ساختهای کمدی و جنایی که در سال اکرانش جایزهی اسکار اصلی را برد، درامی از دههی پنجاه میلادی، یک علمیتخیلی عالی از جاس ویدون و فیلم Boogie Nights به کارگردانی پل توماس اندرسون.
نودمین «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟» میدونی، دربارهی آثاری بزرگسالانه از فیلمسازانی لایق احترام است که در قدم اول میتوانند تمام فاکتورهای مورد انتظار از محصولی سرگرمکننده و سینمایی را تیک بزنند و سپس، قدم به دنیای فیلمهای برتر و تکاندهنده میگذارند؛ چه از منظر تاثیرشان روی مخاطبان و چه باتوجهبه تغییراتی که برخیشان در نحوهی نگاه کارگردانهای دیگر به یک زیرژانر، به وجود آوردهاند. در پایان مقالهی معرفی فیلم روبهرویتان هم به عادت همیشه، به معرفی اجمالی فیلمی از سینمای ایران میپردازیم. بدون نیاز به تاکید آن که یقینا باتوجهبه کلیت آثار حاضر در گیشههای داخلی، در انتخاب آن باز هم مثل همیشه، امکان مد نظر قرار دادن کامل متر و معیارهای هنری سطح بالا با دقت و جدیت را نداشتهایم. ولی در هر حالت، مسیری که درکنار هم و درون این مقاله طی میکنیم، دوستداشتنی خواهد بود. پس همراه ما باشید.
Chicago
داستان Chicago که یکی از بازیگرانش یعنی جان سی. ریلی در فیلم دیگری از فهرست این هفته نیز نقشآفرینی کرده است، از کشته شدن مردی عیاش توسط زنی آغاز میشود که به کمک او و جذب علاقهاش احتیاج دارد. زنی که خودش در صنعت نمایش موزیکال و نوعی باشگاه شبانه کار میکند و بعد از به قتل رساندن مرد عیاش و نامحترم، ماهرترین وکیل در سرتاسر شیکاگو یعنی بیلی فلِن را برای از خویشتن دفاع در دادگاه، به استخدام خود درمیآورد. اما این وکیل، ناخواسته توسط دو کاراکتر متضاد یعنی ستارهی اصلی نمایشهای موزیکال وِلما و راکسی، زنی که میخواهد جایگاه ولما را از آن خویش کند، استخدام میشود و عملا حکم اهرم فشاری را پیدا میکند که هرکدام از کاراکترها، آن را از طرف خودشان هل میدهند. در حین تلاش بیلی برای دفاع از یک زن به هدف جلوگیری از اعدام او در دادگاه و برنامهریزی وی برای حمایت از موکل شناختهشدهاش تا آخرین ثانیهها، وکیل خاص Chicago فرصت را برای مطرح کردن خوش نیز مناسب میبیند و هر دوی آنها را به صدر اخبار میبرد و کاری میکند که در تمامی روزنامهها، دربارهشان بنویسند. کل ماجرا هم در موزیکالِ جنایتکارانه و در عین حال پرشده از لحظات کامیکی جلو میرود که راجر ایبرت و منتقدانی دیگر، آن را خوانشی جدید از موزیکالهای سینمایی به حساب آوردهاند. خوانشی که نفستان را آهنگ به آهنگ و با حداقل دیالوگها در سینه حبس میکند و اگر آن را دوست داشته باشید، فرصت بارها و بارها تماشای مجددش را هم تقدیمتان میکند. زیرا ریتم فوقالعادهای را برای داستانگوییاش برگزیده است و اصلا به همین خاطر نیز توانست جایزهی اسکار بهترین فیلم سال را به چنگ بیاورد.
Nightmare Alley
- لئوناردو دی کاپریو برای پیوستن به فیلم Nightmare Alley وارد مذاکره شد
همانگونه که خودتان هم تا این لحظه فهمیدهاید، گییرمو دل تورو احتمالا در آیندهای نهچندان دور پروسهی فیلمبرداری تازهترین ساختهاش را آغاز میکند و در این راه نیز میخواهد از لئوناردو دیکاپریو بهعنوان بازیگر اصلی، بهره ببرد. اما فیلم لایو-اکشن بعدی او که Nightmare Alley نام خواهد داشت، با الهام و اقتباس از ساختهای سینمایی به همین نام و متعلق به سال ۱۹۴۷ میلادی خلق خواهد شد. به همین خاطر، نسخهی مرجع این اثر، احتمالا اکنون برای طرفدارانِ دو برندهی اسکار و افراد سینمایی لایق احترام یادشده، حکم محصولی را دارد که آنها ابدا نباید دیدن تک به تک ثانیههایش را از دست بدهند.
استنتِن کارلایل در مقام شخصیت اصلی فیلم، داستانش را از جایی شروع میکند که پس از پیوستن به یک کارناوال و تلاش برای سر در آوردن از حقههای فردی به اسم زینا، با در بسته مواجه میشود. کارلایل میخواهد هرگونه که هست، درک کند زینا چگونه موفق به خواندن ذهن انسانها یا گول زدنشان از این راه شده است و از همه بدتر هم آن که چگونه شوهر دائمالخمر او یعنی پیت هم از چنین توانایی به خصوصی بهره میبرد! در این بین با مرگ پیت، زینا وادار به قرار گرفتن درکنار استنتن بهعنوان همکار نمایشیاش میشود و همین هم فرصتی را برای کاراکتر خاکستری قصه فراهم میسازد که با جدا شدن از او در آیندهای نزدیک، خودش را The Great Stanton صدا بزند؛ حقهبازی که نمایشی را که بسیاری از ترفندهایش را از زینا آموخته بود، بدل به بهانهای برای کسب درآمد خودش میکند و با نقشآفرینیِ زیبای تایرون پاور، به سرعت فرم کاراکتری ماندگار در اثری کلاسیک و تماشایی را به خود میگیرد.
