اقتباسی مهم از اثر ادبی آنتون چخوف، یک فیلم جنگی روسی و متعلق به روزهای پایانی دههی ۵۰ میلادی، اولین ساختهی بلند انیمیشنسازی محبوب به اسم بِرَد بِرد و اثری اورجینال و معرکه از کارگردان «پدرخوانده».
گاهی مخاطب از یاد میبرد که عشق ورزیدن به سینما در نگاه بعضی افراد هممعنی با بهره بردن از جسارت لازم برای سفر به زمانها و مکانهای گوناگون برای یافتن جلوههای تماشایی آن است. اصلا وقتی میخواهیم برای لحظهای لذت بردن از غرق شدن درون جهانی خیالی لذت ببریم، چه کسی حوصلهی دنبال کردن آثار آزمایشگرایی را دارد که به هنر از برای هنر مینگرند و بیشتر میخواهند فریادزنندهی دغدغههای مد نظر سازندگان خود باشند؟ چه کسی حوصله دارد به ۱۰ها سال قبل برود و آنجا سراغ هنر هفتم را بگیرد؟ غیر از افرادی که واقعا قصد مطالعهی سینما و شناخت تاریخ آن را داشتهاند.
ولی راستش را بخواهید، افرادی که قدم به گذشته یا قلمروی فیلمهایی با زبانهای ناآشناتر میگذارند هم در اکثر مواقع به اندازهی هر سینماروی دیگر عشق به لذت بردن از هنر هفتم را دارند. اصلا نکته اینجا است که پذیرش سختیهای سفرهای ذهنی مورد بحث گاهی ما را به مقاصد جذابی میرساند که صرفا به شکلی متفاوت با درک تعدادی از مخاطبهای جوان و محترم امروز، جذبکننده هستند. بهگونهای که شاید بتوان در بیانی اغراقآمیز اینگونه گفت که سینمادوست بودن و صرفا تمرکز کردن روی جلوههای جدید و مدرن آن مثل عشق ورزیدن به برخی فصول یک کتاب بدون خواندن صفحات دیگر آن است؛ غیرممکن نیست اما انصافا عجیب به نظر میرسد.
باتوجهبه همین نظرات، میدونی در «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟» ۱۴۳ نهتنها از محصولاتی متعلق به کشورهای مختلف مینویسد بلکه حتی به این مقالهی معرفی فیلم سینمایی خود اجازهی ورود به قرن بیستویکم میلادی را هم نمیدهد.
(The Conversation (1974
- فرانسیس فورد کاپولا از احتمال ساخته شدن فیلم آرزوهایش پس از سالها انتظار میگوید
یکی از مهمترین فیلمهای حاضر در کارنامهی جین هکمن، رماننویس و بازیگر آمریکایی را میشود The Conversation، ساختهی فوقالعادهی فرانسیس فورد کاپولا دانست که یک نخل طلای جشنواره کن را هم در ویترین افتخارات دارد. «مکالمه» که بسیاری نمیدانند توسط خالق سهگانهی «پدرخوانده» (The Godfather) به وجود آمد، همزمان یک فیلم هیجانانگیز با محوریت یک کاراکتر دچارشده به بدگمانی شدید و اثری آرامسوز و موفق در موشکافی برخی از انسانهای تنها و دائما مشغول سرک کشیدن در زندگی دیگران است که جاسوسی را در معنای حقیقی و زشت آن به تصویر میکشد.
هنری کول یک نابغهی جاسوسی، نظارت روی گوشه به گوشهی زندگی آدمها و بیرون کشیدن اطلاعات از آنها است؛ فردی با گذشتهای تاریک که نمیتوان فهمید سیاهی درونش باعث شده انقدر در کار خود درخشان باشد یا همین فعالیت خطرناک و پایانناپذیر تا این اندازه وجود او را سرد و خالی و از رنگهای آرامشبخش میکند. وی حتی زمانیکه میخواهد از گذشته بگریزد و با انسانها ارتباط بگیرد، در انجام این کار ناتوان و احمق به نظر میرسد. لحظهی وحشتناکی خواهد بود؛ وقتی کاراکتر میفهمد با گوش کردن ناصحیح و خالی از اخلاق صحبتهای دو نفر راحتتر از نشستن در مقابل آنها و شنیدن صحبتهای این افراد است. هنگامی که او درک میکند چهقدر از درون پوسیده است و در عین حال به خاطر همین رفتار غیرانسانی متوجه حقایقی تاریک میشود و زندگی خویش را سیاهتر از قبل میبیند.
