آخر هفته چه فیلمی ببینیم: از Hillbilly Elegy تا Matchstick Men

آخر هفته چه فیلمی ببینیم: از Hillbilly Elegy تا Matchstick Men

آثاری کمتر دیده‌شده و ارزشمند از ریدلی اسکات، یک فیلم پراحساس به کارگردانی ترنس مالیک و ساخته‌ی جدید ران هاوارد که به مراتب بالاتر از نمراتی که به آن نسبت داده شده‌اند، ارزش یک مرتبه تماشا را دارد.

از آن‌جایی که به‌تازگی جهان هنر هفتم تولدهای ۷۷سالگی و ۸۳سالگی ترنس مالیک و ریدلی اسکات را جشن گرفت، بخش قابل توجهی از فهرست این هفته به آثار آن‌ها تعلق دارد؛ به فیلم‌هایی متعلق به فیلم‌سازهایی معروف که البته به اندازه‌ی سایر آثار تحسین‌شده‌ی آن‌ها توسط مخاطب امروز دیده نمی‌شوند. در همین حین نگاهی کوتاه به یک فیلم جدید می‌اندازیم که فاصله‌ی عجیب‌وغریبی بین نظرات مردم و منتقدها راجع به آن (۸۱ درصد رضایت مردم دربرابر ۲۷ درصد رضایت منتقدان در راتن تومیتوز) به چشم می‌خورد. زیرا گاهی دیدن این فیلم‌ها و توجه به نقاط قوت آن‌ها بهتر از انجام هر کار دیگر، من و شما را از بند توجه به چند عدد برای تصمیم‌گیری راجع به آثار هنری نجات می‌دهد.

البته اگر این‌روزها مشغول چندین و چند بار دیدن مهم‌ترین فیلم سال با بهترین کیفیت در دسترس شده‌اید و از موشکافی لایه به لایه‌ی آن لذت می‌برید، احتمالا وقتی برای چهار اثر دیگر نمی‌یابید. میدونی در «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟» ۱۶۹ آثاری را معرفی کرده است که تازگی یا ارتباط آن‌ها با مناسبت تولد چند فیلم‌ساز محترم باعث می‌شود که اکنون زمان خوبی برای دیدن‌شان باشد. ولی از آن‌جایی که من نیز به تجربه‌ی سینمایی ارزشمند اهمیت می‌دهم، خوب می‌فهمم اگر خیلی‌ها تازه چند روز بعد حوصله‌ی رفتن سراغ چهار محصول معرفی‌شده داخل این مقاله‌ی معرفی فیلم سینمایی را پیدا کنند.

(American Gangster (2007

در سال ۲۰۰۷ میلادی ساخته شدن اثری همچون American Gangster سروصدای زیادی به پا می‌کرد. بالاخره چه کسی نمی‌خواست راسل کرو، دنزل واشنگتن و جاش برولین را در فیلمی از ریدلی اسکات کنار هم ببیند؟ مخصوصا وقتی فیلم به داستان واقعی و عجیب وارد کردن مواد مخدر به آمریکا با هواپیماهای در حال بازگشت از جنگ ویتنام می‌پرداخت. یک قصه‌ی بحث‌برانگیز که توجه به اصول اخلاقی در آن سخت خواهد بود. زیرا پروتاگونیست داستان American Gangster همان فرانک لوکاس است که با جابه‌جایی حجم بسیار زیادی از هروئین به ثروت هنگفتی دست پیدا کرد.

به طرز عجیبی این فیلم هم مثل آخرین فیلم قرارگرفته داخل فهرست پیش‌رو، به خاطر عدم تطابق مطلق با واقعیت مورد تاخت‌وتاز قرار گرفت. زیرا عده‌ای از منتقدان باور داشتند که ریدلی اسکات به طرز بدآموزانه‌ای شخصیت منفی خود را انسانی جلوه می‌دهد و باعث می‌شود که برخی از مردم چنین جنایت‌کاری را تشویق کنند. شاید در نگاه آن‌ها مخاطب انقدر نادان است که نمی‌تواند جزئیات داستان‌گویی اثر و حرف اصلی فیلم‌ساز را تشخیص دهد. حال آن که بینندگان امروز اتفاقا به هیچ عنوان حوصله‌ی قصه‌هایی را ندارند که در آن منفی بودن یک شخصیت واقعی در تاریخ صرفا به اجبار توسط فیلم به خورد آن‌ها داده می‌شود.

