شمارهی ۲۰۱ سری مقالات آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟ میدونی به معرفی چهار اثر سینمایی بسیار خوب میپردازد که کارگردانهای آنها اکنون با فیلم جدید خود در جشنواره کن 2021 حاضر هستند.
یکی از بزرگترین لطفهای برگزاری جشنوارههای سینمایی این است که مخاطب بتواند با فیلمسازهای بیشتر و آثار متنوع آشنا شود؛ تا فرمها و محتواهای سینمایی متفاوت را به تماشا بنشیند. پس درحالیکه اصل تمرکز رسانهها روی آثاری همچون فیلم Annette لئوس کاراکس، فیلم The French DIspatch وس اندرسون و فیلم جدید اصغر فرهادی قرار دارد، استفاده از جشنواره کن 2021 برای شناخت افراد محترم دیگر نیز ارزشمند به نظر میرسد.
در فهرست پیشرو از ابتدا تا انتها به ترتیب و بهصورت یکی در میان، با فیلمهای آندریا آرنولد بریتانیایی و یواخیم ترییر نروژی مواجه میشوید. این دو امسال به ترتیب با فیلم The Worst Person in the World و فیلم Cow به جشنواره کن سال ۲۰۲۱ میلادی رفتهاند. پس اکنون زمانی مناسب برای کسب آشنایی با سینمای آنها است.
Reprise (2006)
پیش از آن که فیلم Oslo, August 31st باعث شود که خیلیها به یواخیم ترییر احترام بگذارند، فیلم Reprise در سال ۲۰۰۶ میلادی او را به برخی از منتقدها و سینماروها معرفی کرد. Reprise نخستین فیلم بلند این فیلمساز بود و فیلمبرداری آن چند سال طول کشید. قصه راجع به چیست؟ دو جوان که دوست دارند نویسندگانی خاص و موفق شوند. اما رقابت میتواند آسیبهای خود را به رفاقت بزند و باعث رخ دادن اتفاقاتی شود که هیچکدام از این دو انتظار مواجهه با آنها را نداشتند.
قدرت فیلم Reprise از به یاد داشتن مخاطب سرچشمه میگیرد. سازنده همزمان با اهمیت دادن به پیام فیلم خود و جنبههای هنری گوناگون آن، قصهای را خلق کرده است که تماشاگر سینما را با خود همراه میکند و در درگیر ساختن احساسات او طی لحظات کلیدی موفق است. یواخیم ترییر اینجا در حالی به نمایش نبرد انسانهای خلاق جوان با دنیا میپردازد که خود او طبیعتا برای ساخت این فیلم باید در برخی از این جنگها پیروز میشد. عشق، شکوفایی استعداد و افسردگی، سه عنصر کلیدی داستانگویی فیلم Reprise به شمار میآیند. مخاطبی که به تماشای یک فیلم غیرانگلیسیزبان بزرگسالانه علاقهمند است، احتمالا از یک مرتبه شانس دادن به فیلم Reprise یواخیم ترییر پشیمان نمیشود.
Fish Tank (2009)
آندریا آرنولد را باید یک مشاهدهگر بسیار مسلط و بافکر دانست. او امسال در کن 2021 با فیلمی حاضر شده است که به گاوها میپردازد؛ جهان را از زاویهی دید گاوهایی نشان میدهد که فقط مجبور به نقشآفرینی در زندگی انسانها شدهاند. از آنها بهرهبرداری غلط میشود. به آنها ظلم میکنیم. آنها را فریب میدهیم. این گاوها را به بازی میگیریم. همهی اینها به خاطر آن که میخواهیم به مواد غذایی مورد علاقهی خود دست پیدا کنیم. درحالیکه اکثر انسانها برای اذیت نشدن چشم خود را روی این حقایق میبندند، آرنولد یک دوربین درکنار سر گاو میگذارد و خود را کنار میکشد. میگذارد تنهایی ترسناک آنها در دل شب را ببینیم و بترسیم. این بلایی است که ما بر سر حیوانات میآوریم.