Boogie Nights
- نقد فیلم Phantom Thread - رشته خیالِ؛ تازهترین ساختهی توماس اندرسون
مارک والبرگ، جولیان مور، ویلیام اچ. میسی، فیلیپ سیمور هافمن و پل توماس اندرسون. این ترکیب، چگونه میتواند یکی از بهترین فیلمهای کارنامهی یکی از مهمترین فیلمسازهای معاصر را به وجود نیاورد؟ قصهی Boogie Nights در سان فرناندو و در سال ۱۹۷۷ جریان یافته است. در دنیایی که پسری نوجوان زندگیاش را به ناگهانیترین شکل ممکن، گرهخورده به روزمرگیهای انسانهای بزرگسال میبیند و به همین شکل، با دوستانی تازه، آدمهایی که قلبشان از آرزوهای سیاه پر شده است و افراد معتادی که شاید فاصلهی زیادی با مرگ نداشته باشند، آشنا میشود. اثری واقعگرایانه و به غایت اثرگذار که انگار مرزی بین خیال و واقعیت طرح نمیکند و باید بهجای خواندن صفات مثبت نسبت دادهشده به آن که هرگز به دیدتان از داستانگوییاش نمیافزایند، تماشا یا بازبینیاش کنید تا به خوبی، شما را مقابل زندگی پرانرژی آدمهایی که نه قدرتشان برای زنده ماندن و نه عمق شادیشان برای جان به در بردن از غمها کافی است، بنشاند. زیرا توضیح مفصلتر داشتههای این کمدیدرام پرستاره و عالی، حتی در مخیلهی چنین مقالاتی نمیگنجد. در عین آن که شاید در ظاهر و برای خیلیها، Boogie Nights فیلمی بیش از حد پیچیده و لایق موشکافی به نظر نیاید.
Serenity 2005
آن دسته از طرفداران تلویزیون که به اندازهی عشق ورزیدن به سریالهای عالی، به ذات و صفت داستانگویی علمیتخیلی در دنیای هنر هفتم نیز عشق میورزند، همواره از Firefly ساختهی جاس ویدون، به نیکی یاد کردهاند. سریالی با محوریت گروهی از شخصیتهای افسارگسیخته و در حال گشتوگذار در اعماق فضا که سوار بر سفینهی بزرگی با نام Serenity از نقطهای به نقطهی دیگر میروند و در مقابل رژیمی شیطانی که بر اکثریت بخشهای جهان حکمرانی میکند، به پا خاستنهاند. اما این سریال که متاسفانه فقط یک فصل ۱۴ قسمته از آن روی آنتن رفت، در سال ۲۰۰۵ با فیلمی به اسم Serenity و کارگردانیشده توسط خالق اصلیاش ادامه یافت. فیلمی که از فرار موفقیتآمیز سایمون و خواهرش ریور از دست ماموران فرمانروایی آغاز میشود و با دنبال شدن تکتک قهرمانها توسط آنتاگونیستی مرموز به اسم Operative، قدم به بخش اصلی خود میگذارد. Serenity اولین ساختهی سینمایی بلند جاس ویدون است و دقیقا از دقیقهی آخز پخششده در سریال که به دلایلی نامرتبط با کیفیتش کنسل شده بود، داستان را برمیدارد و جلو میرود. قصهای شکلگرفته بر پایهی تلاشهای Operative برای کشتن ریورِ روانیشده که پیشتر بهگونهای شستشوی مغزی داده شده بود تا در زمانی مشخص، آمادهی تبدیل شدن به یکی از قاتلان حرفهای دولت فاسد جهانی باشد. برای اینکه چیز بیشتری از داستان لو نرود، شخصا از ارائهی توضیحات دقیقتر پرهیز میکنم. ولی موقع تصمیمگیری برای دیدن یا ندیدن «فایرفلای» و بعد هم Serenity، هرگز از یاد نبرید که میخواهید به خود شانس لذت بردن از اثری پرشده از سکانسهایی باتوجهِ کامل به قوانین و الگوهای زیرژانرهای تماما متفاوت را بدهید یا چنین شانس بزرگی را شخصا، از خودتان دریغ کنید.
تگزاس ۲
«تگزاس ۲» به کارگردانی سید مسعود اطیابی، تهیهکنندگی ابراهیم عامریان و بازی افرادی همچون مهدی هاشمی، سام درخشانی، پژمان جمشيدی، ژاله صامتی، گابريلا پتری، بهرنگ علوی، رضا ناجی، اميد روحانی، آدريانو تولوزا، سهيل قنادان، تی آگو متوس و نادر سليمانی، به پشتوانهی موفقیت مالی قسمت اول مجموعهاش ساخته شد و به سینماهای داخلی رفت تا عملا پس از توقیف «رحمان ۱۴۰۰»، حکم جایگزین آن اثر کمدی در گیشه را پیدا کند. البته باتوجهبه اکران فیلم با برخی محدودیتها از منظر تعداد سالنهای پخش و تعدد حذفیات، قسمت دوم «تگزاس» فعلا نتوانسته است به نهایت پتانسیل خود برای فروش در بازار قابل پیشبینی ایران برسد. داستان این فیلم، با همان شخصیتهای قسمت اولِ مجموعه و در شهر تهران پیش میرود و حمزه صالحی، امیر کریمی، امیر توسلی، علیرضا علویان، مهدی حسینی وند و هادی ساعد محکم به ترتیب فیلمنامهنویس، فیلمبردار، آهنگساز، صداگذار، تدوینگر و صدابردار اثر مورد بحث هستند.