باتوجهبه در خانه ماندن منطقی، صحیح و انسانی اکثر افراد اکنون زمان مناسبی برای تماشا یا بازبینی آثار درگیرکننده و همزمان آرامشبخش یکی از بهترین استودیوهای انیمیشنسازی تاریخ سینما است.
جیبلی (Studio Ghibli) که توسط هایائو میازاکی، ایسائو تاکاهاتا، توشیو سوزوکی و یاسویوشی توکوما تأسیس شد، تا به امروز ۲۲ اثر سینمایی بلند تولید کرده است که قطعا قابل رتبهبندی هستند و در سطوح کیفی متفاوتی قرار میگیرند اما پربیراه نیست اگر بگوییم تکتک آنها لیاقت تماشا و شناخته شدن را دارند. خوشبختانه اکنون نیز باتوجهبه قرارداد بستهشده بین استودیو و شبکهی استریمی/اینترنتی نتفلیکس انسانهای بیشتری در سرتاسر جهان محصولات جیبلی را میبینند و فرصت اندیشیدن به آنها را پیدا میکنند. هایائو میازاکی، کارگردان شاهکارهایی چون انیمه Spirited Away که در کشور ما با اسم «شهر اشباح» شناخته میشود، در دل همین استودیو رشد کرد و به یکی از برترین فیلمسازهای تاریخ هنر هفتم تبدیل شد. ایسائو تاکاهاتا به خاطر جیبلی فرصت باز کردن درهای تازهای به دنیای انیمیشن را پیدا کرد و به انیمیشنسازهای دیگر جهان آموخت که چگونه میتوانند خلاقتر و شجاعتر باشند. جیبلی در روزگاری که انیمیشنها باید کودکپسندانه میبودند، یک فیلم جنگی دردناک و عمیق را در فرم انیمه تحویل مخاطب میداد و سالها مشغول انجام کارهایی بود که مدتها بعد استودیوهای غربی به خاطر انجامشان جسور و پیشرو خطاب شدند. داستان جیبلی بهعنوان یک تاریخساز بیشباهت به قصهی گیجکننده و فریبندهی چیهیرو یعنی شخصیت اصلی معروفترین اثر آنها نیست؛ دختری که به دنیای پرشده از جادو، هیولاها و خدایان قدم گذاشت و در دل فضای جالب توجه، فانتزی و ترسیمشده با دستِ Spirited Away نهتنها هویت خود را از یاد نبرد، بلکه تبدیل به بهترکنندهی کل آن جهان شد. مثل جیبلی که تا انتها پای ذات و جهانبینی خود ماند و هر روز در انرژیبخشی دوباره به جهان انیمیشن موفق بود. همراه میدونی و تازهترین مقالهی معرفی فیلم سینمایی آن یا همان «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟» ۱۳۵ باشید تا با چهار اثر از جهان هنر هفتم که مناسب تمامی افراد طبقهبندیشده در تمامی سنین هستند، آشنا شوید.
(Princess Mononoke (1997
- ۱۷ انیمهساز برتر ژاپنی که باید آثارشان را تماشا کنید
- برترین انیمههای سینمایی تاریخ از نگاه میدونی
تعداد قابل توجهی از فیلمهای جیبلی به شکلی اغراقآمیز یاداور شگفتیهای طبیعت و موجودات ارزشمند ساکن در آن هستند و به مفاهیمی چون شجاعت و تعلق داشتن بشر به آنها میپردازند. اصلا یکی از دلایلی که این استودیو در ساخت آثاری قابل فهم در سطوح مختلف برای افرادی با سنین مختلف موفق شد، پرداختن به همین مفاهیم جهانشمول بود. یکی از نقاط اوج احترامگذاری هایائو میازاکی به طبیعت اما در Princess Mononoke به چشم میخورد. فیلمی برخوردار از یک داستان حماسی که همزمان بهشدت شخصی و کاراکترمحور به نظر میرسد. «شاهزاده مونونوکه» که مفهوم نامش مثل دیگر ساختههای این کارگردان افسانهای به مراتب عمیقتر از معنی ظاهری آن است، در نسخهای آمیخته به خیال از ژاپنِ قرن سیزدهم میلادی جریان دارد. دو طرف جنگ عظیم برگزارشده در دل فیلمنامه (بخوانید استوریبرد میازاکی؛ خالق Spirited Away نگارش فیلمنامهی متنی را بیمعنی میداند و فیلم را از همان ابتدا با نقاشی قابهایش میسازد) هم کاملا مشخص هستند؛ انسانهایی که میخواهند جنگل را برای رسیدن به منابع نابود کنند و حیوانات الههگونهای که برای حفظ طبیعت میجنگند. آشیتاکا در مقام پروتاگونیست قصه هم دقیقا در میان آنها قرار میگیرد؛ شاهزادهی نفرینشدهی یک قبیلهی نسبتا کوچک که تلاشهایش برای برقراری صلح مدام توسط خدایان انتقامجو و انسانهای مکار به بنبست میرسند.
- نقد انیمیشن Princess Mononoke - پرنسس مونونوکه
فیلم Princess Mononoke را البته میشود یکی از خشونتآمیزترین آثار میازاکی هم به حساب آورد. فیلمی پرشده از کاراکترهای خاکستری که بعضی از آنها در اوج واقعگرایی و تطابق با آنچه از انسان امروز میبینیم، آشوب و خرابی را به بار میآورند. میازاکی همیشه نبرد انسانها، تکنولوژی و طبیعت را در آثار خود به زیبایی جا داده است و «شاهزاده مونونوکه» شاید قویترین ساختهی او در نمایش همین خونریزی تمامناشدنی و نامرئی دنیای مدرن باشد.
