اثری با نقشآفرینی جو پشی و دنی گلاور، «دکتر استرنجلاو» کوبریک، «پس از ساعات اداری» مارتین اسکورسیزی و یک فیلم کمدی متعلق به کشور سوئد که نمیخواهید احساس متفاوت تماشای آن را از دست بدهید!
با رسیدن سری مقالات هفتگی و سینمایی «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟» به ایستگاه صد و یازدهم، میدونی در جدیدترین مقالهی معرفی فیلم خود باز هم به سراغ صحبت دربارهی آثاری میرود که هرکدام از پس جلب نظر طیف خاصی از مخاطبان برمیآیند. اول از همه یک فیلم اکشن عالی از اواخر دههی هشتاد میلادی را داریم که داستانی شاید نهچندان متفاوت را با اجراهای عالی بازیگران خود به شکلی دیدنی روایت میکند و سپس به یک فیلم کمدی کلاسیک میرسیم که فقط خواندن نام آن هم برای لمس بخشی از جنون به کار رفته در خلقتش کافی به نظر میرسد. بعد از اینها هم فیلمهایی درام و درامدی (کمدیدرام) را داریم که هرکدام باتوجهبه موقعیت فضا-زمانی تولید خود، احساس بهخصوصی را تقدیم مخاطب میکنند و احتمالا حداقل باید یک بار توسط هر سینمادوستی تماشا شده باشند. راستی هر چهار فیلم مورد اشاره در وبسایت راتن تومیتوز نمرهای بالاتر از ۸۰ از ۱۰۰ دارند و این یعنی تکتک آنها را میشود فیلمهایی دانست که توانایی جلب رضایت کلی حجم قابل توجهی از منتقدها را داشتهاند. در انتهای مقاله هم به عادت همیشه یک فیلم ایرانی در حال اکران درون سینماهای داخلی بهصورت اجمالی معرفی شده است تا اگر علاقهمند به سینمای ایران هستید، آن را بهصورت کلی بشناسید.
Lethal Weapon 2
دههی هشتاد میلادی برای هالیوود حکم دورانی را داشت که طی آن چندین و چند فیلم برای همیشه در حافظهی مخاطبان ثبت شدند و عملا حکم یکی از ستونهای سازندهی فرهنگ عامه را پیدا کردند. این را گفتم تا بدون مقدمهچینی اضافه بگویم که Lethal Weapon 2 دقیقا یکی از همان فیلمها است. فیلمی پرشده از آدمکشی، توطئهچینی، شخصیتهای منفی قابل درک، شوکهای داستانی غیرمنتظره، سکانسهای کمدی واقعا خندهآور و بازیگریهای جذبکننده که به عقیدهی حجم قابل توجهی از بینندگان و منتقدها تبدیل به بهترین قسمت مجموعهی سینمایی خود شد و حکم یک اکشن-کمدی به یاد ماندنی را پیدا کرد. چون همانقدر که در سکانسهای مبارزهای و اسلحهمحور عالی است، در قرار دادن دیالوگهای خاص و دوستداشتنی در دهان شخصیتها نیز میدرخشد و در عین حال هرگز فضای مفرح اکثر دقایقش، مانع به چشم آمدن تاریکترین و بزرگسالانهترین سکانسهای آن نمیشوند. نتیجه هم آن است که عملا تماشاگر پس از دیدن اثر مورد بحث، راهی به جز تحسین ریچارد دانر (کارگردان Lethal Weapon 2) به خاطر موفقیت در مدیریت صحیح این حجم از زیرژانرهای گوناگون در دل فیلمی سرگرمکننده و خواستنی نداشته باشد.
