بازگشت از سینمای روسیه، فیلم In the Heat of the Night و فیلم Highlander که به ترتیب متعلق به دهههای ۶۰ و ۸۰ میلادی هستند و یک کمدی رمانتیک که وینس وان، اوون ویلسون و ریچل مکآدامز را در تیم بازیگری دارد.
میدونی در شماره ۱۹۴ سری مقالات آخر هفته چه فیلمی ببینیم به سراغ چهار اثر سرگرمکننده رفته است. البته آنها با روشهایی بسیار متفاوت سرگرمی را برای تماشاگر هدف خود میسازند. فیلم نخست با مطرح کردن یک پروندهی قتل رازآلود و شخصیتپردازی جذاب پروتاگونیست موفق به انجام این کار میشود و فیلم دوم یک ترکیب دیوانهوار از ترکیب موسیقی دههی ۸۰ میلادی با قصهگویی در قرون وسطی را ارائه داده است.
اثر سوم مخاطب را درگیر یک درام خانوادگی پرجزئیات و معنیدار میکند و فیلم رمانتیک کمدی قرارگرفته در انتهای مقاله نیز به خوبی از پس خنداندن بیننده برای یک بار تماشا برمیآید. سه فیلم از بین این چهار فیلم به نسبت بودجهی خود فروش واقعا قابلتوجه و سودآوری داشتند. در نتیجه احتمالا سینمادوستهای متفاوت ساختهای مطابق با سلیقهی خود را در این مقالهی معرفی فیلم سینمایی میدونی مییابند.
In the Heat of the Night (1967)
فیلم In the Heat of the Night که فروشی ۱۲ برابر بودجهی ساخت خود را در سینماها به چنگ آورد، چند نامزدی و جایزهی اسکار در کارنامه دارد. جالبتر اینکه اصلا از فیلم مورد بحث بهعنوان یکی از ساختههای سینمایی تأثیرگذار روی حرکت جدیتر هالیوود به سمت پرداختن به دغدغههای اجتماعی یاد میشود؛ نه فقط به این دلیل که بدون شعارزدگی موفق به نمایش برخی از حقایق مهم اجتماعی شده است. بلکه چون عملا آغازکنندهی برخی از تغییرات در روند فصل جوایز سینمایی بود و باتوجهبه تاریخ مراسمهای معروف هالیوود، کسب نامزدیها و جوایز متعدد توسط فیلم In the Heat of the Night یک اتفاق عجیب محسوب میشد.
مخاطب علاقهمند به دستهی خاصی از آثار جنایی رازآلود که در آن کارگردان واقعا به محافظت از راز اهمیت میدهد و بیننده شانس بسیار اندکی برای پیشبینی نتیجهی قصه دارد، باید یک شانس به فیلم In the Heat of the Night بدهد. زیرا چه در لحظاتی که در آن شخصیتها با دیالوگها یکدیگر را سر جای خود مینشانند و چه در سکانسهایی که کاملا با محوریت تصویر جلو میروند، ساختهی نورمن جویسون از پس نگه داشتن تماشاگر پای قصه برآمده است.
تازه نباید از یاد برد که فیلم In the Heat of the Night خوشبختانه از دقایق اضافی رنج نمیبرد و مدام در حال داستانگویی است. در نتیجه مخاطب حتی اگر با تکتک موضوعات تشکیلدهندهی فیلمنامه همراه نشود، دلیلی برای دنبال کردن قصه مییابد و کارگردان هم به کمک نقاط قوت مختلف همچون نقشآفرینیهای بازیگران اصلی، جلوی جدا شدن وی از اثر سینمایی نامبرده را میگیرد. فیلم در گرمای شب را نمیتوان اثری بدون ایراد نامید. ولی قطعا یک فیلم پلیسی قابلتوجه به شمار میآید که لیاقت تماشا شدن توسط بیننده را دارد و با «آنها من را آقای تیبز صدا میزنند»، شامل یکی از جملات ماندگار سینمایی هالیوود در دههی ۶۰ میلادی است.
Highlander (1986)
آثار مختلفی در مدیومهای متفاوت براساس مجموعه Highlander ساخته شدهاند. ولی همچنان هیچکدام از آنها جایگاه اثر اصلی یعنی فیلم Highlander، محصول سال ۱۹۸۶ میلادی را ندارند. حالا از آنجایی که بهزودی چاد استاهلسکی ریبوت فیلم Highlander را با نقشآفرینی هنری کویل میسازد، شاید خیلیها بخواهند برای نخستین بار سراغ اثر اصلی بروند؛ یک فیلم که به شکل تماموکمال به دههی ۸۰ میلادی و شجاعت عجیبوغریب برخی از فیلمسازها در آن دوران تعلق دارد.
