اکشنی جذبکننده و تعقیبوگریزمحور از سینمای دههی هفتاد میلادی، یکی از اولین آثار مهم در کارنامهی ریس ویترسپون، مستندی تازه و فوقالعاده و «جادوگر شهر از».
در هشتاد و ششمین قسمت از مجموعه مقالات «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟» میدونی، با معرفی آثاری جذاب و تماشایی که همگی فارغ از عیار سینمایی بالایشان به دل اکثر مخاطبان هم مینشینند، سعی میکنیم برنامهی سینمایی خوبی برای پایانبندی مناسب آخرین روزهای تعطیلات را تحویلتان دهیم. در قدم اول، باز هم یک فیلم پرشده از ماشینها و رقابتهایشان در کوچههای باریک و خیابانهای بزرگ را داریم که داستانی دزد و پلیسی، سرگرمکننده و شاید متفاوت را نیز یدک میکشد و سپس سر به دقایق اثری نوجوانانه میزنیم که خوشبختانه با تصوراتتان از اکثر فیلمهای مشابه با آن، تفاوتهایی اساسی هم دارد و به تکرار مکررات نیافتاده است. بعد از اینها به ترتیب فیلمهایی را میبینید که یکی هشتاد سال قبل و دیگری در سال گذشته اکران شدهاند و یکی از آنها مطلقا فانتزی و دیگری مطلقا واقعگرایانه و براساس پرداختن به حقایق تاییدشده پیش میرود. در انتهای این معرفی فیلم تازه هم به مانند همیشه، از بین فیلمهای در حال اکران روز سینمای ایران یکی را برمیگزینیم و دربارهاش معرفی اجمالی و کوتاهی مینویسیم. پس بهتر است هرچه زودتر، پشت سر گذاشتن این مسیر درکنار یکدیگر را آغاز کنیم.
The Driver
فیلم The Driver محصول سال ۱۹۷۸ میلادی که علاقهمندان به Drive، ساختهی معرکهی نیکولاس ویندینگ رفن با بازی رایان گاسلینگ در سال ۲۰۱۱ شانس زیادی برای دوست داشتنش دارند، قصهای بر پایهی رویارویی دو انسان کاملا متضاد با اتومبیلهایشان را روی پردههای نقرهای میبرد. یکی از دستکم گرفتهشدهترین فیلمهای تعقیبوگریزمحور تاریخ که والتر هیل کارگردان آن که سابقهی تهیهکنندگی فیلم «بیگانه» (Alien) ریدلی اسکات را هم داشت، آنقدر به خاطر فروش کمش در زمان اکران زیر فشار قرار گرفت که به قول خودش اگر فیلم بعدی و از قضا موفقش پیشتر وارد مرحلهی ساخت نشده بود، احتمالا در همان زمان و به خاطر همین شکست، دوران کاریاش پایان مییافت. ولی به دور از قیل و قالهایی که The Driver را برای تماشاگرِ وقت، عامهپسند جلوه نمیدادند، خود فیلم اثری تماشایی است که کاراکترهایش هم اسامی به خصوصی را یدک نمیکشند! به بیان واضحتر، رایان اونیل و بروس درن در این فیلم نقش کاراکترهایی با نامهای راننده (The Driver) و کارآگاه (The Detective) را دارند و سومین بازیگر مهم اثر یعنی ایزابلا اجانی هم در طول دقایق آن، نقش زنی با اسم The Player را اجرا میکند. این آدمها، نه با نام و پیشینهی خودشان که با کارهایشان تعریف میشوند و همین هم فضای پرشده از دروغ و فریب و اکشنهای The Driver را به نهایت خلوص ممکن میرساند. بهعنوان فیلمی با کارگردانی جذاب که در القای تمپو عالی است و داستان رانندهی خلافکاری که برای به سرانجام رساندن پروژههایش از انجام هیچ کاری ابا ندارد و مامور قانونی که برای گیر آوردن او گاها به خودش جرئت خلافکار بودن را نیز میدهد، در آن به بهترین شکل ممکن روایت میشود.