فیلم American Gangster به آدم‌هایی می‌پردازد که از پست‌ترین نقاط با سخت‌کوشی خود را به بالاترین مکان‌ها می‌رسانند و سپس به یاد می‌آورند که هدف وسیله را توجیه نخواهد کرد. هوشمندی اسکات هم در آن است که همزمان با ارائه‌ی جلوه‌ای خاکستری و قابل باور از فرانک لوکاس، همیشه به اندازه‌ی کافی از او فاصله دارد تا سطح تصویر ثبت‌شده در ذهن تماشاگر از یک خلافکار معروف را به شکل ضعیفی پایین نیاورد.

(Matchstick Men (2003

نیکلاس کیج ۵۶ساله در طول زندگی هنری فرصت‌های زیادی برای به تصویر کشیدن تمام قدرت بازیگری خود کسب نکرد. اما بررسی کارنامه‌ی او نشان می‌دهد که وقتی فیلم‌نامه‌ای متناسب با توانایی‌های هنری این مرد را به وی پیشنهاد می‌کردند، نتیجه می‌توانست معرکه باشد. به‌گونه‌ای که مثلا در فیلم Matchstick Men این بازیگر به زیبایی نقش را مال خود می‌کند و تبدیل به اصلی‌ترین راه اتصال مخاطب با قصه و شخصیت‌هایی عجیب می‌شود.

فیلم Matchstick Men به یک مرد شیاد می‌پردازد که دچار حملات عصبی و مشکلات روانی جدی است؛ انقدر جدی که گاهی به خاطر آن‌ها شک می‌کند که آیا دیگر هیچ‌وقت توانایی اخاذی کردن از مردم را دارد یا نه. در همین حین ناگهان او می‌فهمد که یک دختر دارد؛ دختری نوجوان که طبیعتا دارای هیجان‌زدگی‌های مرتبط با سن خود است و در آستانه‌ی ورود به دوران بزرگ‌سالی قرار دارد. ولی درحالی‌که مرد نمی‌داند چگونه باید فاصله‌ی این دختر با زندگی لعنت‌شده‌ی خود را حفظ کند، به شکلی غیر قابل پیش‌بینی می‌بیند که فرزند او کاملا مایل به انجام شیادی‌های هیجان‌انگیز است.

به این ترکیب باید قدرت احساسی فیلم در لحظات کلیدی، خنده‌دار بودن آن در بسیاری از سکانس‌ها و نقش‌آفرینی درخشان سم راکول را هم افزود. زمانی‌که Matchstick Men را تماشا کنید، نخست به ساخته شدن آن توسط اسکات شک خواهید داشت و سپس احتمالا از خود می‌پرسید که چرا قبلا اثر مورد بحث را ندیده بودید؟

(Days of Heaven (1978

کم‌وبیش همه می‌دانند که دوران فیلم‌سازی مالیک به قبل و بعد از یک مرخصی حدودا ۲۰ ساله تقسیم می‌شود و از قضا نیمه‌ی اول، فیلم‌های تحسین‌شده‌ی بیشتری دارد؛ مخصوصا اگر منظور از فیلم تحسین‌شده اثری باشد که تعداد بیشتری از مخاطبان و منتقدان از آن لذت فراوانی برده‌اند. بااین‌حال بدون شک Days of Heaven یکی از قدرتمندین آثار خلق‌شده در دوران نخست کارگردانی ترنس مالیک است و ظاهرا هرگز اثرگذاری خود روی تماشاگر را از دست نمی‌دهد.

مالیک در دومین اثر سینمایی بلند خود «روزهای بهشت» نامیده می‌شود، قصه‌ای درام و یک فیلم عاشقانه را با قاب‌هایی معرکه به تصویر کشید. زیرا فیلم به خاطر هنر هسکل وکسلر و نستور المندروس چنان قدرت کم‌نظیری در فیلم‌برداری داشت که شاید به‌سادگی از این نظر جزو قدرتمندترین‌های دهه‌ی ۷۰ میلادی به شمار بیاید. Days of Heaven را همه از آن فیلم‌های معدودی می‌دانستند که می‌توانستید صدای آن‌ها را قطع کنید و باز هم فقط به خاطر دیدن تصاویر لذت ببرید.