(My Neighbour Totoro (1988
توتورو تنها موجود تبدیلشده به بخشی کلیدی از نماد رسمی استودیو جیبلی نیست. بلکه یک جلوهی پذیرفتهشده توسط تمام انسانهایی است که فانتزی را به اندازهی آب برای زنده ماندن ضروری میدانند و کودکی کردن در تمام سنین را یکی از نشانههای افراد بهشدت عاقل خطاب میکنند؛ یک خرگوش بلند و چاق که غرش را دوست دارد، اهل آسیب رساندن نیست و اگر به اندازهی کافی وی را باور داشته باشید، در یک شب بارانی از خیس شدن شما جلوگیری خواهد کرد. «همسایه من توتورو» به یک پدر و دو دختر او میپردازد که برای نزدیکتر بودن به بیمارستانی خاص، زندگی در یک خانهی قدیمی روستایی را در آغوش میکشند. زیرا در آن بیمارستان مادر آنها بستری است و میخواهد برای فائق آمدن بر یک مریضی طولانی و ظاهرا پایانناپذیر بجنگد. My Neighbour Totoro که ترسناکترین تئوری توطئهی مطرحشده دربارهی انیمههای جیبلی هم به آن گره میخورد، از پیوند آرامآرام و کامل این بچهها به طبیعت اطراف میگوید؛ به جنگلی که در آن توتورو زندگی میکند و به آنها توانایی رویاندن چند درخت طی چند ثانیه را میبخشد. حالا اینها را بهعلاوهی گربهای در شکل یک اتوبوس بزرگ، تپههای سبز آرام و لحظات تلخوشیرینی کنید که غرق نشدن در آنها کار انسانهای عادی نیست. My Neighbour Totoro را به تماشا بنشینید و هر بار که کودکی حتی فقط کمی از خاطرتان رفت، بازبینی کنید.
(Laputa: Castle in the Sky (1986
میازاکی را باید کارگردانی دانست که حتی از سالهای سال قبل مدیومی چون بازیهای ویدیویی هم گاهی تحت تاثیر او قرار داشته است. پس در عین اینکه حتی اکثر طرفدارهای پروپاقرص جیبلی هنرمند مورد بحث را از My Neighbour Totoro به بعد میشناسند، عجیب نیست که یک فیلم کلاسیک عالی به کارگردانی وی وجود داشته باشد که در سال ۱۹۸۶ میلادی روی پردههای نقرهای رفت. Laputa: Castle in the Sky معرفیکنندهی بسیاری از ریشههای سینمای دلنشین این فیلمساز مولف بود و یک معدنکار جوان و دختری افتاده از آسمان را به تصویر میکشید که بهدنبال قلعهای در آن سوی ابرها میگشت.
- تولید انیمیشن جدید هایائو میازاکی تنها ۱۵ درصد پیشرفت داشته است
رباتهایی متعلق به گذشتههای دور، کریستالهای جادویی و کشتیهای پرندهی استیمپانکی همه امروز حکم عناصری بسیار آشنا در برخی فیلمها را دارند ولی Laputa: Castle in the Sky زمانی آنها را کمنقص نشان مخاطب داد که اصلا تا این حد شناختهشده نبودند. اگر بهدنبال فیلمی با یک موسیقی همراهشده با پیامهای اثر میگردید که صنعتزدگی و طمع را به باد انتقاد میگیرد و از زیباییهای شجاعت و فداکاری میگوید، Castle in the Sky شما را راضی و تبدیل به یک طرفدار جدیتر جیبلی خواهد کرد.
(Grave of the Fireflies (1988
«مدفن کرمهای شبتاب» (Grave of the Fireflies) و «همسایه من توتورو» (My Neighbour Totoro) به شکلی که شاید اکنون جنونآمیز به نظر برسد، هر دو در یک سال اکران شدند. هرچه فیلم میازاکی به زیباییهای فراموششدهی جهان شگفتانگیز پیرامون میپرداخت، ایسائو تاکاهاتا با ترسیم بعد از ظهری لعنتشده اندکی پس از تسلیم شدن ژاپن در انتهای جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۵، از سختی دیدن نور امید درون تاریکترین ثانیهها گفت و محزونترین فیلم جیبلی تا به امروز را مقابل تماشاگرها گذاشت. واقعگرایی آزاردهندهی Grave of the Fireflies همچنان در دنیای انیمیشنها نامرسوم به نظر میرسد و سوگواریها و اندوه معنیدار و ریشهدار حاضر در آن قلب مخاطب بزرگسال را به درد میآورد. تاکاهاتا اینجا درد، از دست رفتن مصعومیت، سلاخی شدن یک جهان و زجر کشیدن عشق را نشان میدهد و دو کودک را به تصویر میکشد که باید از هیچ زندگی بیرون بکشند.
راستی یک نکته را فراموش نکنید. تاکاهاتا نخست تاریکی بیانتها را میسازد تا شاید درنهایت بهتر و زیباتر از همیشه درخشندگی لایق توجه چند کرم شبتاب را به نمایش بگذارد.