پل توماس اندرسون، لوئیس بونوئل، وونگ کار وای و وس اندرسون، کارگردانهای چهار فیلم خارجیزبان معرفیشده در این مقاله هستند. نامهایی که خودشان بهتنهایی، چنین نوشتهای را هیجانانگیز جلوه میدهند.
نود و یکمین قسمت از سریِ بلند و هفتگی «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟» یا همان جدیدترین مقالهی معرفی فیلم میدونی، از پل توماس اندرسون شروع میکند و با وس اندرسون، به پایان میرسد. فیلمسازهای فوقالعادهای که یکیشان آثار نوگرایانهی شکلگرفته بر پایهی داستانهای افسانهمانند را در فرمی نوستالژیک و در دل تصاویر کاملا منحصربهفرد ارائه میدهد و دیگری، فیلمهایی با داستانگویی فشرده و بهشدت سنگین از نظر بار مفهومی را روی پردههای نقرهای میبرد. اما وس اندرسون و پل توماس اندرسون، هر دو بدون تردید هنرمندانی هستند که روی کار خودشان و نه خواستههای مخاطب عام، تمرکز میکنند و اکثر فیلمهایشان را درون فضا-زمانهایی برآمده از ذهن خود، به تصویر میکشند. مکانهایی که با وجود شباهت بسیار زیاد به دنیای واقعی، لزوما تنظیمات داستانیشان محدود به دورهی زمانی خاص یا اتمسفر قالب بر یک شهر در گذشته و آینده نیست. همین شباهتها در عین وجود تفاوتها هم آن دو را تبدیل به گزینهی مناسبی برای آغاز و پایان بخشیدن به قسمتِ اصلی هر مقالهی معرفی فیلمی میکنند. اما فهرست مقابل شما، یکی از آثار محبوب لوئیس بونوئل افسانهای را نیز در خود جای داده است و فیلمی اکشن و چینی را هم به هدف راضی کردنِ دوستداران هنرهای رزمی، شامل میشود. همراه میدونی باشید.
Magnolia
فیلم Magnolia به نویسندگی و کارگردانی پل توماس اندرسون، به انسانهای گوناگونی میپردازد که تمامیشان به اشکالی مستقیم و غیرمستقیم با یکدیگر ارتباط دارند و اصلیترین شباهتشان به هم، در دستوپا زدنهای بیپایانشان برای پشت سر گذاشتن دردهایی دیده میشود که زندگیشان را به آتش کشیدهاند. افسر جیم کرینگ (با بازی جان سی. ریلی) که خودش را برای راحتتر کردن زندگی بهعنوان ستارهی یک قصهی پلیسی میشناسد، جیمی گیتر (با نقشآفرینی فیلیپ بیکر هال) که مسئولیت اجرای یک برنامهی در شرف نابودی با محوریت بازیهای گوناگون را دارد و دخترش را سرافکنده کرده است و فرانک تی. جی. مکی که همیشه در نگاه آدمها، فردی موفق به نظر میرسد و در عین حال از نظر خانوادگی، از مشکلاتی انکارناپذیر، رنج میبرد؛ هر سهی این افراد، تنها بعضی از کاراکترهای ۹ داستانِ روایتشده در فیلم ۱۸۸ دقیقهای و حسابشدهی اندرسون هستند. آدمهایی که کارگردان بدون ترس آنها را به قهقرا میبرد و سپس اجازه میدهد با به کار انداختن مغزشان و کنار گذاشتن رفتارهای غلطی که زندگیشان را به نابودی بردهاند، شانس رستگاری را در فرمی مخصوص به خود، پیدا کنند. آدمهایی که توسط بازیگران قابلی چون تام کروز، فیلیپ سیمور هافمن، جولیان مور و ویلیام اچ. میسی روی پردههای نقرهای زنده میشوند و بهعنوان اجراکنندگان اصلی این نمایش ملودرام، نمیتوان آنها را نفهمید و دغدغههایشان را بیارتباط به زندگی تماشاگر در دنیای پیرامون خود، خطاب کرد. با درنظرگرفتن جایگاه بلند اندرسون در قد و قامت فیلمسازی اثباتشده، معقتدم همین توضیحات برای لایق تماشا شدنِ اثر در نگاه اکثر افراد، کافی به نظر میآیند.
