یک فیلم از سینمای آلمان غربی، اثری خانوادگی با نقشآفرینی اما تامپسون، سفر عجیب به شهر بروژ و در آخر تلاش فلورنس پیو برای موفقیت در ورزش کشتی.
میدونی در شمارهی ۲۲۴ سری مقالات هفتگی معرفی فیلم خود سراغ آثاری رفته است که دو فیلم از بین آنها فقط گروه خاصی از مخاطبهای امروز را راضی میکنند. اما وجود یک فیلم خانوادگی و یک فیلم ورزشی که هر دو در نوع خود عامهپسند به شمار میآیند، سبب میشود که این فهرست برای تعداد بیشتری از افراد محترم علاقهمند به سینما آماده شده باشد.
جدیدترین مقالهی «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟» اول از یک فیلم سینمایی به نویسندگی و کارگردانی ورنر هرتسوک میگوید که حتی خواندن ماجراهای مربوطبه پشت صحنهی آن هم برای عدهای جذابیتهای خاص خود را دارد. در آخر فهرست به یک فیلم سرگرمکننده و خوب میرسیم که حتی اگر هیچ علاقهای به ورزش اصلی شخصیت اصلی قصه نداشته باشید، شاید از یک بار شانس دادن به آن پشیمان نشوید.
Fitzcarraldo (1982)
زمانیکه یک فیلمساز جاهطلب به اسم ورنر هرتسوک سراغ روایت داستان شخصیتی جاهطلب برود، فیلم فیتزکارالدو به وجود میآید. قصه راجع به فردی است که نمیخواهد دست از تلاش برای رسیدن به خواستهی بیش از اندازه بزرگ خود بردارد و برای انجام این کار حتی حاضر به تلاش برای رد کردن یک کشتی بزرگ از روی خشکی است. کلاوس کینسکی بهعنوان بازیگر اصلی فیلم Fitzcarraldo عملکردی عالی دارد و بارها باعث میشود که بفهمیم سازندگان واقعا در همین محیط وحشی، سراغ پذیرش چالشهای سخت ساخت فیلم Fitzcarraldo رفتهاند.
این فیلم آلمانی که با الهام از یک داستان واقعی ساخته شده است، احتمالا بسیاری از تماشاگرهای علاقهمند به مواجهه با یک فیلم ماجراجویانهی واقعی را بهشدت راضی میکند. چون در آن خبری از CGIهای خستهکننده نیست؛ تا هر لحظه مخاطب مجبور به پذیرش این واقعیت نشود که بازیگرها همهی کارها را در یک اتاق انجام دادهاند.
Nanny McPhee (2005)
فیلم اقتباسی Nanny McPhee روی شخصیتهای کودک متمرکز میشود و حقیقت این است که اعضای گوناگون خانواده شانس وقت گذراندن پای آن را دارند. اما تامپسون که ترسی از پذیرش گریم عجیب ندارد، در این فیلم تبدیل به یک پرستار بچه میشود که باید هفت کودک سرکش را کنترل کند. این بچهها مادر خود را از دست دادهاند و پدر از پس بزرگ کردن تکنفرهی آنها برنمیآید. از طرفی استعفا دادن چندین و چند پرستار بچه پس از سپری کردن مدتی کوتاه با این بچهها هم نشان میدهد که هر کسی حریف آنها نمیشود. اما شاید یک نفر بتواند آنها را از شلختگی بیپایان دور کند.
اصل قصهی فیلم Nanny McPhee دربارهی جنگ بچهها با چند پرستار بچه نیست. بلکه قصه میخواهد نشان بدهد که چهطور نه فقط آنها که حتی برخی از شخصیتهای دیگر نیز آرام آرام فراتر از نوک بینی خود را میبینند و اشخاص پلید را از شخص قانونمداری که اصلا بدخواه نیست، تشخیص میدهند. یک فانتزی کودکانهی خندهآور طبیعتا فیلمی نیست که هر مخاطبی از آن استقبال کند. اما فیلم Nanny McPhee در این سبک سینمایی توانست ارتباط خوبی با مخاطبهای هدف خود بگیرد.
In Bruges (2008)
مارتین مکدونا با فیلمنامههای خود میتواند مخاطب را در شرایطی همزمان بسیار باورپذیر و در ظاهر بسیار اغراقآمیز قرار بدهد؛ مثل همراه شدن با دو قاتل در شهر بروژ کشور بلژیک که منتظر دستورها بعدی هستند و باید مدتی کاملا مثل انسانهای معمولی دیگر رفتار کنند.
همراه کردن تماشاگر با قصهگویی نامرسوم، کار آسانی نیست. اما اگر در انجام این کار موفق شوید، شانس به چالش کشیدن جذاب احساسات او را دارید. به همین خاطر در فیلم In Bruges نه کمدیها لزوما شبیه به طنزهای سینمایی دیگر به نظر میرسند و نه جدیت قصه را حتی برای یک لحظه میتوان انکار کرد. داستانگویی عاشقانه، به چالش کشیده شدن دوستیها و تقابل اصول اخلاقی با اصول کاری نیز تنها برخی از موارد بررسیشده در فیلمنامهی مورد بحث به شمار میآیند. گویا مکدونا فیلم میسازد تا با هم به دیوانگی بیپایان زندگی مدرن بخندیم و با برخی از عجیبترین کاراکترهای به یاد ماندنی همراه شویم.
او همانقدر که در نویسندگی و انتخاب درست قابهای کلیدی استاد است، اشخاص درستی را برای بیان دیالوگها انتخاب میکند. کالین فارل، برندن گلسون و رالف فاینس در فیلم In Bruges برخی از بهترین سکانسهای کارنامهی هنری خود را تقدیم مخاطب میکنند تا این اثر نامعمول، به شکلی نامعمول شما را سرگرم کند. در بروژ حرفهای بسیار زیادی برای گفتن دارد، ولی فیلم پرحرفی نیست.
Fighting with My Family (2019)
یکی از بهترین فیلمهای ورزشی چند سال اخیر. اگر تماشای آثار دنیای سینمایی مارول باعث شده است که بهدنبال فیلمهای بیشتری با نقشآفرینی فلورنس پیو باشید، فرصت دیدن Fighting with My Family را از دست ندهید. اثری که دستاورد تازه و عجیبی ندارد، اما حتی در انتخاب اسم هم به جزئیات توجه داشته است.
فیلم Fighting with My Family از پس معرفی کاراکتر خود، جذاب ساختن این شخصیت برای مخاطب و به تصویر کشیدن چالشهای قرارگرفته در مقابل او برمیآید. قصه بیدلیل مدام پروتاگونیست را موفق نمیکند و همین سبب میشود که تماشاگر به طرفداری از او بپردازد.
وجود قوسهای شخصیتی قابل قبول در قصه و نقشآفرینی خوب بازیگران نقشهای فرعی همچون لینا هیدی، وینس وان و استیون مرچنت هم دلایل بیشتری برای لذت بردن از فیلم هستند. پیج و زک، فرزندهای خانوادهای هستند که ورزش کشتی در آن جایگاه ویژهای دارد. پس هر دو میخواهند در این رشتهی ورزشی به موفقیت برسند و در جهان خوش بدرخشند. اما طبیعتا همهچیز به خوبی و خوشی جلو نمیرود و این داستان واقعی به تلاش هرکدام ازآنها برای کنار آمدن با دنیای واقعی میپردازد؛ جهانی بیشباهت به تصوراتی که داشتند.