سی و سومین معرفی فیلم هفتگی میدونی، سراغ قصهای دربارهی انسانِ نامحدود و ماجرای حقیقی سیاهی از جهان خودمان، در کنار دو فیلم تماشایی دیگر میرود. همراه ما باشید.
بدون شک صحبت دربارهی آثار سینمایی، بدون اشاره کردن به فیلمهای علمیتخیلیِ متفاوتی که ایدهها و مفاهیم خاصی را هدف میگیرند، همانند حرف زدن دربارهی بازیهای کودکانه بدون صحبت دربارهی هیجانشان است. چون سینمای علمیتخیلی حتی فارغ از سطح کیفی آثارش، خیلی مواقع سبب رسیدن دادههایی به ذهن آدمها میشود که کاری میکنند افکار آنها، زینپس نسبت به برخی مفاهیم، محتاطانهتر و جذابتر شکل بگیرد. فارغ از آن اما هر چه قدر که به جلو میآییم و سراغ تماشای آثار روز میرویم، نباید ساختههایی را هم فراموش کنیم که به واقع، شالودههای اصلی سینما را شکل دادهاند. ساختههایی که شاید امروز تصاویرشان از منظر کیفی برای بینندگان تازهتر سینما آنقدرها دوستداشتنی نباشند اما در نقطه به نقطهشان میشود هنر، زیبایی، داستانسرایی و «سینما» را دید و اینها، ارزشهایی هستند که گذر زمان، توانایی از بین بردنشان را ندارد. راستی، این هفته در قسمت جدید سری مقالات «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟»، فارغ از یک فیلم کلاسیک و اثری علمیتخیلی، یک قصهی مافیایی اجراشده توسط ستارگان گوناگون دنیای هنر هفتم را نیز برایتان کنار گذاشتهایم. فارغ از اینها اما در نقطهی انتهایی، صحبتمان به یک مستند خواهد رسید. به مستندی سیاه، تازه و تماما حقیقی دربارهی جهان خودمان، که خیلی کمتر از آنچه فکرش را میکنید، میشود درونش «آزادی» به مفهوم واقعی کلمه را پیدا کرد.
Once Upon a Time in the West
یک وسترن اسپاگتی ایتالیایی، که بیشتر از حرافی کاراکترها و چپاندن دیالوگهای عجیب و غریب در دهان آنها، به نگاهها و نماهای نزدیک صورتشان بها میدهد. «روزی روزگاری در غرب»، قصهی تلخ و خاصی از جهان غرب وحشی است که با کانسپتهای به ظاهر سادهای چون قتل، تلاش برای زنده ماندن و از همهی اینها پررنگتر انتقام، آغاز میشود اما در ادامه، به حماسهی تفکربرانگیزی دربارهی هویت آن بخش از تاریخ و حتی معنای آنچه تمدن خطابش میکنیم، میرسد. این وسط، همراهی مخاطب با فیلم نه فقط به کمک یک قصهی آرامسوز و جذاب، که با دنیایی اتمسفرسازی معرکه اتفاق میافتد. همهچیز فیلم، از موسیقیهایش تا قاببندیهایی که کارگردان برای روایت داستان انتخاب کرده، نه فقط ایدهآل که بعضا بینظیر جلوه میکنند. سرجیو لئونه که همواره از او به عنوان یکی از بزرگان تاریخ سینما یاد میکنند، در این اثرش یعنی Once Upon a Time in the West، همهچیز را کمالگرایانه آفرید و ساختهای را تحویل تکتک دوستداران هنر هفتم داد که هنوز هم میشود آن را دید و احساس مواجهه با جهانی بکر و تازه را داشت.
