اثری علمیتخیلی و عمیق با بازی رابرت پتینسون، انیمهای شگفتانگیز دربارهی پیوندی ناگسستنی، یک کمدیدرام پراحساس با نقشآفرینی مارک رافلو و «همهچیز دربارهی ایو».
از طرفداران انیمههای ژاپنی فوقالعاده و متعلق به سالهای اخیر تا عاشقان سینمای کلاسیک و محصولات شاخص هالیوود در دههی پنجاه میلادی میتوانند در صد و پنجمین قسمت از سری مقالات هفتگی «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟» میدونی، آثاری لایق تماشا برای خود را پیدا کنند. این وسط باید مطلع باشید اگر موقع مطالعهی مطالبی با محوریت معرفی فیلمهای گوناگون دوست دارید آثار علمیتخیلی، پیچیده و معنادارِ کمترشناختهشدهی سینما را بشناسید، باز هم قدم به مقالهی درستی گذاشتهاید. مقالهای که در آن میتوانید علاوهبر هر سه مورد گفتهشده با یک فیلم درامدی (کمدیدرام) خوب هم آشنا شوید و به عادت همیشگی این سری نوشتهها، معرفی اجمالی فیلمی در حال اکران از سینمای ایران را نیز بخوانید. البته از آنجایی که بهتازگی «انگل» (Parasite) شاهکار کرهای و تازه از راه رسیدهی بونگ جون-هو هماکنون در دسترس بسیاری از مخاطبان قرار گرفته است، بدون نیاز به معرفی نباید از یاد ببرید که تماشا یا بازبینی آن اثر معرکه هم میتواند یکی از اولویتهای همگان در روزهای آتی باشد. چون Parasite انقدر فیلم سطح بالا و کاملی است که حتی اگر خود را در گروه تماشاگران عام طبقهبندی میکنید نیز میتوانید تا حد خوبی با دیدنش به چرایی ارزشمندی آن و لیاقتی که برای دریافت نخل طلای جشنوارهی کن امسال داشت، پی ببرید.
High Life
درام رازآلود High Life داستانی خاص و پرشده از اِلِمانهای ماورایی را روایت میکند؛ داستانی دربارهی پدری به اسم مانتی و دخترِ شدیدا کم سنوسال او که جزو آخرین بازماندگان ماموریتی خطرناک و نفرینشده با محوریت سفر انسان به خارج از منظومهی شمسی هستند. وضعیت عجیبوغریب سفینهی آنها هم از لحظهای ترسناکتر از قبل به نظر میرسد که این فضانوردان نهچندان کاربلد میفهمند فاصلهی زیادی تا کشیده شدن درون افق رویدادِ (Event Horizon) یک سیاهچاله ندارند و اکنون برای جان سالم به در بردن، تنها میتوانند به یکدیگر تکیه کنند. این فیلم را کلر دنی یعنی کارگردانی ساخته است که برخی سینماروهای حرفهای او را بهعنوان یک فیلمساز فرانسوی جسور و بحثبرانگیز میشناسند. کسی که بهشدت سعی دارد همیشه فیلمهایی بسازد که از جهات گوناگون حقیقتا به او تعلق دارند و قبل از آن یک کارگردان باشد، یک نویسندهی تحسینشده است. High Life نیز به مانند آثار دیگر او تاکید مناسبی روی شخصیتهایی ظاهرا عادی و قرارگرفته در شرایط پیچیده میکند و در فیلمنامه تمرکز زیادی روی مفاهیمی همچون مزایا و معایب وابستگی آدمها به یکدیگر، نقش ماوراالطبیعه در حیات و خطرات نهفته در مواجههی یک انسانِ کمتحمل با لحظات طاقتفرسا دارد. حتی انتقادهایی از استعمار و ارائهی روایتی تصویری و شاعرانه از زندگی انسانها هم به مانند برخی از آثار دیگر او در High Life پیدا میشوند. هرچند که این فیلمِ ساختهشده توسط استودیوی A24 تمام بحثهای مطرحشده در سینمای دنی را در بستری متفاوت و احتمالا جذابتر برای دوستداران سینمای علمیتخیلی به تصویر میکشد.
