تازهترین ساختهی جیم جارموش، اثری کلاسیک از دههی چهل میلادی، یک انیمیشن تقریبا تازه از راه رسیده و جذاب و یک فیلم رزمی عالی که نمیتوان طرفدار فیلم اکشن بود و تماشای آن را دوست نداشت!
میدونی در صد و دهمین قسمت از مجموعه مقالات هفتگی «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟» یا همان جدیدترین مقالهی معرفی فیلم خود به ترتیب راجع به آثاری درام، کلاسیک، کمدی و یک فیلم اکشن صحبت میکند که دو مورد از آنها محصولات سینمایی مدرن به شمار میروند. فیلمهایی که سلایق گوناگونی را پوشش میدهند و در داستانهایشان میتوان ماجراهایی دربارهی مواجههی معنادار و همزمان خندهآور انسانها با زامبیها یا مبارزهی یک شاگرد هنرهای رزمی برای ادای احترام به استاد بزرگ خود را دنبال کرد. همچنین میدونی در مقالهی پیشرو نیز به عادت همیشگی این نوشتهها، در پایان کار اثری در حال اکران درون سینماهای داخلی را بهصورت اجمالی توصیف میکند تا اگر کسی جذب اطلاعات رسمی منتشرشده از فیلم ایرانی مورد بحث شد، بتواند به سالنهای سینمای ایران برود و آن را به تماشا بنشیند.
The Dead Don't Die
«مردهها نمیمیرند» (The Dead Don't Die) که بازیگرانی همچون بیل مری، سلنا گومز، آدام درایور و تیلدا سوینتن را در گروه نقشآفرینهای خود دارد، یک اثر سینمایی خوب با ایرادهای انکارناپذیر است که به مسئلهی برخورد زشت انسان مدرن با طبیعت میپردازد. فیلم افتتاحیهی جشنوارهی کن امسال را میگویم که واکنشهای مثبت و منفی متفاوتی دریافت کرد و انگار همه میخواستند آن را باتوجهبه شرایط روز، تنها و تنها از زاویهی بررسی مفاهیم فرامتنیاش زیر ذرهبین ببرند. اما The Dead Don't Die باید با معناسراییهای زیرمتنی خود شناخته شود؛ با نمایش تصویری جالب از انسانها که گره خوردن دیوانهوار آنها به زندگی روزمرهی خود را نشان میدهد و در برخی از سکانسهایش میتوان آدمها و زامبیهایی را دید که درکنار هم حرکت میکنند و هیچ تفاوت ظاهری خاصی با یکدیگر ندارند. همهی آنها همانقدر که یک زامبی به شکلی احمقانه و بدون فکر دنبال خوردن گوشت انسان یا نوشیدن یک لیوان قهوه (بله! اینجا زامبیها قهوه هم میخورند) است، مطلقا هدفی سطحی و مشخص را در زندگی خود دنبال میکنند و انگار اصلا هم نمیخواهند از انجام این کار دست بردارند. البته فیلم علاوهبر داشتن استعارههای حسابشده، دیالوگنویسیهای جذاب و بازیهای استانداردی که به دل مینشینند، از ضعفهای قابل توجهی همچون ناتوانی در پرداخت شخصیتها و ایجاد داستانی بلند و لایق دنبال کردن نیز رنج میبرد. اما وقتی کارگردان برای نشان دادن بیفکری انسانهای گمشده در جوامع کوچکوبزرگ امروزی، سه بار مواجههی آنها با یک فاجعه را با قاببندیهای POV یکسان نشان میدهد تا به مخاطب بفهماند که جنس نگاه و تفکرات آنها از مدتها قبل و توسط اشخاصی غیر از خودشان تعیین شدهاند، شخصا نمیتوانم The Dead Don't Die را فیلمی که حداقل لایق یک بار تماشا نیست، صدا بزنم؛ تازهترین اثر جیم جارموش یا همان کارگردانی که سینماروها او را با آثار تحسینشدهای همچون «مرد مرده» (Dead Man) و «گوست داگ: سلوک سامورایی» (Ghost Dog: The Way of the Samurai) به یاد میآورند.
His Girl Friday
فیلم سینمایی His Girl Friday را که کری گرانت، روسالیند راسل، رالف بلامی، آلما کروگر و کلیف ادواردز اصلیترین بازیگرانش هستند و هاوارد هاکس تهیهکنندگی و کارگردانی آن را انجام داده است، میشود اثری خندهآور دربارهی گره خوردن کار و زندگی عاشقانهی انسان به یکدیگر خطاب کرد. فیلمی پرشده از نقشآفرینیهای هوشمندانه که طی دقایق آن، چارلز لدرر با فیلمنامهی عالی خود بارها از موقعیتهایی آشنا در زندگی بسیاری از مخاطبان اثر، کمدیهایی دیدنی و پیامهایی قابل لمس را بیرون میکشد. اصل قصهی فیلم هم دربارهی زنی است که میخواهد خبر نزدیک بودن زمان ازدواجش با مردی تازه را به شوهر پیشین خود بدهد و سپس طوری در دل روزمرگیها و کارهای وی غرق میشود که دیگر زمانی برای نفس کشیدن هم ندارد. هرچند که انگار برخلاف زن که واقعا در این بحبوحه خود را گم کرده است، مرد به شکلی هدفمند مشغول بهرهبرداری از فرصتها برای رسیدن به کورسوی امیدی است که در انتهای تونل زندگی خود میبیند. بالاتر از همهی اینها هم فیلم را باید اثری پرشده از قاببندیهای فکرشده و تصاویری دانست که بینیاز به دیالوگها از چشمان بازیگران برای داستان گفتن بهره میبرند و این درامدی (کمدیدرام) عاشقانه را به محصولی دیدنی از اوایل دههی چهل میلادی تبدیل میکنند.
