از دو اثر دربارهی تلاش برای پشت سر گذاشتن درد و غم شدید تا فیلمی با محوریت بسته شدن دستوپای دو جوان که فکر میکردند آزادترین انسانها روی زمین هستند.
اولین و آخرین اثر سینمایی قرارگرفته در شمارهی ۲۳۷ سری مقالات «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟» میدونی، به سختی انکارناپذیر و تکاندهندهی کنار آمدن با مرگ یک شخص عزیز میپردازند؛ به والدینی که نمیدانند آیا پس از مرگ فرزند، راهی برای زندگی پیدا خواهند کرد یا نه. اما همانطور که میدانید، دو محصول دیگر هم در این مقاله معرفی فیلم سینمایی پیدا میشوند.
میان فیلمهای آغازین و پایانی فهرست، ساختههای سینمایی بزرگسالانهای را داریم که هرکدام به سبک خود میخواهند شدت سفتوسخت بودن باورهای انسانها به انجام کارهای خود را زیر سؤال ببرند. یکی از آنها دربارهی شخصیتی است که میخواهد مطابق اصول قانونی جلو برود و با پیروی از شرایط حکمفرما بر جامعه به زندگی مورد نظر خود برسد و در آن سو اثر پل ورهوفن را میبینیم که با محوریت دو شخصیت ظاهرا توقفناپذیر جلو میرود که کورکورانه مشغول لعنت فرستادن بر تمامی اصول پذیرفتهشده هستند.
Don't Look Now (1973)
یک درام دلهرهآور که قدم به قدم، عناصر سینمای وحشت را وارد قصهگویی خود میکند و تاثیرگذاری آن روی مخاطبِ هدف را به اوج میرساند. دختربچهای از دست میرود، مادر و پدر برای بازسازی یک کلیسا قدم به شهر ونیز میگذارند و آنجا دو خواهر میگویند که با روح دختربچه ارتباط دارند. لارا حرف آنها را باور میکند و در مقابل، جان را میبینیم که مقاومت به خرج میدهد. اما وقتی جان هم احساس میکند که روح فرزند خود را دیده است، اوضاع دچار تغییر میشود. Don't Look Now شاید دربارهی این باشد که انسانها در برخی از مواقع آنچنان نمیتوانند گذشته و آیندهی خود را از «حال» جدا کنند.
نیکلاس روگ، کارگردان بریتانیایی که در سال ۲۰۱۸ میلادی از دنیا رفت، بهعنوان شخصی شناخته میشود که قدم به قدم پلههای فیلمسازی را بالا رفت تا بتواند آثار گوناگون را تحویل تماشاگرها دهد. کریستوفر نولان، خالق اینسپشن و اینتراستلار از نیکلاس روگ بهعنوان یکی از تاثیرگذارترین فیلمسازها نام میبرد و انستیتو فیلم بریتانیا (BFI) با انتشار فهرست رسمی، Don't Look Now را در میان برترین فیلمهای تاریخ قرار داده است.
Turkish Delight (1973)
پل ورهوفن فارغ از اینکه چهقدر در ساخت هر فیلم به موفقیت یا شکست میرسد، گویا همواره دوست دارد که قوانین و چارچوبها را به چالش بکشد. او حدود پنج دهه قبل با فیلم Turkish Delight که مونیک فن ده فن و روتخر هاور را بهعنوان بازیگرهای اصلی میشناخت، اثری را ارائه داد که حتی در تریلرهای رسمی آن میگفتند که چهقدر برای ساخت آن جسارت به خرج داده شده است.