The Young and the Damned
هنر هفتم همانقدر که میتواند شور و هیجان و احساسات تماشاگرانِ گوناگون را بدون توجه به زمان تولدشان بربیانگیزد، گاهی میتواند از منظر پیچیدگیِِ آشنایی کامل مخاطب با آن نیز، ترسناک به نظر بیاید. چرا که وقتی تلاش کنید کارنامهی کاری یک بازیگر یا کارگردان را بهصورت کامل زیر ذرهبین ببرید یا نگاه کاملی نسبت به زیرژانری شناختهشده داشته باشید، پیدا کردن نقطهی شروع و پایان، آنقدرها آسان نیست. و این موضوع وقتی به اوج ترسناکیاش میرسد که جزو مخاطبان جدید باشید و بخواهید سراغِ یک فرد شناختهشده و زندگیکرده در سالهای نهچندان نزدیک یا سبکی نسبتا فراموششده از داستانگویی سینمایی را بگیرید. به همین خاطر، تعداد زیادی از مخاطبان پس از شنیدن نامِ لوئیس بونوئلِ اسپانیایی که در کشورهای مکزیک و فرانسه نیز فیلم میساخت، خودشان را دربرابر هنرمندی از دنیا رفته میبینند که بسیاری از منتقدان شناختهشده، همچنان دربارهی سورئالپردازیهای جذبکننده و خاصش مینویسند و آنها، هیچچیزی دربارهاش نمیدانند. درحالیکه لوئیس بونوئل هم قبل از هر چیز یک فیلمساز بزرگ است و شناختن یک فیلمساز بزرگ هم قبل از انجام هر کار دیگر، با تماشای آثار وی، آغاز میشود. بونوئل که سینماشناسهای با سابقهتر او را با بیشتر از ۳۰ فیلم بلند به یاد میآورند، به مدت نیمقرن فعالیتش در قد و قامت کارگردانی ماندگار را دنبال کرد و تا آنجا که من دیدهام، نمیشود فهرست معتبر و بلندی از برترین ساختههای سینمایی تمام ادوار از نگاه منتقدان بزرگ را یافت که نامی از فیلمهای این فیلمساز، در آن به چشم نخورند.
فیلم درام، جنایی، مکزیکی و اسپانیاییزبان The Young and the Damned (با نام اصلیِ Los olvidados) محصول سال ۱۹۵۰ میلادی که یکی از محبوبترین آثار سیاه و سفید بونوئل نزد تماشاگران نیز هست، داستان فردی با نام ال کایبو را روایت میکند که پس از فرار از زندان جوانان، به مانند همیشه در جایگاهِ نفر اول گروهی از بچههای خیابانی و مشکلدار در محلههای زاغهنشین مکزیکو سیتی، قرار میگیرد. آدمهایی که همیشه توسط رئیسشان به سمتوسوی به سرانجام رساندن خرابکاریهای بیشتر میروند و حالا زیر نظر او، وظیفهی انتقام گرفتن از باعثوبانی افتادنِ وی به زندان را هم برعهده گرفتهاند. انتقام از مردی که در دل داستان، ال کایبو و پدرو به دنبالش میگردند و تلاش برای یافتن او، نفر دوم یعنی پدرو را که سنوسال کمتری دارد، آرامآرام تبدیل به جنایتکاری بیاحساس میکنند. اکنون این خلاصهی داستان معنیدار و درگیرکننده را بگذارید کنارِ شناخته شدنِ بونوئل با شاعرانگیِ عجیبوغریب سینمایش، تا شاید The Young and the Damned برای خود، جایی در فهرست فیلمهایی که میخواهید در روزهای آتی مقابل ثانیههایشان بنشینید، دستوپا کند.
The Grandmaster
وونگ کار-وای که تماشاگرانِ قدیمیتر وی را با In the Mood for Love محصول سال ۲۰۰۰ میلادی به یاد میآورند، در دههی اخیر هم با یک فیلم کونگفویی، اکشن و مبارزهمحور، نشان داد که میتواند قدم به ژانرهای مورد علاقهاش بگذارد و در عین راضی کردنِ حجم قابل توجهی از طرفداران آنها، بدون توجه صد در صدی به قوانین داستانگویی سینماییشان، محصولی متفاوت با انتظاراتمان را تقدیم بینندگان کند. همین هم از The Grandmaster و روایت آرامسوز و سکانسهایش که استایل خاص کارگردان مورد بحث را به یاد میآورند، اثری ساخت که بارها و بارها همگام با ارائهی اکشنهای تماشایی، دیوار ذهنی مخاطب موقع تماشای یک فیلم کونگفویی را میشکست. اثری که هویت خودش را دارد و با اینکه بینقص نیست، به زیبایی محدود به قراردادهای روایی ژانرش نمیشود.