The Conversation به مراتب بیشتر از اندازهای که اکثر افراد فکر میکنند، برای کارگردان خود حکم اثری شخصی را دارد که دربارهی رنج بردن از اضطراب پایانناپذیر و بیکسی انسان حرفهای مهمی را به زبان میآورد. این موضوع هم تا حدی جدی است که حتی در دیالوگنویسی فیلم از جملاتی استفاده میشود که بعضا واقعا بدون آن که تماشاگر مطلع باشد، دربارهی تجربههای فرانسیس فورد کاپولا درون زندگی حرف زدهاند. البته اوج زیبایی اثر آنجایی به چشم میآید که میفهمیم تمامی این موارد به شکل زیرپوستی در آنجا گرفتهاند و The Conversation همیشه میتواند در ظاهر یک فیلم شخصیتمحور عمیق و دیدنی باشد که صرفا میخواهد پروتاگونیست فیلمنامه را برای بیننده موشکافی کند. کاپولا برای خلق اثری هماهنگ در همهی اجزای سازنده نه فقط به تجربهی داستانی خلقشده با قصهگویی متنی که بهشدت به تصاویر تکیه میکند. نتیجه هم میشود مواجههی بیننده با محصولی که او فرصت زیبای فکر کردن راجع به تکتک کاتهایش را نیز دارد.
فیلم سینمایی «مکالمه» نه با بودجهی قابل توجهی خلق شد و نه مدتزمانی طولانی داشت. ولی به زیبایی خالق خود را در نقطهی اوج نگاه هنری او به سینما بهعنوان مدیومی برای بهتر فهمیدن آدمها نشان داد. این کارگردان که انگار سالها فرصت آزادانه ساختن و آزادانه فکر کردن را نداشت، حداقل اینجا خوب تواناییهای خود را به اثبات رساند؛ تا تاریخ سینما در صفحات بیوگرافی او ننویسد فرانسیس فورد کاپولا کارگردانی فراموشناشدنی بود که فقط به خلق بلاکباسترهای ارزشمند دوران خود شهرت داشت.
(The Iron Giant (1999
بَرَد بِرد (Brad Bird) پیش از آن که با انیمیشنهای The Incredibles (شگفت انگیزان) انرژی خاص خود را به سینمای ابرقهرمانی ببخشد، با Mission: Impossible – Ghost Protocol نظر دستهای از تماشاگرها را بهشدت جلب کند و با Ratatouille (موش سرآشپز/راتاتویی) یکی از حیواندوستانهترین انیمیشنهای پرطرفدار را بسازد و برای همهی بینندگان از ارزش غذا و نقش قابلتوجه آن در داشتن یک زندگی درست بگوید، انیمیشن The Iron Giant را کارگردانی کرد. البته که او پیش از این هم با عناوینی همچون انیماتور عضوی از صنعت فیلمسازی بود و چه در آثار کوتاه و چه در آثار بلند حتی سابقهی فیلمنامهنویسی خوبی هم داشت. ولی The Iron Giant به مخاطب نشان داد که چرا باید این فیلمسازِ متولدشده در سال ۱۹۵۷ میلادی را با جدیت دنبال کرد؛ یک انیمیشن سینمایی که تاثیرگذاری داستانی آن روی برخی انیمهها، فیلمها، کتابها و حتی بازیهای ویدیویی شناختهشده برای مخاطب غیر قابل انکار به نظر میآید.
مثل خیلی از از آثار مهم دیگر تاریخ سینما The Iron Giant در زمان پخش به اندازهی کافی لگد شد؛ چه در باکس آفیس و چه در جلب نظر تعداد قابل توجهی از منتقدان و تماشاگرها. ولی هیچکدام از اتفاقات پیشآمده کاری نکردند که یگانگی و دستاوردهای ساختهی برد برد در طول زمان گم شوند. مردم در سالهای اخیر بیشتر از همیشه قدر صداگذاریها، انیمیشنسازیها و از همه بالاتر پیامهای The Iron Giant را دانستند و حتی استودیو در اواسط دههی دوم قرن ۲۱ نسخهای باکیفیتتر از آن را نیز تقدیم بینندگان کرد.
میپرسید مهمترین دلیل ماندگاری اثر چه بود؟ درحالیکه انیمههای بزرگانی همچون هایائو میازاکی از دههها قبل همزمان متعلق به کودکان و بزرگسالها بودند، برد برد هم پا به پای پیکسار افسانهای با The Iron Giant به تعداد قابل توجهی از تهیهکنندگان استودیوها نشان داد انیمیشنهای غربی میتوانند برای مخاطبهای بیشتری لایق احترام و قابل جدی گرفتن تلقی شوند. هرچند که دنیا به زمان نیاز داشت تا بالاخره تقریبا همه این حقیقت را بپذیرند.
