این هفته در بخش معرفی فیلم سراغ چهار فیلم در چهار ژانر مختلف میرویم و هر کدام را به اختصار معرفی خواهیم کرد.
از این پس در بخش «این هفته چه فیلمی ببینیم» در میدونی، به معرفی چهار فیلم از چهار ژانر مختلف سینمایی میپردازیم که برخی از آنها را میتوانید در سایت تماشای فیلم و سریال آنلاین نماوا مشاهده کنید. این هفته فیلمهای معرفی شده از سبکهای علمیتخیلی، انیمیشن، کمدی و اکشن هستند. با معرفی فیلم این هفته همراه میدونی باشید:
District 9
اولین فیلم این هفته یکی از بهترین علمیتخیلیهای چند سال اخیر است که با بودجهای کم و کاملا بیسر و صدا، به یکی از محبوبترین فیلمهای دوستداران این ژانر تبدیل شد. فیلم District 9 یا منطقهی ۹ به کارگردانی نیل بلامکمپ، در سال ۲۰۰۹ اکران شد و به سرعت مورد استقبال شدید تماشاگران و منتقدان قرار گرفت. این فیلم که با ۳۰ میلیون بودجه در باکس آفیس ۲۱۰ میلیون دلار فروش کرد، از روی از فیلم کوتاه خود بلامکمپ به نام Alive in Joburg الهام گرفته شده است و با کسب امتیاز ۸۱ در سایت متاکریتیک و چهار نامزدی اسکار از جمله اسکار بهترین فیلم و بهترین فیلمنامهی اسقتباسی، انتخابی عالی برای طرفداران ژانر علمیتخیلی است.
فیلم اکثرا از طریق مصاحبهها، ویدیوهای خبری و تصاویر ضبط شده از دوربینهای مدار بسته روایت میشود و داستان یک سفینهی فضایی را که در سال ۱۹۸۲ بر فراز شهر ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی پدیدار میشود روایت میکند. تا ماهها خبری از موجودات فضایی نمیشود و دولت آفریقای جنوبی تصمیم میگیرد نگاهی به دورن سفینه بیاندازد. آدمهای فضایی درون این سفینه، به نظر بسیار بیمار و فقیر میرسند و دولت تصمیم میگیرد آنها را در مکانی به نام منطقهی ۹ اسکان دهد. بیست سال بعد به دلیل گسترش اختلافات مردم محلی و فضاییها، دولت تصمیم میگیرد آنها را به مکان جدید منتقل کند. در این بین یک فضایی به نام کریتستوفر جانسون تصمیم میگیرد با منابعی که در این سالها جمع کرده، به خانهی خود بازگردد که در راه به یک مقام دولتی به نام ویکوس فان درمروه برمیخورد و نقشههایش مطابق برنامه پیش نمیرود.
فیلم District 9 از آثار فاخری است که با بنمایهی انسانیت، بیگانههراسی و تبعیض نژادی تا مدتها در ذهن بیننده باقی میماند و حتی حالا پس از هشت سالی که از اکران فیلم میگذرد، همچنان در بین محافل سینمایی جایگاه ویژهی خود را دارد و البته بلامکمپ هم به تازگی از احتمال ساخت نسخهی دوم آن سخن گفته است.
Cloudy with a Chance of Meatballs
از ژانر انیمیشن، فیلم Cloudy with a Chance of Meatballs محصول سال ۲۰۰۹ را انتخاب کردیم که یکی از آثار خوب فیل لرد و کریس میلر است. این دو بعدتر در فیلمهای The Lego Movie و دو قسمت Jump Street به محبوبیت زیادی دست پیدا کردند اما انیمیشن «ابری با احتمال بارش کوفتهقلقلی» یکی از آثار متفاوت و شاخص آنهاست. این انیمیشن که از روی کتاب کودکان به همین نام ساخته شده با ایدهی خاص خود، پس از اکران به سرعت به یکی از انیمیشنهای محبوب نوجوانان تبدیل شد و با امتیاز ۶۶ در متاکریتیک و ۲۴۳ میلیون فروش در باکس آفیس، توانست مخاطبان خود را راضی کند.
فلینت لاکوود جوان خوشذوقی است که قصد دارد روزی دانشمند بزرگی شود و البته در این راه باید سختیهای زیادی را تحمل کند. پدر ماهیگیرش خیلی او را درک نمیکند و اختراعات فلینت هم کافی نیستند اما هنگامی که او دستگاهی اختراع میکند توانایی تبدیل آب به غذا را دارد، اوضاع تغییر میکند. این دستگاه مصرف برق بالایی دارد و زمانی که فلینت تصمیم میگیرد آن را به یک ژنراتور قوی متصل کند، دستگاه انرژی زیادی دریافت میکند، از جای خود کنده میشود و به آسمان پرتاب میشود. فلینت که همچنان با دستگاه ارتباط دارد، میتواند به آن دستور ساخت غذا بدهد و به سرعت شهر کوچک به یک جاذبهی گردشگری منحصر به فرد تبدیل میشود. اما دستگاه او پس از مدتی از کنترل خارج میشود و غذاهای بسیار بزرگتر از حد معمول تولید میکند که حالا سراسر دنیا را با تهدید بزرگی مواجه کرده است.