Election
داستان «انتخابات» (Election) اثری متعلق به سال ۱۹۹۹ میلادی که احتمالا میتوانیم ریس ویترسپون را شناختهشدهترین بازیگرش برای مخاطبان امروز سینما بدانیم، قصهی معلم یک دبیرستان دولتی محبوب با نام جیم مکآلیستر را روایت میکند. دبیری که یکی از دانشآموزهایش با نام تریسی فلیک، توجه او را از شدت بد بودن، به خود جلب کرده است و میزان استعدادش در رسیدن به خواستههای خود با استفاده از هر روش ممکن، برای وی هم عجیب به نظر میرسد. اما ماجرا از جایی جالبتر میشود که تریسی سامان بخشیدن به کارهای خود برای پیروزی در انتخابات ریاست دانشآموزی مدرسه را کلید میزند و جیم هم که از قرار گرفتن مابقی بچهها زیر سایهی چنین کاراکتر غیر قابل کنترلی میترسد، پال یکی از دانشآموزهای ورزشکار و نهچندان باهوش اما محبوب مدرسه را تشویق به ایستادن در مقابل تریسی میکند. رخدادی که جرقهی دشمنی اصلی مابین این دو نفر و کمدی جذاب فیلم به خاطر از راه رسیدن آن، زده میشود. جرقهی شکلگیری داستان یک فیلم کمدیرمانتیک با برخی لحظات درام که اگر بهشدت موقع تماشای آثار سینمایی وابسته به تایید شدن آنها توسط منتقدین هستید نیز با میانگین امتیازات ۹۲ در وبسایت راتن تومیتوز، یقینا نظرتان را جلب خواهد کرد.
The Wizard of Oz
وقتی اثری سینمایی پس از هشتاد سال همچنان در انواع و اقسام فهرستها به یاد آورده میشود و حتی در برخی تحقیقها از آن بهعنوان پربینندهترین فیلم تاریخ سینما یاد میکنند، خود به خود آدمهای زیادی برای تماشایش وقت میگذارند. ولی «جادوگر شهر از» که همان کارگردان «بر باد رفته» (Gone with the Wind) یعنی ویکتور فلمینگ آن را خلق کرد، نه فقط یکی از برترین آثار کلاسیک تاریخ سینمای هالیوود و یکی از نقاط درخشان کارنامهی خود او، که همچنان یکی از جذابترین فانتزیهایی است که هر شخص علاقهمند به قصههای خیالی، میتواند برای تماشایشان وقت بگذارد.
فیلمی که نویسندهی رمان مرجعِ فیلمنامهی آن نیز به سختی و بعد از تلاشهای متعدد چندین و چند فیلمساز، اجازهی ساخت آن با اقتباس از روی کتابش را صادر کرد و از همه نظر، یک شگفتی برای سینمای دوران خود محسوب میشد. اما هرچهقدر که سطح جلوههای ویژه و طراحی لباسها و گریمهای The Wizard of Oz فقط باتوجهبه دیوانهوار بودنشان در زمان اکران قابل ستایش هستند، احساسات و دیالوگها و موسیقیهای شنیدنی جریانیافته در این فیلم، زمانی محدود برای درخشش نمیشناسند. به همین خاطر وقتی که خوشبختانه در سالروز ۷۵ سالگی فیلم آن را به بهترین حالت ممکن ریمستر کردند و تصاویرش را به زندهترین و باکیفیتترین جلوههای قابل ساخت رساندند، The Wizard of Oz دوباره شگفتیهایش را نشان مخاطبانی جدید داد. تا آدمهای بیشتری بفهمند نقشآفرینی جودی گارلند، عمق شیرینی همراهی دوروتی و مترسک و مرد حلبی و شیر بزدل و میمون بالدار و تصویرسازی از جادهها و آسمانهای شهر افسانهای زیبایی که دوروتی به خاطر وزش یک باد شدید به آنجا رسید، نقاط قوتی نیستند که حتی گذر این همه سال، آنها را بپوشاند. ال. فرانک باوم هنگامی که در سال ۱۹۰۰ میلادی رمان «جادوگر شهر اُز» را منتشر کرد، شاید هدفی بالاتر از سرگرم کردن کودکان (که خودش یکی از لایق ستایشترین اهدافی است که یک رمان فانتزی میتواند داشته باشد) و غرق کردن آنها در جهانی جایگزین نداشت. ولی ویکتور فلمینگ، درِ بزرگتری برای ورود به این جهان شگفتانگیز آفرید که مخاطب کودک، نوجوان یا بزرگسال را از یکدیگر تمیز نمیداد.
