آثاری غیر انگلیسیزبان از ماساکی کوبایاشی، اینگمار برگمان، جرالد کارگل و اریک رومر ما را به چند دههی قبل و سینماهای کشورهای مختلف میبرند.
یک سهگانهی درخشان ژاپنی که تماشای آن بیشتر از ۹ ساعت زمان میبرد و سه فیلم اروپایی که دیدن هرکدام از آنها به کمتر از ۲ ساعت وقت احتیاج دارد. آثاری که میدونی برای شماره ۲۴۵ سری مقالات «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟» انتخاب کرده است، همگی در نوع خود متمرکز روی به چالش کشیده شدن احساسات انسانها در شرایط خاص هستند؛ چه در دل جنگ و چه موقع جنگیدن با علاقهای قلبی که پذیرش آن سخت به نظر میرسد.
در اولین قدم به سراغ سه فیلم میرویم که ماساکی کوبایاشی به خاطر ساخت آنها حرفهای زیادی شنید و با استودیو جنگید. این فیلمساز که با آثاری همچون هاراکیری، کوایدان و Samurai Rebellion شناخته میشود، در این سهگانه قدم به قدم نشان داد که جنگ چهقدر سیاه است و چه بلاهایی بر سر انواعواقسام انسانها میآورد.
The Human Condition (1959-1961)
فیلم The Human Condition I: No Greater Love، فیلم The Human Condition II: Road to Eternity و فیلم The Human Condition III: A Soldier's Prayer آرامآرام نابود شدن هویت عادی یک انسان را نشان میدهند. کاجی یک فرد صلحطلب و سوسیالیست است که در ابتدا با اندکی میخواهد برای تغییر اوضاع تلاش کند؛ با انجام کارهایی همچون کاهش رفتارهای غلط در کمپهای اسارت. اما چنین رفتاری نهتنها قدر دانسته میشود، بلکه او را به مجازات میرساند. کاجی قدم به قدم زیر شکنجهها تغییر میکند.
آنچه در ادامه میبینیم، خرد شدن کامل شخصیت است. وسط شلیک شدن گلولهها و پاشیده شدن خون آدمها، به سختی میتوان انسانیت را به یاد داشت. The Human Condition ازطریق شخصیت اصلی خود به بخشهای مختلفی از ژاپن در سالهای گرهخورده به جنگ جهانی دوم نگاه میکند؛ نه فقط برای انتقاد از یک کشور، بلکه برای زیر سؤال بردن انواعواقسام بیاخلاقیهایی که به بهانهی جنگ توسط خیلیها پذیرفته میشوند.
Autumn Sonata (1978)
فیلم Autumn Sonata به نویسندگی و کارگردانی اینگمار برگمان و با نقشآفرینی افرادی همچون اینگرید برگمان و لیو اولمان ساخته شده است. این اثر که نام آن شاید شما را به یاد سونات مهتاب از لودویگ فان بتهوون بیندازد، قصهی یک پیانیست را روایت میکند؛ زنی که پس از مدتها به دیدار دختر خود میرود. فیلم سونات پاییزی نامزد دریافت دو اسکار شد و جوایز سینمایی گوناگونی را بهدست آورد.
اینگرید برگمان بعد از Autumn Sonata در هیچ اثر سینمایی دیگری نقشآفرینی نکرد و در سال ۱۹۸۲ میلادی از دنیا رفت. او اینجا وظیفهی ایفای نقشی متفاوت با بسیاری از کاراکترهای حاضر در کارنامهی خود را بر عهده داشت و با نهایت ظرافت توانست شخصیت چندلایهی شارلوت را به تصویر بکشد. از آنجایی که داستان در رابطه با جاری شدن احساسات تلخ بین اعضای خانواده است، بازیگرها فرصتهای زیادی برای نشان دادن احساسات قابل درک دارند. اینگمار برگمان در دل قضاوتهای متفاوت شخصیتها، یک بار دیگر ارتباطی عمیق با مخاطب برقرار میکند.
Angst (1983)
شدت خشونت فیلم آلمانیزبان Angst به قدری زیاد است که کشورهای مختلف اروپایی در سال اکران به این فیلم مجوز پخش ندادند. عجیبتر اینکه اثر مورد بحث با الهام از یک داستان واقعی ساخته شد.
شخصیت اصلی که با نام .K و بهعنوان یک بیمار روانی معرفی میشود، با خروج از زندان بهدنبال دیدن ترس در چشم قربانیهای خود است و فانتزیهای سادیستی پرشماری را در ذهن دارد. وقتی چنین فرد مریضی وارد زندگی یک خانوادهی خاص میشود، Angst از تمام فرصتهای خود برای تبدیل شدن به یک درام دلهرهآور جنایی بهره میبرد. درحالیکه اعضای مختلف خانواده مشغول تلاش برای گریختن از دست او هستند، شدت ترسناکی فضاسازیهای فیلم افزایش مییابد. اینگونه تجربهای نهچندان بلند شکل گرفت که حرکت دوربین آن بهتنهایی برای به وحشت انداختن بسیاری از تماشاگرها کافی است.
A Tale of Springtime (1990)
بهار صرفا در شکلگیری اسم فیلم A Tale of Springtime نقش ندارد. زیرا اریک رومر در مقام نویسنده و کارگردان اثر، بارها از آن برای پرداختن به تفکرات و احساسات شخصیتها بهره میبرد. این کمدی-درام سرشار از تغییراتی است که شخصیت را از تجربههای سرد و خشک در زندگی دور میکند و به گرمای مطبوع و هیجان نو شدن میرساند. رومر با تغییر مکان زندگی و نوع رابطهی احساسی کاراکتر، حرکت طبیعی او در زندگی برای دوباره شکوفه دادن را به تصویر میکشد.
A Tale of Springtime یکی از آن عاشقانههایی است که میتوان در دل دیالوگهای واقعی آنها گم شد. چون شخصیتها از دغدغههای خود میگویند و در عین حال سراغ صحبتهای شعاری نمیروند. داستانگویی هرگز برای پرداختن به یک موضوع مشخص کنار گذاشته نمیشود و تماشاگر از همراه شدن با شخصیت لذت میبرد.
فیلم فرانسوی A Tale of Springtime میتواند دربارهی ضرورت از خود گذشتگی در هر نوعی از رابطهی انسانی باشد؛ دربارهی اینکه اگر زمان قابل توجهی را به تغییر دادن یک نفر اختصاص دهیم، شاید هرگز فرصت دیدن زیباییهای واقعی او را بهدست نیاوریم.