از یک وسترن پرهیجان، حسابشده و کرهای و فیلمی دربارهی دوام آوردن لیام نیسون در اعماق سرما، تا Mid90s جونا هیل و «روزی که زمین از حرکت ایستاد»! همراه میدونی باشید.
نود و هفتمین معرفی فیلم میدونی در قالب جدیدترین قسمت از سری مقالات «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟»، با طی کردن مسیری شکلگرفته بر پایهی یک کمدی متفاوت و متعلق به ماههای اخیر، فیلمی کلاسیک که فقط در صورت علاقهمندی جدی به علمیتخیلیهای قدیمی جذابیت نهفته در آن را درک میکنید، یکی از آن دیدنیهای صد در صدی سینمای کرهجنوبی و ساختهای با محوریت جنگ ابدی طبیعت خشن با انسان، به آثاری متنوع نگاه میاندازد. آثاری که هرکدامشان یقینا مخاطب خاص خود را دارند و بعضی افراد هم میتوانند از هر چهار مورد آنها، لذت ببرند. پس از همهی موارد گفتهشده هم مثل همیشه، معرفی اجمالی محصولی در حال اکران از سینمای ایران، پایاندهندهی کار خواهد بود. پس از آنجایی که هدف نهایی مقالهی پیشرویتان، دیده شدن فیلمهای مورد بحث توسط مخاطبانی بیشتر و بیشتر است، بگذارید هرچه زودتر با رفتن به سراغ یکی از آثار مستقل و دوستداشتنی سال ۲۰۱۸ میلادی، کارمان را آغاز کنیم. با نوشتن راجع به فیلمی که اصلیترین ستارهاش، نقشآفرینی کمتر شناختهشده با نام سانی سالجیک است که بعضی مخاطبان او را فقط به خاطر ایفای نقش آترئوس (فرزند کریتوس) در بازی God of War، به یاد میآورند.
Mid90s
شاید بارزترین ویژگی ساختهی جدید جونا هیل، نسبت تصویری ۴:۳ آن باشد که مخاطب را به یاد ادوار دور تلویزیون میاندازد، اما Mid90s یکی از لطیفترین و راحتترین فیلمهای مرتبط با دوران بلوغ است که حجم بالایی از مخاطبان، میتوانند با دقایقش ارتباط برقرار کنند. از تلاش آدمها برای رسیدن به استقلال و درگیریشان با خطرات گوناگون تا مواجههی نوجوانان با مواد مخدر در دههی ۹۰ میلادی؛ همهی اینها مواردی هستند که اثر مورد بحث آنها را زیر ذرهبین میبرد و به کمکشان سفر تلخوشیرین، جسمی و صد البته احساسی کاراکترهای اصلیاش به جهان بزرگسالی را نشانمان میدهد.
این وسط نسبت تصویری متفاوت فیلم هم باعث میشود که اگر به قصهگوییهایش دل بدهید، بتوانید با دیدن آن حسوحال تماشای اثری واقعا متفاوت و بهخصوص را داشته باشید. اثری که صدای خندهتان را بلند میکند و گاهی اگر به تلخی انکارناپذیر دنیای شخصیتهای اسکیتسوارش خوب فکر کنید، قلبتان را به درد میآورد. مخصوصا به این خاطر که اکثر بازیگرانش را نمیشناسید و گاهی همزمان با پیشروی سکانسهایش، تکتک تصاویر مقابلتان را متعلق به یک مستند ساختهشده در اواسط دههی نود، در نظر میگیرید.
The Day the Earth Stood Still
درام کلاسیک و علمیتخیلی The Day the Earth Stood Still محصول سال ۱۹۵۱ میلادی که نسخهی بازسازیشدهاش با نقشآفرینی کیانو ریوز شکست فاجعهباری را به جان خرید، یکی از بهترین محصولات سینمای رابرت وایز است. کسی که مخاطبان او را بیشتر با West Side Story میشناسند و در The Day the Earth Stood Still، داستان فرود آمدن یک سفینهی فضایی در واشنگتن دی سی را به تصویر میکشد. این سفینه که پیامی مهم برای تمام رهبران انسانها دارد، پس از آمدن به زمین، بشریت را وارد فاز تفکر بیشتر دربارهی جنگ سرد، صلح و انواع و اقسام مسائل ارتباطمحور دیگر میکند. طوری که در دل فیلم بیشتر از آمدن خود سفینه، پیامدهای این رخداد برای ساکنان کرهی خاکی مهم باشند. و همین هم از The Day the Earth Stood Still ساختهای را بیرون میکشد که شاید جلوههای ویژهاش در طول زمان پوسیده شده باشند، ولی پیامهای زیرمتنیاش و نحوهی نگاه انداختن متفاوت سازندهی آن به برخی مسائل سیاسی، هیچ تاریخ مصرفی نمیشناسند.
