از یک درام وسترن با بازی پل نیومن تا کمدی سیاه برادران کوئن که نیکلاس کیج در آن نقشآفرینی پیچیده و لایق توجهی دارد.
میدونی در شماره ۲۵۹ سری مقالات «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟» سراغ چهار فیلم از چهار کارگردان متفاوت رفته است؛ آثاری که همهی آنها بازیگرهای شناختهشدهای دارند و از قدرت نقشآفرینی این افراد به خوبی استفاده میکنند. در اولین فیلم با هنرنمایی پل نیومن روبهرو میشویم؛ بازیگر و راننده آمریکایی که بین سالهای ۱۹۸۶ تا ۱۹۹۴ میلادی سه بار جایزهی اسکار را از آکادمی علوم و هنرهای سینما دریافت کرد.
فیلم نوآر کارگردانیشده توسط آلن پارکر، Raising Arizona از برادران کوئن و کمدی رمانتیک Notting Hill سه اثر دیگری هستند که در این مقاله معرفی فیلم سینمایی با آنها روبهرو میشوید. تکتک آثار نامبرده به نظر بسیاری از مخاطبها و منتقدها در جایگاهی هستند که بخواهید حداقل یک شانس به آنها بدهید. در این بین شاید ساختهی کوئنها را بتوان عجیبترین فیلم فهرست دانست. ترکیب قدرت داستانگویی این دو فیلمساز صاحب سبک با جنس خاص بازی نیکلاس کیج اثری را به وجود آورده است که از دل یک طرح داستانی ساده، پایانبندی بسیار قوی و مفاهیم مهمی را بیرون میکشد.
Hud (1963)
فیلم Hud یک فرد تنفربرانگیز را نمایش میدهد؛ شخصی که فقط آزاردهندهی دیگران است و انقدر دردهای خود را پشت اداهای مختلف پنهان میکند که دیگر گویا انسانیت در هیچ بخشی از وجود او دیده نمیشود. از پدر وی تا فردی که در غذاخوری باید او را تحمل کند، از رفتارهای زشت این جوان پرادعا و بداخلاق به ستوه میآید.
اوضاع برای اعضای مختلف خانواده و افرادی که خواه یا ناخواه در زندگی با این شخص تعامل دارند، سختتر میشود؛ تا اینکه کار به جایی میرسد که یکی از پسرهای کمسنتر خانواده باید عملا بین قدم گذاشتن در مسیر هاد و مخالفت با او یکی را انتخاب کند. با این نوع از داستانگویی که روی ارتباط کاراکترهای متفاوت با یکدیگر تاکید دارد، فیلم Hud بهجای اینکه از جنس کلیشههای مربوطبه معرفی چنین مردهایی در سینما باشد، به شکل جدی نشان میدهد که چهطور بسیاری از حوادث و تصمیمگیریهایی که در ظاهر فقط مربوطبه یک نفر هستند، روی جمعی از انسانها تاثیر میگذارند.
Angel Heart (1987)
ترکیبی از زیرژانرهای سینمایی قدرتمندی که هرکدام در دههی هشتاد میلادی، آثار ویژهای را تقدیم سینماروها کردند. Angel Heart یک فیلم آمریکایی اقتباسی به نویسندگی و کارگردانی آلن پارکر است که از داستانگویی رازآلود و جنایی به استفاده از اِلِمانهای فراطبیعی در داستان میرسد؛ تا جایی که عملا بخشهایی از فیلم کاملا به سینمای وحشت تعلق دارند. همین نکته هم باتوجهبه اینکه داستان در اصل از زاویه دید یک کارآگاه روایت میشود، کشش آن برای مخاطب را قابلتوجه میکند. چون بیننده به مانند او قدم به قدم بیشتر در جریان جدیت و نگرانکنندگی ماجرا قرار میگیرد.
برای آشنایی با خلاصه داستان فیلم Angel Heart همینقدر بدانید که در قصهی آن هروقت کارآگاه استخدامشده از یک نفر دربارهی خوانندهای بهخصوص با نام جانی فیوریت سؤال میکند، اتفاق بدی برای آن شخص رخ میدهد. مگر فیوریت کیست که نباید سراغ پرسوجو دربارهی او رفت؟ هری انجل اصلا بیدلیل یا اتفاقی بهعنوان کارآگاه توسط لوئیس سایفر با بازی رابرت دنیرو استخدام نشده است.