The Grandmaster محصولی اشتراکی از کشورهای چین و هنگ کنگ است که با اقتباس از داستان واقعی زندگی ایپ من، استاد بروس لی جلو میرود و مدتها طول کشید تا سازندگان، مراحل آفرینش آن را به پایان برسانند. فیلمی منتشرشده در قالب سه نسخهی متفاوت ۱۲۳ دقیقهای، ۱۳۰ دقیقهای (نسخهی اکرانشده در کشور چین) و نسخهی مجددا تنظیمشدهی ۱۰۸ دقیقهای برای اکران در آمریکا که اگر آن را دوست داشته باشید، احتمالا وقتی را به تماشای کوتاهترین و بلندترین نسخهی آن اختصاص خواهید داد و از این کار، لذت کافی را نیز میبرید. برای هیجانزدهتر شدن هم مطلع باشید که داستان The Grandmaster، در زمان سقوط آخرین سلسلههای قدرت در چین و دورانی پرشده از هرجومرجها، جریان مییابد؛ دوران به اوج رسیدن هنرهای رزمی و مبارزات فیزیکی.
The Royal Tenenbaums
رویال تننبام و همسرش اِتِلین که سه فرزند موفق و استثنایی دارند، در زمانیکه آنها تازه واردِ دوران نوجوانیشان شدهاند، از هم طلاق میگیرند. همین هم سبب میشود خانوادهای که همهی دنیا میتوانست اعضای جدیدش را بهعنوان افرادی نابغه و فوقالعاده بشناسد، در طول بیست سال مواجهه با خیانت، شکست و رخدادهای فاجعهبار، از اوج به حضیض برسد. قصهگویی اصلی اثر هم از زمانی آغاز میشود که این فرزندانِ کموبیش نابودشده، مجددا در خانهی پدری جمع میشوند و برخوردشان با هم، داستانکهایی بامزه و تماشایی را به وجود میآورد. با همان جنس از داستانگویی وس اندرسون که همزمان میخنداند، تحت تاثیر قرار میدهد و ثانیه به ثانیه، ذهن مخاطب را مطابق باورهایش پرورش میدهد.
اوون ویلسون، گوئینت پالترو، لوک ویلسون، آنجلیکا هیوستون، بیل موری و بن استیلر، بهعنوان بازیگران اصلی The Royal Tenenbaums، ترسیمکنندهی قصهای هستند که شاید مخاطب عام، مدتها قبل با تماشای آن برای نخستین بار، معنی لغتِ «فیلم وس اندرسونی» را شناخت. فیلمهایی که به تکتک شخصیتهایشان بها میدهند و برای پیشبرد درک مخاطب از آنها هیچ مرزِ محدودکنندهای را نمیشناسند.
بهشت گمشده
ساختهی حمید سلیمیان که خود او درکنار حمیدرضا سلیمی، پروسهی فیلمنامهنویسیاش را به سرانجام رسانده است، به مردی با نام عیسی میپردازد که برای یافتن راه نجات دختری با نام آیدا، پا به قصه و سفری پرماجرا میگذارد. «بهشت گمشده» که فرامرز قریبیان، افشین هاشمی، افسانه پاکرو، نیره فراهانی، متین ستوده، محمدمهدی احدی، شکیبا فرمانی، محمدهادی قمشی، محمدحسین خرسندی فرد و رؤیا شریف را در گروه بازیگرانش میبیند و اشکان اشکانی و حسن اسدی هم فیلمبردارهای اصلی آن بودهاند، مدتزمانی هشتاد دقیقهای و نهچندان بلند دارد. علاوهبر تمامی اشخاص یادشده، محمدصادق آذین و امید رئیس دانا، تهیهکننده و آهنگساز اصلی ساختهی سليميان هستند و سپیده عبدالوهاب و سارا آهنی هم تدوینگرهای اصلی اثر مورد بحث، به شمار میروند. فیلمی با محوریت کودکی که به سختی راهش به جهان باز شد و با اعتقاد به تمام افسانهها و داستانهای واقعی شیرین، عشق ورزیدن به زندگی را میآموزد.