داستان فیلم از جایی آغاز میشود که قاچاقچیهای متعلق به آفریقای جنوبی تمامی همکاران خود را گرفتارشده در چنگال ریگز (با بازی مل گیبسون) و مرتو (با اجرای دنی گلاور) میبینند؛ دو افسر پلیس متفاوت شهر لسآنجلس که چه در همکاری حرفهای با یکدیگر و چه در برخورد با خلافکارها و مردم بهشدت متفاوت با دیگر همکاران خود به نظر میرسند و خیلی از این قاچاقچیها را یا به سلولهای زندان انداختهاند یا بالای طناب دار بردهاند. اما از جایی به بعد به خاطر حکمی تازه صادرشده، آنها باید سراغ مخفیکاری مطلق بروند و با تلاش برای یافتن برخی مدارک بدون مواجههی مستقیم با دشمنان خود، رئیس پلیس را نجات بدهند. ولی همانگونه که از چنین فیلمی انتظار دارید، ماجرا خیلی سریعتر از آنچه که این دو نفر فکر میکنند، به کلید خوردن یک جنگ خونین و توقفناپذیر ختم میشود.
Dr. Strangelove or: How I Learned to Stop Worrying and Love the Bomb
یک کمدی سیاه سینمایی در سطح بالاترین فرم ممکن و فیلمی دربارهی افتادن قدرت به دست انسانهای نالایق که نمیتوان با دیدن برخی صحنههای آن نخندید و نمیشود با فکر کردن به پیامهای نفهته در پس برخی از سکانسهایش به وحشت نیافتاد. ساختهی مورد بحث یعنی «دکتر استرنجلاو یا: چگونه آموختم دست از نگرانی بردارم و به بمب عشق بورزم» که همچنان از آن بهعنوان یکی از بهترین فیلمهای استنلی کوبریک یاد میکنند، دربارهی دیوانه شدن جک ریپر (با نقشآفرینی استرلینگ هایدن)، ژنرال نیروی هوایی کشور ایالات متحدهی آمریکا است. او باور دارد که کمونیستها مشغول برنامهریزی برای مسموم کردن تکتک آمریکاییها هستند و برای پیشگیری از رخ دادن این فاجعه، بمبافکن حامل کلاهک اتمی را به سمت اتحاد جماهیر شوروی میفرستد تا به محض صادر شدن دستور نهایی توسط او، یک جنگ اتمی بین روسیه و آمریکا شروع شود. آن هم درون دورانی که جنگ سرد روی نقشهی هر دو کشور سایهی بزرگی انداخته است و روابط آنها خود به خود در شرایطی بسیار بد قرار دارد. اکثر داستانگویی فیلم بر پایهی نمایش جلسهای پیش میرود که طی آن سران کشور و افراد بالاردهی گوناگون قصد گفتوگو با یکدیگر و منصرف کردن ژنرال از انجام این اقدام غیر قابل بازگشت را دارند و میخواهند از نابودی میلیونها نفر به خاطر تفکرات بیمعنی وی جلوگیری کنند. خبر فوقالعادهی اصلی هم چیزی نیست جز آن که اثر مورد بحث چه در روایت تصویری این فیلمنامهی حسابشده و درخشان و چه در داستانگویی دیالوگمحور و تکاندهنده میدرخشد. طوری که کمتر سینمادوست حرفهای و پروپاقرصی را میشود یافت که از دیدن آن و تفکر دربارهی حرفهای کوبریک در این فیلم بهشدت لذت نبرد.
After Hours
در اواسط دههی هشتاد میلادی و دورهی زمانی خاصی که طی آن مارتین اسکورسیزی مشغول تلاش برای جمعآوری بودجهی لازم برای ساخت فیلم The Last Temptation of Christ بود و کمی هم از روزهای موفقیت فیلم The King of Comedy فاصله داشت، After Hours متولد شد؛ فیلمی دربارهی یک پروفسور که با مواجهه با زنی ناشناس در کافیشاپ، قدم به قدم دیوانهوارترین شب زندگی خود را تجربه میکند و در قالب این کمدی سیاه که موفقیت مالی خاصی کسب نکرد و در عین حال میانگین امتیازات ۹۰ از ۱۰۰ منتقدان در وبسایت متاکریتیک را به دست آورد، یکشبه دنیای خود را عوضشده میبیند. After Hours بهمعنی واقعی کلمه روی دچار نشدن اسکورسیزی به افول و فاصله نگرفتن جدی وی از بهترین روزهای خود تاثیر مثبت داشت و به زیبایی غرق شدن یک انسان درون اقیانوسی از اشتباهات، فقط و فقط به خاطر اتخاذ تصمیمی ناگهانی را نشان میداد. پس اگر میخواهید یکی از متفاوتترین آثار کارگردان فیلم مورد انتظار «مرد ایرلندی» (The Irishman) را به تماشا بنشینید، این آخر هفته سراغ After Hours را بگیرید.