Raising Arizona (1987)
اچ. آی. با بازی نیکلاس کیج و اد با بازی هالی هانتر، سالها به ترتیب دزد و پلیس بودند. اما عشق سادهی آنها باعث شد که هر دو تا حد قابل توجهی از زندگی قبل خود فاصله بگیرند و تشکیل خانواده بدهند. درحالیکه این دو شدیدا یکدیگر را دوست دارند، یک مسئله زندگی مشترکشان را به چالش میکشد. کدام مسئله؟ بچهدار نشدن.
فرقی نمیکند که چهقدر تلاش کنند و بهدنبال راهحل باشند. گویا زندگی تصمیم گرفته است که به آنها بچه ندهد. در همین حین تمام سازمانهایی که وظیفهی واگذاری سرپرستی کودکها را بر عهده دارند، بهخاطر گذشتهی اچ. آی. از سپردن هر کودکی به این خانواده پرهیز میکنند. این وسط ناگهان نیتن آریزونا با بازی تری ویلسون صاحب پنج بچه میشود. اد هم که از بیعدالتی دنیا خسته شده، با اچ. آی. اقدام به دزدیدن یکی از بچهها میکند.
شاید به نظر برسد که دو پاراگراف بالا بخش زیادی از داستان Raising Arizona را اسپویل کردهاند، اما آنها صرفا بیانگر خلاصهی اتفاقاتی هستند که طی چند دقیقه ابتدایی فیلم رخ میدهند. این اثر به نویسندگی و کارگردان برادران کوئن انقدر ریتم سریعی دارد که مدام اتفاقات مختلف را به تصویر میکشد؛ اتفاقاتی که در ظاهر ساده و حتی آشنا به نظر میرسند، اما با جادوی کوئنها یک فیلمنامهی ویژه با روایتی خاص را شکل دادهاند.
فیلم انقدر هنرمندانه همین تلاش سادهی شخصیتهای اصلی برای حفظ خانوادهی خود با پیدا کردن یک بچه را نشان میدهد که عملا تبدیل به یک مطالعهی شخصیتی عمیق میشود. تمام اغراقها و لحظاتی که در ظاهر فقط قرار است خندهآور باشند، بهلطف جزئیات زیرمتنی از پس درگیر کردن فکر مخاطب برمیآید. درنهایت با یک پایانبندی درخشان و یک مونولوگ پایانی معرکه شاهد جمعبندی اثر هستیم. مخاطب از این شوکه میماند که چهطور سکانسهایی که هرکدام از آنها کموبیش میتوانستند در یک فیلم کمدی سطح پایین فراموششدنی قرار داشته باشند، فیلمی را شکل دادهاند که جامعه، نقش گذشتهی انسانها در زندگی مشترک، نیاز عاطفی بسیاری از خانوادهها و تفاوتهای بسیاری از مردم را در ذهن ما پررنگ میکند.
Notting Hill (1999)
بعضی از فیلمهای عاشقانه انگار قدرت ویژهای برای همزمان کمدی و درام بودن دارند. چرا که همزمان میتوانند از تلخیهای باورپذیر و شیرینیهای خوشخیالانه برای به تصویر کشیدن احساسات در زندگی بهره ببرند.
به نظر برخی از افراد، در این فیلمها آنچنان اهمیتی ندارد که دو نفر به چه شکل برای اولینبار یکدیگر را میشناسند. چون اصل قصهگویی وقتی شکل میگیرد که آنها احساسات خود نسبت به هم را شکل بدهند و مدام فیلمنامهنویس بتواند از نکات مختلف در زندگی شخصی هرکدام از دو کاراکتر اصلی برای ایجاد احساسات مثبتومنفی در وجود آنها بهره ببرد. زیرا برخی از بهترین عاشقانههای سینمایی خوب میدانند که چهطور پیوستن دو نفر به یکدیگر را همزمان خواستنی و چالشبرانگیز جلوه دهند؛ تا بیننده خواستار رسیدن آنها به هم باشد و در عین حال، شخصیتها با موانعی مواجه شوند که فقط با پشت سر گذاشتن این مشکلات میتوانند به خوشی و عشق برسند.
فیلم Notting Hill با محوریت یک بازیگر معروف و صاحب یک کتابفروشی، قصهی خود را تعریف میکند؛ یکی از آن داستانهایی که آتش عشق در آنها اول بهشدت شعلهور میشود و سپس دو نفر باید با واقعیتها دستوپنجه نرم کنند. روند کلی زندگی نمیتواند به اندازهی هیجانانگیزترین و پراحساسترین لحظات، بدون حساب و کتاب باشد.