با این اوصاف برای کسانی که میتوانند با ریتم انتزاعی و سخت سینمای دنی کنار بیایند و فیلمهای قانونشکن در پیروی از قواعد داستانگویی درون جهان هنر هفتم را دوست دارند، High Life احتمالا تجربهای لذتبخش خواهد ساخت. تجربهای که نمیتوان آن را دیالوگمحور دانست و مثل دیگر فیلمهای موفق استودیوی A24 باید به آن در قالب اثری کموبیش مستقل اما خوشجلوه نگاه انداخت. راستی آنهایی که باتوجهبه تریلر ویژهی فیلم The Lighthouse، انتخاب شدن رابرت پتینسون برای ایفای نقش بروس وین/بتمن و حضور او در جایگاه یکی از سه بازیگر اصلی فیلم جدید کریستوفر نولان یعنی Tenet علاقهی زیادی به شناخت فیلمهای بهتر او پیدا کردهاند هم باید High Life را تماشا کنند. چون پتینسون در این فیلم نقش کاراکتری را ایفا میکند که در اصل برای بازی شدن توسط فیلیپ سیمور هافمن فقید نوشته شده بود و نقشآفرینی او در جایگاه وی انقدر عالی است که بسیاری از رسانههای سینمایی، این اجرا را یکی از سه بازیگری برتر این نقشآفرینِ ۳۳سالهی بریتانیایی تا به امروز به شمار آوردهاند.
Maquia: When the Promised Flower Blooms
عشق مادر به فرزند، مواجههی نوجوانان با دوران بلوغ، روابط انسانهایی از نژادهای گوناگون با یکدیگر و تلخی و شیرینی نفهته در فناپذیری و گذر زمان، همه و همه مواردی هستند که انیمهی زیبای Maquia: When the Promised Flower Blooms به آنها میپردازد. انیمهای دربارهی یک دختر جوان و متعلق به نژادی پریگونه و افسانهای که کودکی بیمادر را پیدا میکند و تمام سعی خود را به کار میبرد تا هر آنگونه که ممکن است، او را به زندگی شیرین و خوبی برساند. چالش این مادری و قولهای کاراکتر اصلی فیلم به فرزندخواندهی خود اما در آن است که با بزرگ شدن فرزند، مادرخوانده همچنان جوان میماند و در دورهای از زندگی هر دوی آنها متوجه میشوند که باید پذیرای حقیقتی تلخ باشند. آنها پس از چند سال گذراندن لحظات تلخوشیرین متوجه میشوند که برخلاف قولهای قلبی مادر مبنی بر همراهی دائمی با فرزند، یک روز ذات متفاوت این دو نفر برای همیشه رابطهی به وجود آمده را پایان میبخشد. در همین حین هم فیلمساز از مخاطب خود دربارهی ماهیت عشق میپرسد و نگاه انسان به مفهوم خانواده و همراهی همیشگی با والدین را به سطحی بالاتر میرساند.
البته Maquia: When the Promised Flower Blooms فارغ از آن که از نظر بار معنایی احتمالا بالاتر از ۹۰ درصد انیمیشنهای غربی در چند سال اخیر قرار میگیرد، جهانی گسترده، داستانکهایی شنیدنی و تصویرسازیهایی معرکه نیز دارد. فیلم با آن که در دستهی پرجزئیاتترین و پرتحرکترین انیمههای نقاشیشده با دست قرار نمیگیرد، همیشه چشمنواز باقی میماند و همیشه برای جلوگیری از سر رفتن حوصلهی مخاطب به فضاسازی و عدم تمرکز داستان روی مواردی خاص اهمیت میدهد. همین هم کاری میکند که طی مدتزمان تقریبا دو ساعتهی آن، تماشاگر به داستانِ رفتن یک پسر به میدان جنگ، رویارویی مهم چند دوست قدیمی و به آتش کشیده شدن زندگی برخی افراد هم نگاه بیاندازد و فیلمساز بتواند در دل این طرحهای داستانی متنوع، به شکل غیرمستقیم پیامهای عمیق خود را در ذهن او قرار بدهد.
Infinitely Polar Bear
Infinitely Polar Bear که میشود از آن درکنار Begin Again بهعنوان یکی از محبوبترین فیلمهای حاضر درون کارنامهی مارک رافلو برای منتقدان یاد کرد، روایتکنندهی داستانی آرامشبخش و دوستداشتنی دربارهی پدر افسردهای است که باید شرایطی دشوار و ناگهان از راه رسیده را بپذیرد و هر آنگونه که امکان دارد، برای مدتی نهچندان کوتاه دو دختر خود را بهتنهایی بزرگ کند. بچههایی که هر دو در سالهای حساسی از عمر خود به سر میبرند و مادر آنها مجبور به سفر به هدف افزایش سطح تصحیلات خود شده است. پدر خانواده هم که چند بار به خاطر شدت گرفتن بیماری روانی افسردگی خود قدم به مراکز درمانی گذاشته، اکنون وظیفهی ادارهی کامل یک زندگی را دارد. همین هم از همراهی او با دخترانش در بوستونِ دههی هفتاد میلادی در قصهای که با الهام از بخشی از زندگی شخصی کارگردان اثر یا همان مایا فوربس ساخته شده است، تمام عناصر لازم برای تبدیل کردن Infinitely Polar Bear به یک درامدی احساسی، بعضا خندهآور و گاهی تأثیرگذار را بیرون میکشد. این فیلم که در جشنوارههای سینمایی معتبر گوناگونی همچون ساندنس و تورنتو مورد استقبال قرار گرفت و باعث شد رافلو نامزد دریافت جوایز مراسمهای معتبر سینمایی مختلفی شود، زمانی طولانی هم ندارد و اگر اهل تماشای آثاری مثل آن باشید، در طول ۹۰ دقیقه احتمالا راضیتان خواهد کرد.
