میخکوب شدن مخاطب مقابل جوئل اجرتون و تام هاردی، آخرین فیلم یک کارگردان افسانهای، قصهای دردناک راجع به بیماری ۱۰ها هزار نفر و یک علمی-تخیلی بهخصوص با هنرنمایی کیرا نایتلی و استیو کارل.
در هر چهار قصهی به تصویر کشیدهشده در آثار این مقالهی معرفی فیلم سینمایی، شخصیتها مشغول مبارزه با دنیا برای بازپسگیری هویت خود هستند؛ چه بخواهند مجددا به روزهای بهتر گذشته نزدیک شوند و چه بخواهند اندکی غم و درد چتبرهزده بر قلب خود را از یاد ببرند. فرقی نمیکند که ماجرا راجع به یک افسانهی باستانی ژاپنی باشد یا برخی از بهترین نبردهای شاعرانهی چند سال اخیر هالیوود با محوریت مشتولگد را نشان بدهد. در هر حالت اصل ماجرا دربارهی شکستخوردهها است؛ آنهایی که جهان میخواست قدم به قدم خوشی را فراموش کنند.
میدونی با شمارهی ۲۰۶ سری مقالات آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟ به آثاری میپردازد که در آن شخصیتها مشغول دعوای جدی با گذشتهی خود هستند؛ چه خاطرات خوش را به یاد بیاورند تا حسرت بخورند و چه هنوز در حال رنج بردن از آسیبهای ذهنی و روحی شدید رخدادهای تلخ سالهای دور باشند.
Five Feet Apart (2019)
افراد مبتلا به فیبروز سیستیک از آنجایی که بسیار بیشتر از انسانهای دیگر ممکن است مبتلا به عفونتهای جدید به خاطر تنفس باکتریهای موجود در هوا بشوند، باید همواره از بیمارهای مشابه و هر شخصی که هر نوعی از مریض قابل انتقال را داشته باشد، حداقل ۶ قدم فاصله بگیرند. در نتیجه نام فیلم Five Feet Apart خبر از جدایی بیشتر و بیشتر با گذر زمان نمیدهد. بلکه از یک قدم نزدیکتر شدن به زندگی میگوید؛ وقتی که دنیا به شکلی غیرمنصفانه مشغول حمله به بسیاری از انسانها است. زیرا مریضی CF مشکلی جدی است که ۱۰ها هزار آدم در نقاط مختلف دنیا با آن دستوپنجه نرم میکنند.
شاید ویل و استلا در طولانیمدت شانسی نداشته باشند و شاید علاقهی آنها به یکدیگر شبیه یک فانتزی شیرین در تلخیهای دنیای واقعی به نظر برسد. اما آنها موقع نگاه به یکدیگر اندکی امید را پیدا میکنند و قدم به قدم واقعیتهایی مهمتر از بیماری را راجع به خود با هم به اشتراک میگذارند.
سینما بارها موفق به آشنا کردن انسانها با انسانهای بیشتر شده است؛ تا مدام بیشازپیش بفهمیم که در لمس برخی از احساسات انسانی جدی تنها نیستیم. در فیلم Five Feet Apart یکی از امیدوارترین آدمها مقابل یکی از ناامیدترین آنها قرار میگیرد. درنهایت چه خواهد شد؟ شاید هر دو بتوانند طی چند دقیقه واقعا نفس بکشند.
The Tale of The Princess Kaguya (2013)
آخرین اثر کارگردانیشده توسط ایسائو تاکاهاتا؛ فیلمساز هنرمندی که کنار هایائو میازاکی بزرگ موفق به تبدیل کردن Ghibli به یک استودیو انیمهسازی خارقالعاده شد. در جهانی که انواعواقسام آثار سینمایی و تلویزیونی گاهی بیش از حد شبیه به نظر میآیند، فیلم The Tale of The Princess Kaguya بیاندازه اورجینال ظاهر میشود. ماجرا راجع به داشتن ایدههای داستانی بسیار جدید نیست. بلکه راجع به اصل سینما است؛ تصویرسازی. وقتی یک محصول انیمیشنی جدید میتواند در تصاویر و داستانگویی بصری تا این حد نو و خاص به نظر بیاید، میدانیم که با چه محصول مهمی روبهرو شدهایم.
دختری بسیار کوچک و دوستداشتنی داخل جنگل درختهای بامبو پیدا میشود و توسط مرد به خانه میآید. او بزرگ و بزرگتر شد. سالهای شاد گذشتند و انتظارات به وجود آمدند. ناگهان دختر شاد میبیند که دیگر هیچ خبری از کودکی او نیست و باید یک شاهدخت باشد؛ شاهدختی که شادی را گم کرده است و حتی نمیتواند خلوت گذشته را پیدا کند تا کمی آرام بگیرد.
