فیلمی کلاسیک، اقتباسی و فوقالعاده، یک درامدی (کمدیدرام) پرستاره، یکی از آثار سینمایی ماندگار سال ۲۰۰۰ میلادی و دو فیلم اکشن دیدنی با بازی جکی چان که احتمالا نمیخواهید شانس دیدن یا بازبینی آن را از دست بدهید.
میدونی در «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟» ۱۱۲ یا همان جدیدترین مقالهی معرفی فیلم خود، مثل همیشه آثاری کلاسیک، کمدی، درام و اکشن از سینمای جهان را معرفی میکند که هرکدام به درد دستهی خاصی از مخاطبان میخورند و در مجموع میتوانند تجربههای سینمایی شیرینی را برای انواعواقسام افراد رقم بزنند. اول از همه اثری اکرانشده در سال ۱۹۶۲ میلادی را داریم که با اقتباس از رمان محبوب و تحسینشدهی «کشتن مرغ مقلد» به قلم هارپر لی خلق شد و سپس به یک فیلم خنده دار و دوستداشتنی برای برخی از افراد میرسیم که جان فاورو را بهعنوان کارگردان و ستارهی اصلی دارد. در ادامهی راه مقاله اما نوبت دو فیلمی میشود که به ترتیب برای علاقهمندان به درامهای سینمایی درجهیک و دوستداران یک فیلم اکشن یا حتی بهصورت دقیقتر یک فیلم رزمی عالی جذابیت قابل توجهی را ارائه میدهند. پس از همهی موارد گفتهشده نیز در انتهای کار به توصیف اجمالی یک اثر در حال اکران درون سینمای ایران میپردازیم که طی چند ماه اخیر، تبدیل به یکی از بخشهای جدانشدنی این مقالات هفتگی شده است.
To Kill a Mockingbird
اسکات فینچ ششساله با نقشآفرینی مری بدهام بهجای او و برادر بزرگتر وی جم با بازی جذاب فیلیپ آلفورد که در شهری حوصلهسربر و خیالی به اسم میکومب زندگی میکنند و همراهبا دوستشان یعنی دیل با اجرای جان مگنا در مرکز داستان To Kill a Mockingbird قرار گرفتهاند، فقط در ظاهر همان بچههای فضول فیلمهایی مشابه اثر مورد بحث هستند. کودکانی که وقت خود را دائما درکنار یکدیگر سپری میکنند و جاسوسی کردن زندگی همسایهی بیکس و مرموزشان که بو ردلی نامیده میشود، رسما حکم بزرگترین سرگرمی آنها را دارد. اما این ماجرا در طولانیمدت کودکانه نمیماند و سریعتر از چیزی که فکرش را میکنید، به برخورد کاراکترهای بزرگسال قصه با طرحهای داستانی تاریک در دادگاه و اولین مواجههی بچهها با بدیهای انکارناپذیر جهان میرسد. طوری که To Kill a Mockingbird درنهایت فیلمی عالی به کارگردانی رابرت مالیگن باشد که به حجم قابل توجهی از مخاطبان قرارگرفته درون گروههای سنی مختلف پیامی مخصوص به خودشان را القا میکند و با بازیهای اغراقآمیز و مثالزدنی خود هرگز به این سادگیها از ذهن مخاطب پاک نمیشود.
Chef
قصهی Chef که میشود آن را برای برخی مخاطبان فیلمی فراموششدنی اما لایق یک بار تماشا و پرشده از لذتهای لحظهای به حساب آورد، به آشپزی به اسم کارل کسپر با بازی جان فاورو میپردازد که پس از بارها و بارها تحمل رفتارهای آزاردهندهی صاحب رستورانی فوقالعاده در لسآنجلس که داستین هافمن نقش وی را بازی کرده است، از کار خود استعفا میدهد و برای پیدا کردن هدفی تازه به میامی میرود. اما او در این سفر جدید تنها نیست و همسر سابقش با بازی سوفیا ورگارا، بهترین دوست او با نقشآفرینی جان لگوایزامو و پسرش هم وی را همراهی میکنند. همین هم باعث میشود که کارل ساخت یک کامیون غذافروشی متحرک را بهعنوان هدف جدید زندگی خود بشناسد و اینگونه راهی برای پرداختن دوباره به علاقهی خود یعنی غذا پختن و یافتن عشق در زندگی را پیدا کند. نتیجه هم چیزی نیست جز همین که کارل که اندکی قبل زندگی و ارزش و احترام خود را گرهخورده به نقد منفی یک منتقد غذا میدید، حالا با پذیرش ریسکی قابلتوجه سراغ تلاش برای بهبود بخشیدن به زندگی خود در تمامی ابعاد برود. همهی اینها هم از Chef که کارگردانی استانداردی دارد و فیلمنامهی آن را میتوان نقطهی قوت اصلیاش خطاب کرد، محصولی سینمایی میسازد که حتی اگر در ناامیدانهترین حالت به تماشای آن بپردازید، احتمالا حالتان را بهتر خواهد کرد.
