سه فیلم پسا-آخرالزمانی متفاوت، هیولامحور، جذاب و معنیدار و یک انیمیشن ابرقهرمانی بزرگسالانه که دنیای دوستداشتنی فیلمهای انیمیشنی دی سی را در سال ۲۰۱۳ میلادی به راه انداخت.
از آنجایی که کمتر از ۳۸ روز دیگر یک بازی آخرالزمانی مورد انتظار برای دستهای از گیمرها از راه میرسد و جهان همچنان با شیوع ویروس کرونا/کووید 19 دستوپنجه نرم میکند، هماندازه با تنفر موقتی برخی افراد از دیدن فیلم های پسا آخرالزمانی عدهای هم بهشدت بیشازپیش علاقهمند بهدنبال کردن قصههای روایتشده در دل آنها هستند. به همین خاطر میدونی در جدیدترین مقالهی معرفی فیلم سینمایی خود سه جایگاه از چهار جایگاه موجود را به فیلمهایی هیولامحور اختصاص میدهد که از قضا هر ۳ آنها جزو منابع الهام قسمت پیشین بازی ویدیویی مورد اشاره نیز بودهاند.
پس از این سه فیلم سینمایی نیز نوبت به نوشتن از یک انیمیشن دیدنی میرسد که آغازکنندهی کاری بود که چند روز قبل Justice League Dark: Apokolips War به شکلی قابل قبول آن را به سرانجام رساند؛ آفرینش صحیح مجموعهای متشکل از ۱۵ فیلمِ حدودا ۹۰ دقیقهای به اسم «جهان فیلمهای انیمیشنی دیسی» (DC Animated Movie Universe).
(The Day of the Triffids (1962
فیلمی دربارهی موجود غولآسای فضایی که مشغول بلعیدن ساکنین زمین میشود، یکی از آن آثاری است که شاید فقط سینمای دههی ۶۰ میلادی جنون و جسارت لازم برای ارائهی آنها را داشته باشد. ماجرا از این قرار است که فیلم تاکیدی بسیار جدی روی اشاره به نقش طبیعت، درختها و تابش آفتاب در داستانهایی اینگونه دارد و به شکلی شاید بهشدت قابل درک برای مخاطب امروز، خط مستقیمی بین آلودگی زندگی انسان و آسیبهای واردشده به طبیعت میکشد. درحالیکه درون اکثر داستانهای آخرالزمانوارِ شبیه به فیلمنامهی The Day of the Triffids همیشه یک ویروس یا شخصی بهخصوص مقصر مجبور شدن آدمها به مواجهه با موجوداتی نابودکننده است، ساختهی کلاسیک و اقتباسی مورد بحث رفتارهای کلی جوامع انسانی را گناهکار اصلی میداند.
اینجا اگر جهان هستی به مرحلهی درگیر کردن انسانها با موجودی دهشتناک رسیده است و آدمها را درون موقعیتی بهشدت شوم و وخیم قرار میدهد، مقصر اصلی بشر است؛ انسانهایی که در ابعاد بزرگ و در طول سالهای گوناگون به طبیعت و دنیا ظلم کردند و اکنون باید پذیرای نتایج اعمال خود باشند.
بخش اصلی قصهی پسا-آخرالزمانی نامبرده با نازل شدن این بلا بر سر افراد به وسیلهی یک بارش شهابی آغاز میشود. آدمها از جایی به بعد کور شدهاند، قطارها در ایستگاههای راه آهن تصادف میکنند، هواپیماها چارهای جز سقوط ندارند و عدهی اندکی که همچنان بینا هستند، شبوروز را با ترس مواجهه با گلههایی از انسانهای کورشده و به وحشت افتاده میگذرانند. انگار گیاههای گوشتخوار عظیم، همه را شکار خواهند کرد؛ حتی وقتی کسی فکر میکند امکان ندارد در معرض مواجهه با یکی از آنها باشد.
