نمی‌خواهد، مدام سعی می‌کند بیش‌ازپیش به وی نزدیک شده و اعتمادش را به‌دست بیاورد. دیالوگ‌های ناب و داستان‌گویی‌های شگفت‌آور، همیشه در فیلم‌های اندرسون درخشیده‌اند و The Master نیز مانند دیگر آثار او، این نقاط قوت بزرگ را یدک می‌کشد. فیلم، به واقع با دل و جرئت سعی به ارائه‌ی روایت خودش به مخاطبان و تحویل جلوه‌ی سینمایی ماجرایی احتمالا الگوبرداری‌شده از رخدادها و زندگانی اشخاصی حقیقی اما قابل بسط به تمام مثل و مانندهای مشابهش در سرتاسر تاریخ به آن‌ها می‌کند و با اینکه به خوبی از کهن‌الگوها آموخته، خلاقیت یکی از اصلی‌ترین عناصر شکل‌دهنده به پیکره‌ی آن محسوب می‌شود. این وسط، شاید یکی از نکات جالب درباره‌ی The Master را هم بتوان به نام آن نسبت داد. نامی که درکنار «مرشد»، می‌تواند در فارسی کلماتی مانند «رئیس» و به‌خصوص «استاد» هم باشد و این موضوع، از آن جهت شیرین است که اثر مورد بحث‌مان، واقعا توسط یکی از اساتید معاصر هنر هفتم، ساخته و پرداخته شده است.

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
11 + 0 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.