Memento
اما هرچهقدر که سکانسهای شاهکار فراموشناشدنی مورد بحث را دقیقتر دنبال میکنید، بیشتر میفهمید که حتی روایت خاص آن که مثل این متن از انتها به ابتدا به کمک داستانگویی تکهتکه و برعکس با مخاطب خود ارتباط میگیرد هم بزرگترین و مهمترین نقطهی قوتی نیست که در گوشه به گوشهی آن میتوان پیدا کرد! از این نظر که به سرعت به مخاطب خویش میفهماند که در حال تصویرسازی از داستانی انسانی بهصورت برعکس است و همزمان طوری قصه را تعریف میکند که تماشاگر در بسیاری از دقایق، هماندازه با دیدن یک داستان جنایی سرراست درجهیک، هیجانزده و میخکوبشده باشد. Memento با استفاده از تکنیکهای روایتی جسورانه و فکرشده که اصلا و ابدا به هدف پیچیده کردن بیمعنی قصه به کار نمیروند و حقیقتا در خدمت افزایش همذاتپنداری مخاطب با پروتاگونیست ظاهرا عادی و بهشدت غیرعادی فیلم هستند، ترکیب غیرمنتظرهای را به وجود میآورد. ترس حاصل از عدم اعتماد انسان به قابلیتهای جسم خود که شاید بتوان آن را نسخهای پیچیدهتر و دردناکتر از وحشت ارائهشده درون فیلمهایی خطاب کرد که تکهتکه شدن بدن ما و شدت آسیبپذیر بودنش را نشان میدهند. آن هم به حالتی که «شک و تردید» همزمان با جاری شدن در زندگی شخصیت اصلی، به وجود مخاطب هم رخنه کند و به شکلگیری نوع بهخصوصی از ترس منجر شود. فیلمی ساختهشده با بودجهی حداقلی که خلاقیت «تعقیب» (Following)، فیلم اول سازندهی خود را به ارث میبرد و داستانی مهم دربارهی برخورد انسان با حافظه، خاطرات و حتی عقاید نفهته درون ذهن خود را نشان میدهد. «ممنتو» (Memento) به نویسندگی و کارگردانی کریستوفر نولان که بدون شک باید آن را یکی از برترین نئونوآرهای سینمای قرن بیستویکم دانست، برای بسیاری از مخاطبان حکم نقطهی آغاز اصلی کارنامهی یکی از محبوبترین و مهمترین فیلمسازهای جهان امروز را دارد.
Police Story
با اینکه «داستان پلیس» عملا یک مجموعهی سینمایی هفتقسمتی به شمار میرود، تقریبا همه قبول دارند که Police Story و Police Story 2 به ترتیب بهترین فیلمهای قراگرفته در دل آن محسوب میشوند. مخصوصا اولی که به یک پلیس هنگکنگی صادق میپردازد که وظیفهی محافظت از شخصی بهخصوص را برعهده گرفته است و ناگهان خود را گرفتارشده در دل یک دروغ بزرگ میبیند. این فیلم که بدون شک میتوان آن را یکی از برترین و جذابترین آثار جکی چان به حساب آورد، پرشده از کوریوگرافیهای مثالزدنی و سکانسهای اکشن شلوغی است که به حسابشدهترین حالت ممکن پیش میروند و بدون جلوههای ویژهی عجیبوغریب، از خجالت مخاطب درمیآیند.
پس بدون نیاز به توضیحات اضافه اگر هوس دیدن فیلمهایی را کردهاید که مدلهای مختلفی از اکشنها را ارائه میدهند، داستانی سرگرمکننده را به شکلی سرگرمکننده روایت میکنند و در طراحی صحنه و استفاده از قاببندیها برای افزایش آدرنالین در وجود مخاطب تبحر دارند، Police Story همان فیلم سینمایی خاصی است که نمیخواهید زمان دیدن درستوحسابی و دقیق آن عقب انداخته شود.
درخونگاه
ساختهی سینمایی سیاوش اسعدی که خود او و نیما نادری گروه نویسندگانش را تشکیل میدهند، بهگفتهی برخی رسانهها فیلمی الهامگرفته از «راننده تاکسی» ساختهی مارتین اسکورسیزی است که به شخصیتی به اسم رضا با بازی امین حیایی میپردازد. فردی که پس از هشت سال کار در کشور ژاپن به ایران و محلهی قدیمی خود یعنی درخونگاه بازمیگردد و با خانوادهی فقیر و آشفتهی خویش دیدار میکند. او که در ژاپن سختیهای فراوانی را تحمل کرد و پذیرای آسیبهای جسمی و روحی قابل توجهی بود، حالا میخواهد با مبلغ زیادی از پول که به دست آورده است، خانه و محله را از ابتدا بسازد. اما انگار پولها گم شدهاند و ظاهرا حالا اعضای خانوادهی وی هم با مسائلی بزرگتر و حتی پیچیدهتر از موارد مورد انتظار او دستوپنجه نرم میکنند.
فیلم ایرانی «درخونگاه» که منصور سهرابپور را در جایگاه تهیهکننده دارد و نقدهای ضد و نقیضی دریافت کرده است، به نمایش جغرافیا، زبان و فرهنگ مناطق جنوبی شهر تهران اهمیت میدهد. این فیلم نخستین بار در سیوهفتمین دورهی جشنوارهی فیلم فجر اکران شد و توانست به ترتیب برای امین حیایی، ژاله صامتی و پانتهآ پناهیها نامزدیهای بینتیجهای در بخشهای بهترین بازیگر نقش اول مرد، بهترین بازیگر نقش اول زن و بهترین بازیگر نقش مکمل زن دستوپا کند. مهراوه شریفینیا، محمود جعفری، منصور شهبازی، فاطمه مرتاضی، علی استادی، افشین سنگ چاپ، جمشید هاشمپور و نادر فلاح دیگر بازیگران «درخونگاه» هستند. همچنین فرزین قرهگوزلو، تورج اصلانی و محمدرضا مویینی به ترتیب وظایف آهنگسازی، فیلمبرداری و تدوین اثر را برعهده داشتهاند.