انیمیشن ابری با احتمال بارش کوفته قلقلی یکی از تازهترین انیمیشنهای چند سال اخیر است که دستپخت پیکسار نبوده و تنها از ذهن خلاق لرد و میلر نشئت گرفته است. این انیمیشن که نامزدی بهترین انیمشین را در گلدن گلوب ۲۰۱۰ کسب کرد، یک انتخاب مناسب برای جمعهای خانوادگی است و با اینکه قسمت دوم آن هم ساخته شده، اما به اندازهی قسمت اول تر و تازه نیست.
Johnny English
تقریبا هرکس که در سی چهل سال اخیر تلویزیون تماشا کرده باشد، شخصیت جاودانهی مستر بین را میشناسد. روان اتکینسون با کاراکتری که حتی یک کلمه هم حرف نمیزند، در تاریخ تلویزیون ماندگار شد و فیلم Johnny English یکی از معدود آثار سینمایی خوب او به شمار میرود. این فیلم که به قصد تمسخر سری جیمز باند ساخته شده، ۱۴ سال پیش و در سال ۲۰۰۳ اکران شد و به مدت سه هفته، صدر جدول باکس آفیس بریتانیا را به خود اختصاص داده بود. فیلمنامهی فیلم توسط خود نویسندگان سری جیمز باند نوشته شده و ۸ سال بعد از فیلم اول، ادامهی آن منتشر شد و قسمت سوم جانی انگلیش هم برای سال ۲۰۱۸ برنامهریزی شده است.
جانی انگلیش یکی از مأموران پایینردهی MI7 است که با اشتباهات پی در پی خود، تمام مأموران دیگر را به کشتن میدهد و به تنهایی باید از دزدیده شدن تاج و جواهرات سلطنتی بریتانیا که در برج لندن به نمایش گذاشته شده جلوگیری کند. خرابکاریهای او در گالری باعث دزدیده شدن تاج میشود و باقی فیلم به ماجراجوییهای او و همکارش در پیدا کردن دزدها میپردازد.
فیلم جانی انگلیش با اقتباسهای گوناگون از سری مستر بین و اضافه کردن چاشنی جیمز باندی، به تجربهای سرگرمکننده و البته کاملا خندهدار بدل شده که تماشای آن خالی از لطف نیست. فیلم با ۴۰ میلیون بودجه، فروشی معادل ۱۶۰ میلیون دلار را تجربه کرد که رقم بدی محسوب نمیشود. با اینکه Johnny English در سایتهای جمعآوری امتیازهای منتقدین رقم متوسطی به دست آورده، اما به هیچ عنوان کمدی سخیف و غیرقابل تحملی به شمار نمیرود و حضور روان اتکینسون همیشه به وقوع لحظات خندهداری منتهی میشود که تجربهی آن را نباید از دست داد.
San Andreas
آخرین فیلمی که این هفته قصد معرفی آن را داریم، اکشن خوشساخت San Andreas با بازی الکساندرا داداریو و دواین جانسون یا همان راک است. این فیلم که در سال ۲۰۱۵ اکران شد، یک اکشن شلوغ و پر از سکانسهای دیوانهکننده است که به راحتی میتواند آدرنالین را به خونتان پمپاژ کند و به مدت ۲ ساعت یک سرگرمی راحت باشد. فیلم با ۱۱۰ میلیون بودجه، حدود ۵۰۰ میلیون دلار در سراسر دنیا فروش کرد و در سایتهای متاکریتیک و راتن تومیتوز امتیازهای متوسطی دریافت کرده است که البته به هیچوجه به معنای ضعیف بودن فیلم نیست.
داستان از این قرار است که گسل سن اندریاس در ایالت کالیفرنیا زودتر از پیشبینیها فعال میشود و کل ایالت را زیر و رو میکند. ری با بازی راک، یک خلبان نیروی امداد است که با دختر بزرگش زندگی میکند و در آستانهی جدایی از همسرش است. ری پس از اولین زمینلرزه باید همسر و دخترش را نجات دهد و در طرف دیگر داستان، دانشمندی را داریم که موفق شده زلزله را پیشبینی کند و خبر از یک زلزلهی بسیار بزرگتر میدهد. در فیلمهای پاپکورنی مانند San Adreas، خبری از کاراکترهای پیچیده و داستانهای تو در و تو نیست و معمولا با قصهای سرراست طرفیم که صحنههای اکشن در سرتاسر آن پخش شدهاند. فیلم سن اندریاس هم با اینکه از روندی مشابه بهره میبرد، اما توانسته با پرداخت بهاندازهی شخصیتها کمی به آنها عمق بدهد و داستان به واسطهی کارگردانی دقیق برد پیتون، از چیزی که میتوانست فیلمنامهای پیش پا افتاده باشد نجات پیدا کرده است.
اگر دلتان برای فیلمی با حال و هوای فیلم 2012 اما در مقایس کمی کوچکتر و البته با داستانی باورپذیرتر و شخصیتهای معقولتر تنگ شده، فیلم San Andreas همانی است که دنبالش بودید. فیلم با در نظر گرفتن تمام هزینههایش و میزان فروش آن، ۸۸ میلیون دلار سود به جیب برادران وارنر واریز کرد و همین باعث شد چراغ سبز ساخت قسمت دوم آن داده شود. پیتون و بازیگران اصلی فیلم برای قسمت دوم آن بازخواهند گشت و احتمالا باید انتظار اکشنهای عظیمتری با محوریت با خاک یکسان شدن ایالت کالیفرنیا را داشته باشیم.