یک اکشن فانتزی عجیبوغریب که در قصهای ماجراجویانه موفق به نمایش نبرد دو نفر با شمشیر در پارکینگ یک ساختمان میشود، اثری نیست که به مذاق تمامی مخاطبهای امروز خوش بیاید. ولی فیلم Highlander برای تماشاگر علاقهمند به آثار ماجراجویانه که ترسی از دیوانهبازی در قصهگویی ندارند، همچنان ارائهی دهندهی یک تجربهی سینمایی متفاوت و بهخصوص است. بماند که آهنگ فیلم Highlander را هم گروه افسانهای کوئین خلق کرد.
بدون شک یکی از بزرگترین لذتهای شناخت سینما در کشورها و دورههای زمانی متفاوت را باید گرهخورده به دیدن فیلمهایی دانست که از دل پاپ کالچر (فرهنگ عامه) بیرون آمدند و تبدیل به بخشی از آن شدند. در نتیجه مخاطبی که گاردی مقابل یک فانتزی ویژه فیلم Highlander با بازی شان کانری ندارد، قطعا یک شانس به کانر مکلود و ماجرای نبرد ابدی مبارزهای جاودان با یکدیگر میدهد.
The Return (2003)
نخستین اثر سینمایی بلند کارگردانیشده توسط آندری زویاگینتسف روس که تبدیل به سوگلی جشنواره ونیز شد، نگاه بدون تعارف و عمیقی به خانواده دارد. داستان راجع به دو پسر کم سنوسال است که پس از مدتها ناگهان با پدر خود مواجه میشوند؛ پدری که مشخص نیست این همه سال را کجا سپری کرد.
فیلم The Return اصلا خوشبینانه جلو نمیرود و نشان میدهد که شاید بسیاری از احساسات درونی ما نسبت به اعضای خانواده انکارناپذیر باشند، ولی بهتنهایی برای شکلگیری خانواده کافی نیستند. خانواده چیست؟ یک مرد که ناگهان تصمیم به جبران کردن سالهای از دست رفته برای دو فرزند خود میگیرد؟ شاید هم برادرهایی که به شکل متفاوت میخواهند به حضور ناگهانی پدر واکنش نشان بدهند.
در این درام دلهرهآور بارها و بارها ممکن است به یاد بخشهایی از زندگی خود بیافتیم؛ وقتی انتخابهایی کردیم که شاید امروز به آنها افتخار نکنیم. فیلم The Return جسورانه از این میگوید که چهقدر درونریزیهای هر شخص میتواند روی زندگی تکتک اعضای خانوادهی او تاثیر بگذارد. چهقدر برخی از تلاشها پوچ به نظر میرسند. چهقدر برخی از مشکلات انسانی فقط روی کاغذ قابل حل به نظر میآیند.
نتیجه شکلگیری اثر سینمایی هدفمندی است که هم از ضرورت بازگشت میگوید و هم فریاد میزند که بازگشت بهتنهایی قرار نیست تنهایی گذشته را نابود کند. فیلم بازگشت راجع به بچههایی است که بارها سر از کار والدین خود درنمیآورند؛ راجع به نقشی که فرد و جامعه، خواسته یا ناخواسته به خانواده میدهند. عباس کیارستمی گفت که فیلمسازها برخلاف روانپزشکها بهجای درمان درد، در سطح جهان معضلات را میبینند و فقط نقطهی درد را نشان میدهند. فیلم The Return احتمالا پیرو همین تفکر سینمایی است. زیرا بهدنبال ارائهی راهحل نیست. ولی بدون شک درد مد نظر خود را خوب فهمیده است و درست به تصویر میکشد.
Wedding Crashers (2005)
در دورانی بهخصوص که هالیوود پرشده از فیلمهای مربوطبه پیدا شدن عشق توسط سرخوشترین و بیخاصیتترین افراد بود، فیلم Wedding Crashers با بازیگرهای خود توانست توجهات زیادی را جلب کند و به فروش بسیاری قابل توجهی دست بیابد. آیلا فیشر، ریچل مکآدامز، وانس وان، اوون ویلسون، کریستوفر والکن، جین سیمور و بردلی کوپر همگی عضو تیم بازیگری فیلم Wedding Crashers بودهاند؛ یک فیلم کمدی با محوریت دو نفر که به کمک دروغگویی فراوان قدم به انواعواقسام عروسیها میگذارند و شرایط لازم برای سپری کردن اوقات بسیار خوش برای خود را فراهم میکنند. آیا ممکن است آنها بالاخره به شکل واقعی عاشق شوند؟
فیلم Wedding Crashers یکی از آن رمانتیکهای کمدی هالیوود است که برای یک بار تماشا و به خنده انداختن مخاطب بزرگسال ساخته شدند. در نتیجه از آن انتظار پیام اخلاقی منطقی یا ارائهی یک تجربهی عمیق را نداشته باشید. ولی اثر مورد بحث در انجام کار مد نظر خود کاملا موفق شد و یکی از آثار پررنگکنندهی جسن رام-کامهای آمریکایی در دههی نخست قرن ۲۱ میلادی است.