میانگین امتیازات منتقدان و مخاطبان به فیلم در وبسایت راتن تومیتوز که به ترتیب اعداد ۹۸ و ۹۵ بوده، در کنار ستایشهای خیلی از سینماشناسان برتر جهان و محبوب بودن فیلم بعد از این همه سال در نزد تماشاگران، همه و همه نشان میدهند که Once Upon a Time in the West، فیلمی محدود به مکان و زمان ساخته شدنش نیست و خلقتی است که تا سالهای سال، به همگان درس چگونه فیلم ساختن میدهد. دکوپاژهای معرکهای که لئونه برای آفرینش اثر از آنها بهره برده، به قدری بر پایهی تصویرسازیهای مطلق سینمایی است و از منطق دیالوگمحور فیلمهای امروز فاصله دارد، که مخاطب آشناشده با سینما در قرن بیست و یکم، در عین لذت بردن از فیلم متوجه دلیل جذابیت این سکانسهای ساکت و متفاوتی که به آن شکل دادهاند نمیشود. انگار وقتی «روزی روزگاری در غرب» را تماشا میکنیم، ناگهان یک نفر جذابیت تازهای از یک دنیای شناختهشده را برایمان به هدیه آورده که هیچ شناختی نسبت به آن نداریم و همین موضوع، شگفتزدهمان میکند. راستی، اجراهای حاضر در فیلم هم معرکهاند. آنقدر معرکه که دوربین بعضی مواقع فقط با تمرکز روی چشمهای بازیگران، داستانسراییهایی میکند که اگر همهی دیالوگنویسان برتر جهان را هم جمع کنید، نمیتوانند جملهای بنویسند که شنیدن آن، حس دیدن آن چشمها را به مخاطبان انتقال دهد.
All the King's Men
اگر برای دیدن «همهی مردان پادشاه» به دنبال دلیل میگردید، شاید تماشای تریلر اصلی و زیبای فیلم بیشتر از هر چیز دیگری، شما را ترغیب به وقت گذاشتن برای این اثر بکند. ساختهای که نمیشود آن را فوقالعاده دانست و نزد منتقدان با استقبال خوبی مواجه نشده و نمرات پایینی دریافت کرده اما با این حال، از مناظر گوناگونی لیاقت دیده شدن را دارد. داستان، دربارهی ویل استارک (شان پن)، شخصی مخالف با مافیاهای قدرتمندی که مردم را کنترل میکنند است که میخواهد با حمایتِ انسانهای عادی حاضر در ایالتش و برای کمک کردنِ حقیقی به آنها، از شهردار میسون، تبدیل به فرماندار ایالت لوئیزیانای آمریکا شود. اتفاقی که از قضا رخ هم میدهد و وی را به جایگاه بلندتری نسبت به قبل میرساند. ولی از آنجایی که قصد ویل همیشه ایستادگی در برابر کنترلکنندگان مردم و انسانهای فاسدی که در رئوس قدرت قرار گرفتهاند بوده، اشخاص مختلفی تلاش برای نابود کردن وی و پایین کشیدن او از جایگاهش را آغاز میکنند. در این میان، ماجرا کمکم به همراهان او و دوستانش و روابطی که نمیشود به سادگی مثبت و منفی بودنشان را تعیین کرد، کشانده میشود و قصه، در نقاط اوجش زمانهای را به تصویر میکشد که دشمنان ویل به هدف خود یعنی برکنار کردنش نزدیک شدهاند و او آخرین تلاشهایش برای پرده برداشتن از فسادهای آنان را میکند. این ایدهی داستانی جذبکننده اما فقط به خاطر کارگردانی، تدوین و فیلمبرداری نیست که تبدیل به فیلمی لایق یک بار تماشا شدن میشود و شان پن، جود لا، کیت وینسلت، سِر آنتونی هاپکینز، مارک روفالو و جیمز گاندولفینی (همان بازیگر شگفتانگیزی که چند فصل متوالی درخشش وی در نقش تونی سوپرانو وسط شاتهای The Sopranos را تماشا میکردیم)، ششتا از اصلیترین عناصری هستند که به خاطرشان All the King's Men ارزش آن را پیدا میکند که برایش وقت بگذاریم.