با اینکه من هنوز فیلم Cow را ندیدهام، توصیفات منتقدها راجع به آن به طرز واضحی ما را به یاد آثار پیشین آرنولد میاندازد؛ محصولاتی از جنس فیلم Fish Tank که در آن میا، در شرف به بیرون پرتاب شدن از زندگی اجتماعی قرار میگیرد؛ در آستانهی اخراج از مدرسه و در آستانهی خروج از خانه به خاطر از راه رسیدن مردی که حضور وی در منزل او را آزار میدهد. این وسط مادر کموبیش بیفکر میا و خواهر کوچکتر او هم هرکدام خواسته یا ناخواسته نقشهای خود را در نابود شدن وی ایفا میکنند. آرنولد آنجا هم اهل قضاوت نیست و به مشاهده میچسبد. دست مخاطب را کنار میکشد، او را یکجا مینشاند و میگوید تماشا کن؛ این نمونهای از صدها روز سختی است که نوجوانها در جوامع مدرن متحمل میشوند.
Oslo, August 31st (2011)
یک فیلم متمرکز روی شخصیتی که در حال ترک مواد مخدر و پشت سر گذاشتن روزهای فاجعهبار است. دوران بازپروری به پایان میرسد و حالا شخصیت باید به سراغ زندگی حقیقی برود؛ دوستهای خود را ببیند، در مکالمههای نهچندان واقعی شرکت کند، به مصاحبههای کاری برود و جلوهی عادی جهان را به یاد بیاورد. البته که دنیا بعد از ترک برای او تبدیل به بهشت نشد.
نقشآفرینیهای درخشان و کارگردانی مثالزدنی فیلم Oslo, August 31st به شکلی تلخ، سیاه و انکارناپذیر دنیا را به تصویر کشیدهاند. گاهی وقتی یک نفر در حال غرق شدن ناگهان با تلاش زیاد و به سختی سر خود را از آب بیرون میآورد، آنچنان اتفاق خارقالعادهای رخ نمیدهد. البته که هوا به ریه و رگهای او بازمیگردند و مرگ در لحظه از راه نمیرسد و البته که افراد قرارگرفته در پیرامون وی دیگر نگران مرگ او نیستند. اما آیا وقتی سر را در آستانهی خفگی از آب بیرون میآوریم، دنیا ناگهان جای بهتری شده است؟ فیلم Oslo, August 31st یک درام شخصیتمحور است که گاهی به شاعرانگی سورئالهای سینمایی قدرتمند میرسد و گاهی دقیقا مثل یک مستند، بیتعارف و کوبنده صورت مخاطب را بین دستهای خود میگیرد.
American Honey (2016)
فیلم American Honey شاید بهنوعی تکمیلکنندهی فیلم Fish Tank باشد. زیرا شخصیتهای اصلی هر دو اثر نامبرده از آندریا آرنولد، کموبیش پیشزمینههای داستانی یکسانی دارند؛ شخصیتهایی متعلق به خانههای بیخود هستند. اما جنس واکنش آنها به کنشهای تلخ جریانیافته در پیرامون آنها بسیار متفاوت است. استار در اولین فرصت از محیط عادی زندگی خود میگریزد و به گروهی میپیوندد که اعضای آن مشغول سفر و رفتن به سراغ مردم دم در خانهها هستند؛ تا انواعواقسام آدم را تبدیل به مشترک کنند و باعث شوند که این آدمها ماه به ماه، پول خود را به دلایل مشخص خرج کنند و تحویل افراد مشخص بدهند.
اینگونه شخصیتی که پتانسیل فراوانی برای قانونشکنی داشت، ناگهان در همراهی با نوجوانهایی مثل خود میتواند هر کاری را که میخواهد بهسادگی انجام بدهد. اما در پس این عشقورزیهای جوانانه، قانونشکنیهای ظاهرا هیجانانگیز و خوشگذرانیهای مثلا بیپایان، چه سرنوشتی انتظار استار را میکشد؟ باز هم آرنولد بدون قضاوت شخصیت یا صدور بیانیه راجع به انواعواقسام عناصر حاضر در داستان، در نقش مشاهدهگر عمل میکند و فقط میگذارد که من و شما هم ببینیم؛ تا من و شما هم قضاوت و باور خود را داشته باشیم.