!We Are the Best
!We Are the Best یا فیلمی که احتمالا بهسادگی هرچه تمامتر میشود آن را متفاوتترین اثر سینمایی قرارگرفته درون این فهرست به شمار آورد، با خلاصهی داستان، تصاویر رسمی و حتی تریلر خود بهشدت توسط مخاطبان دست کم گرفته شده است. اما این فیلم اکرانشده در سال ۲۰۱۳ میلادی که با محوریت نمایش زندگی سه نوجوان سرکش در استکهلم (پایتخت کشور سوئد) سال ۱۹۸۲ میلادی پیش میرود، به زیبایی تضادهای فرهنگی و تقابل ناخواستهی نسل جوان با انسانهای سندارتر را به تصویر میکشد.
تازه فیلم مورد بحث اینقدر زیبا حرکت گفتهشده را انجام میدهد که در دل ماجراهای کلارا و بوبو که برای زنده کردن دوبارهی موسیقی پانک راک تلاش میکنند و بدون داشتن کوچکترین اطلاعات قابلتوجه دربارهی آهنگسازی مشغول فرار از خانههای خود تا جای ممکن و تلاش برای به چالش کشیدن گروه موسیقی متال محل زندگیشان میشوند، میتوان ماجراجویی، دوستی، عشق، خیانت و مفاهیمی اینچنین را در نقطهی نهایی پرداخت آنها تماشا کرد.
ماجرای نیمروز ۲: رد خون
تازهترین و چهارمین فیلم بلند محمدحسین مهدویان یا همان «ماجرای نیمروز: رد خون» که حسین تراب نژاد و ابراهیم امینی گروه نویسندگان آن را تشکیل دادهاند و سید محمود رضوی نیز تهیهکنندهی آن محسوب میشود، بهتازگی اکران عمومی خود را آغاز کرده است. یک فیلم ۱۲۵ دقیقهای که افرادی همچون جواد عزتی، بهنوش طباطبایی، هادی حجازیفر، محسن کیایی، مهدی زمینپرداز، هستی مهدوی و حسین مهری را در گروه بازیگران دارد و سازندگان آن به موفقیت قابلتوجه مالیاش نیز امیدوار هستند. مخصوصا به این خاطر که مهدویان فیلم به فیلم در فروش و افزایش تعداد مخاطبان پیشرفت کرده است و حالا باید دید آیا میتواند این مسیر را با «رد خون» ادامه بدهد یا سرنوشت دیگری برای اثر جدید او رقم میخورد.
قسمت دوم «ماجرای نیمروز» داستانی جریانیافته در سال ۱۳۶۷ خورشیدی و مرتبط با عملیات مرصاد و اتفاقات رخداده پس از پایان یافتن جنگ عراق با ایران را روایت میکند. زمانیکه نیروهای امنیتی کشور متوجه حضور نفوذیهای سازمان مجاهدین خلق در جبههها میشوند و در شرایطی کاملا متفاوت با انتظاراتشان، باید اشخاصی را از بین ببرند و افرادی دیگر را نجات بدهند. «ماجرای نیمروز ۲: رد خون» که نخستین بار در سیوهفتمین دوره از جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد و همانجا ۱۲ نامزدی و سه سیمرغ بلورین را تقدیم سازندگان خود کرد، حبیب خزاییفر و هادی بهروز را نیز به ترتیب بهعنوان آهنگساز و فیلمبردار خود میشناسد.