The Good, The Bad, The Weird
کیم جی-وون که علاقهمندان به سینمای کره جنوبی او را با I Saw the Devil هم به یاد میآورند، در سال ۲۰۰۸ اکشن/وسترنی را روی پردههای نقرهای برد که هالیوود طی سالهای اخیر، بارها و بارها خواب ارائهی چیزی مانند آن را دیده است. «خوب، بد، عجیب» را میگویم که ترکیبی از فیلمهایی همچون «ایندیانا جونز» (Indiana Jones) با وسترنهای اسپاگتی سرجیو لئونه را ارائه میدهد و خیلی سریع تبدیل به یکی از آن آثار جذابی میشود که عامهپسندیشان، در تضاد با درخشش وجههی هنری آنها قرار نگرفته است.
قصهی اثر هم همانگونه که احتمالا خودتان با خواندن توصیفات بالا حدس زدهاید، مواردی همچون تلاش چند نفر برای موشکافی یک نقشهی گنج، تعقیبوگریزهایی سوار بر قطار و یک دزدی بزرگ را شامل میشود. راستی اگر به سکانسهای اسب یا موتورسیکلتمحور «جان ویک»ها (John Wickّ) هم علاقه دارید، باید هرچه سریعتر سراغ The Good, The Bad, The Weird را بگیرید. اکشنی آسیایی که به احتمال زیاد در تماشا یا بازبینیهایش، بهشدت از قدرت قاببندی خالق آن و اکشنهای نابش، لذت میبرید.
The Grey
جو کارناهان در The Grey همزمان با دست گذاشتن روی تصویرسازی از تقابل لیام نیسون با مشتی گرگ بیاعصاب و ساخت اثری که اینروزها میتوان آثار مشابه زیادی با آن یافت، همانقدر که روی نمایش قدرت انسان در تقابل با طبیعت وحشی اطرافش وقت گذاشت، در ترسیم شکست او نیز موفق بود. همانقدر که به خودش اجازهی سخنرانی راجع به امکان سازش بشریت با زندگی درون انواع و اقسام نقاط بکر کرهی خاکی را میداد، در یادآوری شدت وحشت نهفته زیر برفهایی سفیدرنگ و دوستداشتنی نیز موفق بود. همین هم کاری کرد که «خاکستری» بیشتر از بقا و تلاش یک انسان جان سالم به در برده از سقوط هواپیما، به رسیدن آدمها به آستانهی میلشان به زنده ماندن بپردازد. و از همه مهمتر آن که همهی اینها با فیلمبرداریها و کارگردانیهایی ارائه شدند که در یک کلام، کمنقص به نظر میآیند و بعضا کیلومترها جلوتر از فیلمنامه، نفسمان را بند میآورند.
ما همه با هم هستیم
ساختهی جدید کمال تبریزی به تهیهکنندگی رضا میرکریمی که پدرام پورامیری، حسین امیری دوماری و محمد داودی را در جایگاه نویسندگان فیلمنامه دارد، بهتازگی اکرانش را آغاز کرده است. فیلمی در نوع خود پرستاره با حضور مهران مدیری، لیلا حاتمی، پژمان جمشیدی، جواد عزتی، مهران غفوریان، محمدرضا گلزار، ویشکا آسایش، سروش صحت، هانیه توسلی، مانی حقیقی، حسن معجونی، نادر فلاح، سیروس گرجستانی، سام نوری، علی شادمان، فرزین محدث، بهزاد قدیانلو و یدالله شادمانی در جایگاه بازیگران و اثری که پس از نامیده شدن با اسامی «ولشدگان» و «ما همه با هم نیستیم»، بالاخره نام نهاییاش را یافت.
«ما همه با هم هستیم» قرار بود لوون هفتوان را نیز در گروه بازیگرانش داشته باشد اما مرگ ناگهانی او، از تحقق پیدا کردن این هدف، جلوگیری به عمل آورد. قصهی فیلم هم دربارهی یک شرکت هواپیمایی است که برای جلوگیری از ورشکست شدنش میخواهد هواپیمایی خراب را به پرواز دربیاورد تا بعد از سقوط آن به اعماق خلیج فارس و کشته شدن سرنشینانش، از بیمه خسارتی هنگفت را دریافت کند. محمدرضا علیقلی، فرشاد محمدی و مژده قاجاریه، به ترتیب وظایف آهنگسازی، فیلمبرداری و تدوین اثر کمدی مورد بحث را برعهده داشتهاند.