All About Eve
«همهچیز دربارهی ایو» به نویسندگی و کارگردانی جوزف ال. منکیهویچ که در بیستوسومین دوره از مراسم جوایز سالانهی اسکار رقابت تنگاتنگی با فیلم Sunset Boulevard داشت و درنهایت با کسب چهارده نامزدی و شش جایزه از جمله اسکار بهترین فیلم سال، بهنوعی اثر مورد بحث را شکست داد، به قصهی ابدی تلاش انسانها برای رسیدن به شهرت میپردازد. فیلمی شاید جلوتر از زمان خود که نشان میدهد یک نفر چهقدر میتواند در داخل و خارج از مرکز توجهات همگان دروغگو باشد و برای رسیدن به جایگاه مد نظر خود، عالم و آدم را به بازی بگیرد. چون «همهچیز دربارهی ایو» که میدونی در این متن قصد اسپویل کردن داستان آن را ندارد، به نمایش تکرار نوعی از چرخهی قدرت و شهرت میپردازد. به اینکه چگونه در دوران مدرن و آغاز عصر ظهور ستارهها در عرصههای گوناگون، چهقدر انسانهایی مختلف نقشهایی یکسان را در جهان ایفا میکنند و چهقدر قدرتطلبی، عنصری نهادین و حذفناشدنی از حیات آدمها به شمار میرود.
All About Eve برای مخاطبی که به شخصیتپردازی اهمیت ویژهای بدهد، لذتهایی را خواهد ساخت که گذر زمان ابدا باعث کمرنگ شدن آنها نشده است. به این دلیل که تمامی کاراکترهای اثر از جمله ایو هرینگتون، مارگو چانینگ، ادییسون دوویت و بیل سمپسون در طول دقایق آن مدام بیشازپیش پردازش میشوند و کارگردان به شکلی هنرمندانه، دائما مخاطب را به شناختی دقیقتر از آنها میرساند. تازه این آدمها همانقدر که شخصیتهای پردازششده، متفاوت و جذبکنندهای هستند، نمادهای مهمی از جامعهی مدرن هم به حساب میآیند. بهگونهای که در عین تعلق داشتن اثر مورد اشاره به بیشتر از هفتاد سال قبل، کموبیش امکان ندارد فردی بزرگسال «همهچیز دربارهی ایو» را ببیند و حداقل یکی از آدمهای سودجوی حاضر در زندگی خود را به یاد نیاورد. هرچند که به مانند بسیاری از آثار کلاسیک سطح بالای دیگر، All About Eve هم پرشده از مونولوگها و لحظاتِ شاید بیش از اندازه آرام در نگاه مخاطب جوانتر است و بیننده به شرطی از آن لذت خواهد برد که گاردی دربرابر فیلمهای دهههای دور هالیوود نداشته باشد.
ایده اصلی
جدیدترین ساختهی بلند آزیتا موگویی که امیر عربی وظیفهی نویسندگی آن را برعهده داشت، پس از پشت سر گذاشتن مراحل تولید خود با فشارهای اقتصادی گوناگون بالاخره به سالنهای سینما رسیده است. مریلا زارعی، بهرام رادان، پژمان جمشیدی، مهرداد صدیقیان، هانیه توسلی، شهباز نوشیر، آندره آ ماچالکیدو، مانوس گاوراس، واروارا لارمو و ایرینا مانژوسوا گروه بازیگران «ایده اصلی» را تشکیل میدهند و خود آزیتا موگویی علاوهبر کارگردانی، تهیهکنندهی اثر مورد بحث نیز به شمار میرود.
داستان فیلم به توافق دو کشور ایران و اسپانیا برای راهاندازی پروژهای بزرگ در جزیرهی هندورابی و طمع شرکتها و افرادی گوناگون برای پیروزی در مناقصهی شرکت در این پروژه میپردازد. در این بین هم فیلم به ادعای سازندگانِ خود به شخصیتهایی گوناگون با دغدغههای شخصی متفاوت میپردازد که هرکدام از آنها همزمان با تلاش برای برنده شدن در این مناقصهی سرنوشتساز، در زندگی شخصی خود نیز با پیچیدگیهای متعددی روبهرو میشوند. سازندگان این فیلم آن را درامی اجتماعی و پرشده از انتقاداتی به مفاسد اقتصادی به شمار آوردهاند.