How to Train Your Dragon: The Hidden World
«چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم: دنیای پنهان» بهعنوان قسمت پایانی یک سهگانهی سینمایی و تمامکنندهی اقتباسی جذاب از روی کتابهای How to Train Your Dragon که همزمان در سینما و تلویزیون جلو میرفت، تقریبا از هر جهتی که فکرش را بکنید، یک موفقیت قابلتوجه است. این فیلم چه در جلب نظر منتقدان، چه در خوشحال کردن طرفداران قدیمی این مجموعهی فانتزی و چه در کسب موفقیت درون گیشهها تبدیل به همان چیزی شد که از آن انتظار میرفت و اینگونه توانست یک همراهی چندساله و زیبا را برای مخاطبان قدیمی خود به پایان ببرد.
How to Train Your Dragon که عملا جزو معدود سهگانههای انیمیشنی در دنیای سینما است که تمامی قسمتهای آن توسط فردی مشخص (در اینجا دین دبیوس) کارگردانی میشوند، در The Hidden World هم احساسی، سرگرمکننده، پرشده از شوخیهای سطحی اما دوستداشتنی و تصویرسازیهای شلوغ و زیبا باقی میماند. همچنین دقت سازندگان به مسائل روز و توجه به دغدغههای جوامع جهانی در شکل دادن به این داستان برای عقب نماندن از مخاطب، انقدر به طرز واضحی سطح فیلم را بالا میبرد که تماشاگر راهی به جز تشویق آنها به خاطر انجام صحیح این کار نداشته باشد. پس اگر قسمتهای قبلی این مجموعهی سینمایی را دیدهاید، در تماشای How to Train Your Dragon: The Hidden World درنگ نکنید و اگر هم با دنیای داستانی اثر مورد بحث آشنایی ندارید و از تماشای انیمیشنی اکشن، فانتزی، گریهآور، خندهآور و پرشده از سکانسهای معنیدار لذت میبرید، اکنون میتوانید با خیال راحت از اینکه تمامی قسمتهای «چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم» در سطح کیفی بالایی قرار میگیرند، سراغ تماشای سهگانهی نامبرده بروید.
Fist of Fury
بروس لی، داستانی برعلیه نژادپرستی و فیلمی با کارگردانی عالی سکانسهای اکشن که همچنان وقتی تماشای آن را آغاز میکنید، به سرعت غرق در داستانگویی ظاهرا ساده اما معنادار آن میشوید. Fist of Fury که پس از فیلم The Big Boss محبوبیت جهانی این استاد هنرهای رزمی و بازیگر دوستداشتنی را بالاتر هم برد، دربارهی مرگ استادی است که با از دست رفتن، شاگردان خود را در جهانی پرشده از نبردهای خونین رها میکند. در جهانی که غریبهها میخواهند به مردم درس قدرت بدهند و و صلحجویی ضعف، نجنگیدن حماقت و دفاع بهجای حمله ترس خطاب میشوند. Fist of Fury فیلمی پرشده از آنتاگونیستهای تهوعآوری است که لیاقت شکست خوردن را ندارند و در عین حال نمیتوان از مبارزه با آنها دست کشید. فیلمی که جرئت تصویرسازی از اشتباهات شخصیت اصلی خود را دارد و به نمایش عواقب تصمیمات سنگین او اهمیت میدهد. پس اگر بروس لی را دوست دارید، تماشا یا بازبینی Fist of Fury پس از سالها را ابدا به تعویق نیاندازید.
مردی بدون سایه
جدیدترین ساختهی علیرضا رئیسیان که خود او همزمان تنها تهیهکننده، نویسنده و کارگردان آن به شمار میرود، در دو کشور ایران و اسپانیا مراحل فیلمبرداری خود را جلو برد و سازندهاش از آن بهعنوان قسمت سوم سهگانهی خود یاد میکند. سهگانهای که با اکران فیلم ایرانی «چهل سالگی» شروع شد، با «دوران عاشقی» ادامه پیدا کرد و اکنون با «مردی بدون سایه» به اتمام میرسد.
«مردی بدون سایه» به شخصیتی میپردازد که مشغول مستندسازی دربارهی موضوعاتی حساس است و این موضوع روی زندگی شخصی او نیز تاثیر میگذارد. سازندگان فیلم ادعا میکنند که «مردی بدون سایه» را باید بهعنوان اثری دربارهی خشونتهای خانوادگی، ازدواجهای مدرن و مشکلات اجتماعی شناخت. فیلمی که لیلا حاتمی، علی مصفا، فرهاد اصلانی، امیر آقایی، گوهر خیراندیش و نادر فلاح را بهعنوان بازیگران اصلی خود میشناسد و ستار اورکی، مسعود سلامی و هایده صفییاری را به ترتیب در جایگاههای آهنگساز، فیلمبردار و تدوینگر دارد.