Three Identical Strangers
«سه غریبهی همسان» برای دوستداران سینمای مستند، شاید از خیلی جهات، مهمترین فیلم اکرانشده در سال ۲۰۱۸ باشد و در عین حال، آدمهایی که ابدا سراغ این آثار واقعگرایانه و خاص نمیروند نیز میتوانند باتوجهبهشدت شگفتانگیزی و تکاندهندگی روایت آن، از تماشایش لذت ببرند. به این دلیل که در اوج شیرینی و سرگرمکنندگی آغاز میشود، در اوج تلخی و شوکهکنندگی ادامه مییابد و درنهایت، با حوصله و به شکلی فکرشده، قصهگوییاش را پایان میدهد. داستان آن هم دربارهی به هم پیوند خوردن دوبارهی سه برادر سهقلویی است که تا پیش از اواخر دوران نوجوانی نسبت به یکسان بودن پدر و مادرشان و همسان بودن با یکدیگر، هیچ اطلاعی نداشتهاند. آنها آدمهایی هستند که در شرایطی متفاوت و مکانهایی متفاوت بزرگ شدهاند و ناگهان وقتی با یک معجزه یکدیگر را مییابند، بخش جدیدی از زندگی خود را آغاز میکنند. از حضور در مصاحبههای پرمخاطب تلویزیونی تا انجام جذابترین کارهایی که همیشه آرزویشان را داشتهاند.
اما بعد از گذشتن لحظات شیرین و دوستداشتنی، وقتی تلخیهای واقعیت پیشآمده هم خودشان را نشان میدهند و همه آرامآرام به دلایل پنهانشده در پس چرایی رخ دادن این جدایی عجیبوغریب میرسند، Three Identical Strangers یکی از هولناکترین و تلخترین قصههایی که فکرش را میکنید، تحویلتان میدهد. طوری که شما هم از اینگونه برگشتنِ ناگهانی ورق بترسید و حداقل تا مدتی مشخص، به این فکر کنید که همین حالا و در همین ثانیهای که مشغول زندگی کردن هستید، باید از همین که در چند نقطه از دنیا انسانهایی پستفطرت و بیوجدان مشغول انجام غیر قابل درکترین و پستترین کارها هستند، مطمئن باشید. کارهایی بهشدت ناراحتکننده که آرزو میکردید فیلم پیشرویتان داستانی و خیالی بود و به همین خاطر، میتوانستید حقیقی نبودن آنها را انکار کنید.
غلامرضا تختی
برندهی دو سیمرغ بلورین بهترین فیلمبرداری و بهترین طراحی صحنه از سیوهفتمین دورهی جشنوارهی فیلم فجر که البته در مجموع توانست موفق به نامزدی در ده قسمت از جوایز آن بشود، فیلمی است با رنگبندی سیاه و سفید که فضایی ورزشی و زندگینامهای دارد و بهرام توکلی و سعید ملکان که به ترتیب کارگردان و تهیهکنندهاش بودهاند، درکنار یکدیگر نیز وظیفهی نویسندگی آن را به سرانجام رساندند. «غلامرضا تختی» که از تاریخ ۲۵ اسفند سال ۱۳۹۷ اکران خود در سینماهای داخلی را آغاز کرده است و علیرضا گودرزی، کشتیگیر ایرانی نقش تختی را زیر گریمی سنگین و لایق تحسین در آن بازی میکند، باتوجهبه بودجهی هشتونیم میلیارد تومانیاش، نتوانسته است آنطور که باید و شاید، توجهات سینماروها را به خود جلب کند. هرچند که اکثر منتقدان و تماشاگرانی که موفق به دیدن اثر مورد بحث شدهاند، حداقل به لایق یک بار تماشا بودن آن اذعان دارند. ماهور الوند، آتیلا پسیانی، پریوش نظریه، مجتبی پیرزاده، بهنوش طباطبایی، محسن تختی، شیرین یزدانبخش، حمیدرضا آذرنگ، سیاوش طهمورث، فرهاد آئیش، ستاره پسیانی، معصومه قاسمیپور، فریدون عبداللهیان، علیرضا گودرزی و شاهرخ شهبازی از جمله بازیگران «غلامرضا تختی» هستند. فیلمی که سه بازهی زمانی متفاوت از زندگی شخصیت اصلیاش یعنی کودکی، نوجوانی و بزرگسالی وی را به تصویر میکشد و بعضی از اصلیترین سکانسهایش را بر پایهی نشان دادن مبارزات و مسابقات کشتی تختی و صد البته فوت وی پیش میبرد. میثم مولایی، افشین عزیزی و حمید خضوعی ابیانه نیز به ترتیب در جایگاه تدوینگر، آهنگساز و فیلمبردار تازهترین ساختهی توکلی حضور پیدا کردهاند.