مقاله مرتبط
- انیمه چیست؟ | معرفی ژانر های انیمه و انواع مانگا
تاکاهاتا به کمک نمایش مثالزدنی یک اقسانهی قومی و اجدادی متعلق به آسیا شرقی صرفا قصد افزایش اطلاعات مخاطب را ندارد. بلکه راجع به امروز حرفهای زیادی میزند. در ظاهر قصه راجع به یک شاهدخت افسانهای و خواستههای عجیبوغریب و معنادار وی از مردهایی است که قصد ازدواج با او را دارند. اما در باطن تاکاهاتا از قوانین و برداشتهای غلطی میگوید که با ایجاد انتظارات غیرواقعی در دنیا، زندگیهای زیادی را به آلودگی کشیدند و لحظات عادی و خوش فراوانی را تبدیل به خاطرات دستنیافتنی کردند.
Seeking a Friend for the End of the World (2012)
طعنهآمیزتر از صحبت راجع به بیمهی عمر در فاصلهی چندهفتهای تا پایان دنیا هم داریم؟ فیلم Seeking a Friend for the End of the World به این شکل آغاز میشود؛ با نمایش یک فروشندهی افسردهی بیمه به اسم داج که استیو کارل نقش او را به بهترین شکل ایفا کرد. ماجرا از چه قرار است؟ آخرین امید انسانها برای شکست دادن یک بلای طبیعی بزرگ از دست رفت و همه دیگر با قطعیت میدانند که چند روز دیگر شهابسنگی عظیم به زمین میخورد و حیات حداقل آنگونه که ما تا به امروز شناختهایم، به اتمام میرسد.
انواعواقسام انسانها مشغول کنار آمدن با این واقعیت تلخ هستند. از آگهیهای حاضر در شهر پیدا است که عدهای میخواهند طی روزهای باقیمانده به رستگاری کامل برسند و برخی میخواهند هر کار غلط نکرده در زندگی را با خیال آسوده انجام بدهند. مردم شغل، خانه و سبک زندگی خود را دور میاندازند؛ تا همه قدم به قدم آمادهی پذیرش پایان شوند.
برای داج و پنی که هر دو ضربهخورده و آزاردیده هستند، تنها اهدافی کوچک اهمیت دارند؛ ملاقات با آخرین اشخاصی که این دو نمیخواهند شانس مواجهه با آنها پیش از به اتمام رسیدن زندگی را از دست بدهند. سپس تلاش همزمان برای بقا شکل یک همکاری خوب را به خود میگیرد. دوستی از دل آن همکاری بیرون میآید. آیا عشق هم میتواند در چنین جهانی متولد شود؟ امید چهطور؟ راستی اگر این طرح داستانی جالب و جذاب به همراه تمام توضیحات دیگر هم نتوانستند شما را مجاب به فرصت دادن به فیلم Seeking a Friend for the End of the World (بهدنبال یک دوست برای پایان دنیا) کنند، باید بدانید که کیرا نایتلی نقش پنی را بازی کرده است.
Warrior (2011)
گاوین اوکانر در فیلم Warrior هیچ مشتی را عقب نمیکشد. او طوری با ضربات احساسی مخاطب را میزند که انگار یک مبارز داخل رینگ است؛ جنگجویی که گویا پایانبندی فیلم حکم نزدیک شدن داور به او و جلوگیری از حملهی بیشتر وی به تماشاگر را دارد. گویا فقط وقتی فیلم تمام میشود، Warrior مجبور است که دیگر به شما حمله نکند. اما چه موقع دیدن این فیلم درام و چه بعد از آن درد را احساس میکنیم. اثر مورد بحث یک فیلم خوب ساده و فراموششدنی نیست.
تام هاردی در فیلم Warrior مخاطب را از خود میترساند و در عین حال بیننده نمیتواند در بخشهایی برای او دلسوزی نکند. وقتی اوکانر دوربین را مقابل صورت وی میگیرد و این شخص رنجکشیده به سمت قفس مبارزه میآید، چشمهای او چشمهای یک قاتل جنایتکار هستند؛ انگار جدا میتواند از نمایشگر خارج شود و مخاطب را تا سر حد مرگ بزند. قصه پیچوتابهای زیادی میخورد که اگر بدون دانستن آنها سراغ فیلم بروید، بیشتر میخکوب میشوید. به همین خاطر در این معرفی به هیچ عنوان شاهد توضیح کوتاه خط داستانی اصلی فیلم Warrior هم نیستید.
در سکانسی از فیلم که شامل درخشش زیرپوستی و خاص جوئل اجرتون هم میشود، کارگردان ارزش کار خود را به یاد مخاطب میآورد. اول میگذارد که صحبتهایی کلیدی بین دو شخصیت کلیدی را بشنوید؛ درحالیکه با یک کات به گزارشگرهایی که میگویند «کاش یک مگس روی دیوار بودیم تا میتوانستیم به آن گفتوگو گوش بدهیم»، باعث میشود که قدر تجربهی سینمایی پیشرو را بدانید. درام قدرتمند، بازیگریهای فوقالعاده، حرکت مثالزدنی دوربین، فیلمنامهی کلاسیک درستوحسابی و صدالبته شخصیتپردازیهایی که درد را تحویل مخاطب میدهند. فیلم Warrior راجع به رقابتهای باشکوه نیست. بلکه از انسانهایی میگوید که به سرعت فهمیدند جز ضربه زدن و ضربه خوردن، روشی برای درد نکشیدن در دنیا نمیشناسند؛ همینقدر طعنهآمیز و غمانگیز.