(28Days Later... (2002
سری فیلمهای زامبیمحور و آخرالزمانی «۲۸» با فیلم «۲۸ روز بعد...» کلید خورد. اثری پرشده از سکانسهایی که در طول آنها ناگهان یک سکوت مرگبار جای خود را به جاری شدن حجم قابل توجهی از خون با صدای جیغ فراوان میداد و به جرئت میتوان گفت جایگاه روایتهای سینمایی مرتبط با حملهی این هیولاهای انسانی گوشتخوار را در ذهن بسیاری از سینماروها دچار تغییر ساخت؛ با زامبیهایی که میدویدند و انگار هیچکس فرصت گریختن از چنگ آنها را نداشت. به شکلی آزاردهنده برای بسیاری از بینندگان، 28Days Later کاری میکرد که احساس کنیم در حال تماشای چند جنازهی از گور برخاسته نیستیم و زجر کشیدن مدام انسانهایی آلودهشده را میبینیم. موجوداتی که سرعت و درندگی آنها سبب میشود نتوان آنها را با هیولاهای بیمغز متفاوت دانست و همزمان جنس رفتارهای پرشده از عذاب آنها شرایطی را فراهم میآورد که طی آن تماشاگر نتواند منکر درد کشیدن این هیولاها شود. راستی اگر به قصههایی با محوریت شکارچی بودنِ بدتر انسانهای پستفطرت نسبت به زامبیها در داستانهای آخرالزمانی علاقه دارید هم به هیچ عنوان نباید فرصت تماشای «۲۸ روز بعد» و دنبالهی آن یعنی 28Weeks Later را از دست بدهید.
(I Am Legend (2007
غالب فیلمهایی که در یک دنیای آخرالزمانی گرفتارشده به زامبیها یا موجوداتی شبیه به آنها روی یک یا چند کاراکتر تمرکز میکنند، طراحی صحنه و جلوههای ویژهی میدانی و کامپیوتری قدرتمندی ندارند. ولی I Am Legend که در زمان اکران از یک ستارهی سینمایی در نقش اصلی و بودجهای به نسبت بهتر بهره میبرد، بارها در خلق سکانسهای شلوغ و جذبکننده از لحاظ بصری و به نمایش گذاشتن تصویری گسترده از دنیای نابودشدهی خود موفق ظاهر شد. اصلا شاید یکی از نقاط قوت اصلی I Am Legend در مقابل The Last Man on Earth و The Omega Man که دو اقتباس دیگر انجامشده از رمان نوشتهشده توسط ریچارد متیسون بودند، استفاده از تکنولوژیهای سینمایی قدرتمندتر باشد.
- بهترین فیلم های 2019 که حداقل یکبار باید ببینید!
فیلم در نسخهای تقریبا خالی از سکنه و کموبیش نابودشده از شهر نیویورک جریان دارد؛ شهری پرشده از اتومبیلهای بدون صاحب، علفهای رشدکرده در هر گوشه و کنار و جلوههایی حداقلی از زندگی حیوانات. انگار در دنیای I Am Legend طبیعت حق خود را از شهرهای مدرن پس گرفته است. در این بین یک مرد و سگ او مشغول نبرد دائمی برای زنده ماندن در روزهای ساکت و شبهای پر سروصدا هستند. ولی قصهی آنها از جایی به بعد پیچیدهتر از سطح انتظار درصد قابل توجهی از تماشاگرها میشود و البته که نقشآفرینی ویل اسمیت نیز کمک شایانی به روایت اثرگذارتر و پرکششتر فیلمنامه کرده است.
(Justice League: The Flashpoint Paradox (2013
حجم قابل توجهی از کارهایی را که DCEU هرگز موفق به انجام آنها نشد و احتمالا هیچوقت هم موفق به انجام آنها نخواهد شد، DC Animated Movie Universe به زیبایی با خلق انیمیشنهایی بزرگسالانه که صرفا برای پخش خانگی بدون اکران سینمایی آماده میشدند و در روزگار مدرن نیاز به بودجهی ساخت بسیار پایینی داشتند، به سرانجام رساند. این مجموعه با پخش انیمیشن «لیگ عدالت: پارادوکس فلشپوینت» در سال ۲۰۱۳ میلادی آغاز شد و در سال ۲۰۲۰ با «لیگ عدالت تاریک: جنگ آپوکالیپس» به پایان رسید؛ پایانی لایق توجه که باعث میشود اکنون بتوان جدیتر از قبل تماشای هر پانزده فیلم سری مورد بحث را به افراد علاقهمند به ابرقهرمان و ابرشرورهای دیسی توصیه کرد.
داستان Justice League: The Flashpoint Paradox به خاطر تلاش یک نفر برای پاک کردن رویدادی تلخ از تاریخ رخ میدهد؛ وقتی که تغییری شاید کوچک در واقعیتهای پیشآمده موجی از تغییرات به وجود میآورد و نبردی خونین بین شزم و بتمن در مقابل واندر وومن و آکوامن را میسازد. اوج زیبایی داستان هم در این است که اگر از تماشای Justice League: The Flashpoint Paradox لذت بردید، به سرعت میتوانید با هیجان سراغ تماشای چند انیمیشن دیگر در همین مجموعهی اقتباسشده از روی کامیکهای دیسی بروید.