(Ballad of a Soldier (1959
یک فیلم عاشقانهی سیاهوسفید که آلبوم موسیقی متن آن اثر مورد بحث را به شکلی مثالزدنی و جانگداز برای تماشاگر رنگآمیزی کرد و یک فیلم جنگی که از هزینههای گزاف جنایتهایی چون جنگ جهانی دوم میگوید. فیلم Ballad of a Soldier اکنون بیشتر از هفتاد سال عمر دارد و اگر حقیقتش را بخواهید باید اعتراف کرد که قابل درک بودن آن برای مخاطب امروز، بیشتر خبر از سیاهی عجیب بخشهایی از جهان ما میدهد.
Ballad of a Soldier با مدتزمانی کمتر از ۹۰ دقیقه مخاطب را درگیر و احساسی میکند. قصهی آن هم دربارهی پسر نوزدهسالهای است که دنیا آن را مثل خیلی از پسرهای نوزدهسالهی دیگر به وسط جنگهای خونین میاندازد. پسر به میدان نبرد میرود و خوب میدرخشد. یعنی چه؟ یعنی به اندازهی کافی آنجا از دست میدهد و به همین خاطر توسط فرماندههای خود قهرمان خطاب میشود. پسر اما انگار میلی به قهرمان بودن ندارد و دلتنگ خرابیهای خانه و مادر خویش شده است. دلتنگ شکستگیهایی که در پس هیجان اجبارشدهی سفر به خط مقدم از یاد رفتند و تعمیر نشدند.
فیلم سینمایی «نغمه یک سرباز» پرشده از دروغهای زیبا و حقایق زشت است؛ پرشده از بازیهایی که حتی اگر بدون فهمیدن معنی دیالوگها آنها را ببینید، گاهی توانایی جاری ساختن اشکها را دارند. راستی اینجا خبری از قهرمانسازیهای آشنا هم نیست. آدمها به آسانی علیه هم حرف میزنند و در عین حال به آسانی یکدیگر را در آغوش میکشند. به سرعت تصمیمات غلط میگیرند و به سرعت عشق به خرج میدهند. در همهی این احوال، فیلم قلب تماشاگر را در مشت خود نگه داشته است.
این یکی از همان آثار دنیای هنر هفتم است که با دیدن آنها میفهمید اگر به قول بونگ جون-هو از پس پریدن از روی مانع یک سانتیمتری زیرنویسها بربیایید، درهای تازهای به سمت زیباییهای بیپایان سینما را به سوی خود باز میکنید.
(The Shooting Party (1978
این فیلم متعلق به شوروی سابق که با نام A Hunting Accident هم شناخته میشود و مخاطب نباید آن را با The Shooting Party، محصول سال ۱۹۸۵ میلادی بریتانیا اشتباه بگیرد، یکی از بهترین اقتباسهای سینمایی دیدهشده از آثار باشکوه آنتون پاولوویچ چِخوف به حساب میآید. داستان The Shooting Party که در سال ۱۸۸۴ میلادی به انتشار رسید و تنها اثر طبقهبندیشدهی خالق خود در گروه کتابهای رمان است، حکم یکی از پیشروترین قصههای پلیسی روانشناسانه را دارد و فیلم مورد بحث هم به خوبی با الهام از آن پستی و انحطاط اخلاقی اجتنابناپذیر اشرافیتگرایی در بلندمدت را به تصویر میکشد. شخصیت اصلی این داستان دختر یک خدمتکار است که توسط انسانهای گوناگونی احاطه میشود و البته که اگر The Shooting Party، محصول سال ۱۹۷۸ قصهی او را درست تعریف نمیکرد اکنون کسی در این مقاله نمیتوانست دربارهی آن بخواند.
ولی ارزشهای اثر مورد بحث از فیلمنامهنویسی اقتباسی دقیق و زیبا جلوتر است. بالاخره مشغول صحبت دربارهی محصولی هستیم که یونسکو آن را چهارمین شاهکار موزیکال قرن بیستم میخواند و گاهی موسیقی متن آن انصافا در ترکیب با فیلمبرداری خلاقانه نفس تماشاگر را بند میآورد.
The Shooting Party استاد نمایش تنهایی در جمع است و استادانه و تلخ از این میگوید که چرا این جنس از تنهایی از خود تنهایی عادی هم ترسناکتر به انسان آسیب میزند. اگر میخواهید یک ملودرام درخشان را بشنوید، از مشاهدهی چندین و چند تابلوی نقاشی لذت ببرید و از گوشهای خود برای این همه سال همراهی تشکر کنید، The Shooting Party بیشتر از آنچه که به نظر میرسد لیاقت این را دارد که حداقل یک بار به آن شانس مست کردن روح خود را ببخشید.