داستان این فیلم در سال ۱۹۱۶ میلادی جریان دارد و به تغییرات سبک زندگی انسان‌ها در ادوار متفاوت می‌پردازد. نقطه‌ی قوت اصلی محصول هم توانایی آن در ایجاد یک اتمسفر پراحساس برای مخاطب است. فضاسازی شاعرانه‌ی اثر انقدر قدرتمند بود که تیم فیلم‌برداری Days of Heaven جایزه‌ی اسکار و خود مالیک جایزه‌ی بهترین کارگردان جشنواره کن را به خاطر آن دریافت کرد.

Days of Heaven نه‌تنها روی فیلم‌سازهای زیادی تاثیر گذاشت، بلکه سینمای خود مالیک را هم همچنان زیر سلطه‌ی سبک هنری خود گرفته است. تنها باید به فیلم A Hidden Life بنگرید تا ببینید چگونه همچون زمان ساخت Days of Heaven، نگاه مالیک بعد از روشن کردن دوربین هنوز هم به همان سبزه‌ها و آب‌های جاری در طبیعت دوخته می‌شود.

(Hillbilly Elegy (2020

شاید به خاطر گارد داشتن دائمی در سال‌های اخیر مقابل ران هاوارد باشد و شاید هم به این دلیل که صرفا برخی منتقدها به‌جای سنجش خود فیلم، قصد مقایسه‌ی جزئیات اثر با جهان واقعی را دارند. فرقی نمی‌کند. زیرا در هر حالت Hillbilly Elegy که از قضا با تمام نقدهای افتضاح هم شانس خود در فصل جوایز سینمایی را از دست نداده است، یکی دیگر از آن فیلم‌هایی به حساب می‌آید که راتن تومیتوز و متاکریتیک هیچ حقیقتی را درباره‌ی ارزش آن فاش نخواهند کرد.

Hillbilly Elegy فیلم پرادعایی نیست و داستانی ساده اما قابل لمس را به تصویر می‌کشد. ماجرا راجع به یک خانواده‌ی فقیر و تلاش اعضای آن برای زنده بیرون آمدن از باتلاقی است که خیلی‌ها را خفه می‌کند؛ باتلاقی پرشده از خشونت، نیاز و درد. فیلم با تمرکز روی انسان‌هایی پیش می‌رود که گاهی مشغول کمک به یکدیگر و بعضا در حال آسیب زدن به هم هستند؛ همان‌گونه که طی برخی لحظات به خود نیز آسیب می‌زنند.

ران هاوارد بیشتر از آن که فیلم خود را متمرکز روی پیدا کردن مقصر نگه دارد، صرفا وضعیت پیش‌آمده را به تصویر می‌کشد؛ تا ضرورت ماندن و نیاز بی‌پایان به رفتن را مقابل هم قرار دهد. شاید به این هدف که ارزش قائل شدن برای زندگی خود را با بی‌رحمی در حق دیگران اشتباه نگیریم و همان‌قدر که به ماندن در نقاطی به‌خصوص وفادار هستیم، لزوم ترک آن‌ها در ثانیه‌های کلیدی زندگی را هم بفهمیم.

فیلم Hillbilly Elegy که از بازی درخشان ایمی آدامز و نقش‌آفرینی دیدنی گلن کلوز هم استفاده‌ای عالی می‌کند، بدون نقص نیست. در بعضی دقایق برای شخصیت‌پردازی کاراکترها کم‌کاری کرده است و در برخی لحظات هم نمی‌تواند تنظیمات داستانی و محل وقوع حوادث را به خوبی به مخاطب معرفی کند. اما درنهایت این فیلم داستان و دغدغه‌ای انسانی دارد که بسیاری از تماشاگرها آن را می‌فهمند. در نتیجه اگر قصد شنیدن قصه‌ای تلخ، باورپذیر و در عین حال امیدوارکننده را دارید، بعید می‌دانم که از یک بار دیدن Hillbilly Elegy پشیمان شوید.

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
1 + 3 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.