نتیجه یک درام رمانتیک کاملا بزرگسالانه بود که از سرمستی و خوشی مطلق تا سلطهی کامل درد، غم و ناامیدی روی زندگی را نشان میداد. Turkish Delight دو فرد را به تصویر میکشد که میخواهند جسورانه و فارغ از تمام محدودیتها زندگی کنند. خیلیها با میزان آزادی آنها مشکل دارند و خود را موظف به جلوگیری از کارهایشان میدانند. اما طناب زندگی بالاخره یکجا دور پای آنها میپیچد تا دیگر خبری از رهایی کامل نباشد. اصلا فیلمساز از درجهی سنی اثر خود برای تاکید روی شدت تفاوت زندگی اشخاص یکسان تحت شرایط متفاوت بهره برد. راستی تقریبا ۱۴ سال پس از اکران این فیلم هلندی، ورهوفن سینمای علمی-تخیلی را با فیلم RoboCop تکان داد.
Midnight Run (1988)
یک وسترن کمدی در جامعهی مدرن؟ شاید. فیلم Midnight Run که الگوهای چندین و چند زیرژانر سینمایی را به درستی کنار هم میگذارد، یک اکشن کمدی جذاب از دههی ۸۰ میلادی است. چارلز گرودین که در سال ۲۰۲۱ از دنیا رفت، در این فیلم به ارتباطی عالی با رابرت دنیرو میرسد و آنها در دو نقش اصلی واقعا خوش میدرخشند.
قصهی فیلم Midnight Run دربارهی تلاش جک برای تحویل دادن جاناتان به پلیس است. ولی این پروسه بیشتر شبیه یک مسابقهی اتومبیلرانی به نظر میرسد. از آنجایی که جک بهدنبال دریافت جایزهی تحویل دادن جاناتان است، خود او باید از دست FBI، رئیس سابق جاناتان و و یک جایزهبگیر دیگر بگریزد. زیرا اگر دست هرکدام از آنها به جاناتان برسد، جک دیگر شانسی برای دریافت پول ندارد.
جالب اینجا است که داشتههای فیلم به سکانسهای اکشن خلاصه نمیشود و برخی از بهترین دقایق آن با تمرکز روی گفتوگوی دو شخصیت اصلی جلو میرود؛ با محوریت نگاهی که هرکدام از آنها به شرایط یکسان دارد. جرج گالو و مارتین برست بهعنوان نویسنده و کارگردان اثر موفق میشوند که به طنزآمیزی ساختهی خود هدف بدهند و برخی از سوراخهای تعاریف جامعه برای اشخاص درست و غلط را پیدا کنند. در لحظهای از فیلم که جاناتان با درک شرایط مالی گارسونها به جک بابت کم بودن انعام تذکر میدهد، کار تماشاگر برای تشخیص مامور قانون و خلافکار مقداری سخت میشود.
Rabbit Hole (2010)
شعارهای زیادی برای کنار آمدن با غمهای تکاندهندهی مختلف مطرح میشوند. اما چه اتفاقی رخ میدهد اگر فرد از پس مواجهه با درد برنیاید؟ چه کسی میتواند به یک مادر دستور بدهد که دیگر وقت کنار گذاشتن غم از دست دادن فرزند رسیده است؟ Rabbit Hole با نقشآفرینی نیکول کیدمن و آرون اکهارت همین وضعیت دردناک را به تصویر میکشد.
مواجهه با چنین دردی انقدر تکاندهنده است که قضاوت کردن شخص بابت راهحل او برای مواجهه با آن واقعا احمقانه به نظر میرسد. آیا این دو نفر راهی برای بازگشت به زندگی پیدا میکنند؟ کنار هم یا به دور از یکدیگر؟ پاسخ این سؤال را در قالب یک رخداد داستانی نسبتا عجیب میگیرید که برای جلوگیری از اسپویل، اینجا اشارهای به آن نشده است.
بااینحال بدون هیچ اسپویلی میتوان گفت که بازیگرهای اصلی فیلم Rabbit Hole از جمله مایلز تلر در اثر نامبرده موفق به ارائهی هنرنماییهایی میشوند که در اوج احساسی بودن، محدودشده به واکنشهای اغراقآمیز نیستند. بلکه ظرافت آنها در لحظات کم سروصدا بیشتر به چشم میآید.