برای تماشای آنلاین فیلم All the King's Men به وبسایت فیلیمو مراجعه کنید
Limitless
دقیقا به مانند «لوسی» (Lucy) ساختهی لوک بسونِ دوستداشتنی که به جرئت برخلاف خیلیها آن را فیلمی ارزشمند، محترم و شاید لایق بیشتر از یک بار تماشا شدن خطاب میکنم، Limitless دست روی این موضوع خاص میگذارد که اگر انسان به نهایت قدرت مغزش دسترسی پیدا کند، چه خواهد شد و به چه چیزهایی دست پیدا خواهد کرد. ماجرا از این قرار است که بر طبق دادههای حقیقی ما، تکتک آدمهای روی زمین از ده یا نهایتا پانزده درصد از توانایی مغزشان استفاده میکنند و حتی بزرگترین دانشمندان، موفق به استفاده از درصد بالاتری از ذهنشان نشدهاند. حالا، اگر روزی یک روش خاص پیدا شود که شخص را دارای توانایی استفاده از درصد بیشتری از ذهنش کند، نتایج غیر قابل پیشبینی خواهند بود و این، دقیقا همان چیزی است که در «نامحدود»، اتفاق میافتد. فیلمی با پرداختهای خوب و موضوعی جذاب که در آن کاراکتر اصلی به واسطهی یک دارو، به شکل و تمام و کمالی قدرتهای فکرش را در چنگ میگیرد و این وسط با نیروهایی شیطانی و چیزهایی که میخواهند نیروی بالای کسبشده توسط او را به سمت و سوی انجام کارهایی منفی سوق دهند نیز مواجه میشود.
همهی این موارد، در کنار رابطهی عاشقانه و خاصی که اِدی مورا (کاراکتر اصلی داستان که بردلی کوپر به کمال اجرایش میکند) با لیندی (ابی کورنیش) دارد، تریلر علمیتخیلی و سرگرمکنندهای را میآفرینند که به احتمال زیاد از زیر دستهایتان در رفته اما قطعا، نگاه کردن به ثانیههایش، لذتبخش و تفکربرانگیز است. این وسط، بازیِ بازیگران فیلم که رابرت دنیرو نیز در گروهشان دیده میشود، با قرار گرفتن در کنار تدوین عالی اثر، جذابیت سکانسهای گوناگون آن و کارگردانی خوشجلوهی نیل برگر، از Limitless فیلمی نه عالی اما خوب و متفاوت میسازند که حتی اگر یک ثانیهاش را هم قبول نداشته باشید، دیدنش ضرری ندارد. البته «نامحدود» برخلاف «لوسی»، بیشتر تمرکزش را بر روی سرگرمکننده بودن گذاشته و نمیشود به مانند آن فیلم در دقایقش چیزهایی را یافت که حقیقتا با هدفِ به چالش کشیدن ذهن مخاطبان، آفریده شده باشند.
Citizenfour
شش ماه قبلتر از زمانی که ادوارد اسنودن با افشاگریهایش از فعالیتهای جاسوسی و عجیب آژانس امنیت ملی آمریکا، جهان را وارد یک شوک اطلاعاتی عجیب کند، او با نام «شهروند شمارهی چهار»، به صورت رمزی و ناشناس، ارتباطش با لورا پوتراس، کارگردانِ مستند تکاندهندهی Citizenfour را آغاز کرد. مستندی که در آن هم از انگیزههای اسنودن برای افشا کردن چنین اطلاعات خطرناکی پردهبرداری میشود و هم اسناد افشاشده توسط او که فعالیتهای سایبریِ دلهرهآور و شاید در نگاه اول غیر قابل باور NSA را به جهانیان معرفی میکردند، به زیر ذرهبین میروند. جایی که در آن از فعالیتهای کشورهایی خاص در دنیا که از طریق اینترنت، سعی به رصد کردن زندگانی تمام آدمها و جاسوسی کردن از همهی حرفها و اطلاعات رد و بدل شده مابین ما را دارند، پردهبرداری میشود. Citizenfour، فارغ از موضوعش اما حقیقتا مستند خوشساختی هم هست که برای خیلیها، میتواند جذاب و خیرهکننده باشد. بیشتر از اینها نمیخواهم دربارهی حقیقتهایی که داخل این اثر راجع به آنها میشنوید حرفی بزنم اما همینقدر بدانید که ساختهی مورد بحث، هم برندهی اسکار شده و هم تقریبا همهی منتقدان و مخاطبان، ستایشش میکنند. پس فارغ از هر فیلم دیگری، اگر هنوز Citizenfour را ندیدهاید، این آخر هفته زمان خوبی است برای این که با تماشای آن، کمی بیشتر از قبل بدانید در اطرافتان واقعا چه میگذرد.