آخر هفته چه فیلمی ببینیم: از The Bucket List تا The Quick and the Dead

آخر هفته چه فیلمی ببینیم: از The Bucket List تا The Quick and the Dead

از یک فیلم امیدوارکننده با بازی مورگان فریمن و یک فیلم وسترن از سم ریمی تا «افق رویداد» پل دبلیو .اس. اندرسون و اثری نسبتا ناشناخته و فراموش‌شده از دل تورو.

کم پیش می‌آید که مخاطبان سینما موقع سر زدن به فیلم‌های سال‌های گذشته سراغ آثاری بروند که نمرات بسیار درخشانی از سوی منتقدان و مخاطبان دریافت نکرده‌اند. بالاخره هر کسی که حاضر به دیدن فیلم‌های متعلق به سال‌های دور می‌شود، از آن‌ها انتظار بیشتری دارد و می‌خواهد صرفا مهم‌ترین‌ها را ببیند. دقیقا به همین دلیل، میدونی در «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟» ۱۷۰ به چهار فیلم سینمایی می‌پردازد که نه نمرات مردی بسیار بالایی دارند و نه منتقدان یک‌صدا آن‌ها را ستوده‌اند. اما هرکدام شامل نقاط قوت و اسامی هیجان‌انگیزی می‌شوند که کم‌وبیش تماشاگرهای خاص هرکدام را جذب می‌کند.

خوش‌بختانه بسیاری از سینماروهای امروز، بیشتر از گذشته به نظر خود و کمتر از گذشته به امثال راتن تومیتوز و متاکریتیک ایمان دارند. پس چه‌قدر جذاب‌تر اگر در چنین نوشته‌هایی هم بدون خواندن راجع به جوایز و نمرات، کنجکاو به دیدن یک فیلم سینمایی بشویم و از قضا از آن لذت هم ببریم. سینما محترم‌تر از این است که من و شما از ابتدا تا انتهای آن را با چند عدد پوچ بسنجیم.

(The Bucket List (2007

فیلم The Bucket List شاید آن‌چنان تحسین‌شده نباشد. ولی اثری است که همچنان می‌تواند امید و احساس خوب را برای چند ساعت به زندگی چند نفر بیاورد. تازه بازیگران اصلی آن هم مورگان فریمن و جک نیکلسون هستند که هرکدام برای بعضی از بینندگان در گروه بزرگ‌ترین بازیگران دوران خود قرار می‌گیرند.

داستان به کارتر چمبرز و ادوارد می‌پردازد که هر دو به خاطر بیماری لاعلاج، تنها شش ماه دیگر می‌توانند به زندگی ادامه بدهند. در نتیجه تصمیم می‌گیرند به سراغ انجام کارهایی بروند که هرگز انجام نداده‌اند. شاید به این امید که حالا زندگی را بهتر از قبل مزه‌مزه کنند و شاید هم در تلاش برای اینکه مفهوم واقعی زندگی را بفهمند.

آثار سینمایی فراموش‌شدنی زیادی پیدا می‌شوند که عملا می‌خواهند به مخاطب بگویند که زندگی مشغول پاسخ دادن به دیگران نباش و کاری را انجام بده که دل تو می‌خواهد. The Bucket List نیز این جمله را به شکل دل‌گرم‌کننده‌ای به زبان آورده است: «تو مدام مشغول مقایسه‌ی خود با افرادی هستی که مدام خود را با تو مقایسه می‌کنند».

(The Quick and the Dead (1995

سم ریمی را که می‌شناسید. کارگردان فیلم The Evil Dead که محبوب‌ترین مرد عنکبوتی سینما برای برخی افراد را به وجود آورد. حالا چه می‌شود اگر ریمی یک فیلم وسترن ساخته باشد که بازیگران آن شارون استون، لئوناردو دی کاپریو و راسل کرو هستند. می‌دانم. احتمالا عده‌ای اکنون خود را از این جهت سرزنش می‌کنند که چه‌طور تا به امروز با این فیلم آشنا نشدند. البته The Quick and the Dead منتقدان سفت‌وسختی هم دارد و با گذر زمان به‌نوعی حکم یک اثر سلیقه‌ای را پیدا کرد. ولی کمتر کسی را می‌توان یافت که نپذیرد این فیلم انصافا برای یک بار تماشا، بسیار سرگرم‌کننده به نظر می‌آید.

قصه از جایی کلید می‌خورد که الن، یک زن تفنگ‌دار و مرموز تصمیم به سراغ شخصی به‌خصوص می‌آید تا از او انتقام بگیرد. نقش این زن را شارون استون و نقش دشمن او را دی‌کاپریو بازی کرده است. اما فی هرد که کل منطقه را در چنگ خود درآورده است، به‌سادگی دم به تله نخواهد داد و قرار نیست شکار آسانی برای زن مرموز باشد. همه‌ی این‌ها هم از وقتی جذاب‌تر می‌شوند که الن برای رسیدن به دشمن حقیقی خود باید همان‌گونه که در بسیاری از بازی‌های ویدیویی می‌بینیم، اول قدم به قدم تفنگ‌دارهای حرفه‌ای دیگر را از پا دربیاورد. اگر به‌دنبال یک اکشن رمانتیک، دارای لحظات کمدی و در کل بزرگ‌سالانه می‌گردید، به The Quick and the Dead یک شانس بدهید.

(Mimic (1997

گی‌یرمو دل تورو در دنیای امروز طرفداران زیادی دارد و کارگردانی محسوب می‌شود که آدم‌ها می‌توانند به بررسی کارنامه‌ی هنری وی بپردازند و به شناخت بیشتری از او برسند. به همین خاطر فیلم علمی-تخیلی و اقتباسی Mimic ممکن است برای بسیاری از طرفداران کارگردان فیلم Pan's Labyrinth جذاب به نظر برسد. زیرا دل تورو نه‌تنها در طرح داستانی و فیلم‌نامه‌ی Mimic نقش مستقیم داشت، بلکه اثر را کارگردانی هم کرد. Mimic که با بودجه‌ای ۳۰ میلیون دلاری ساخته شد، دومین ساخته‌ی بلند کارگردانی‌شده توسط دل تورو به شمار می‌آید و قطعا در باز شدن راه او به سینمای هالیوود تأثیرگذار بوده است.

دل تورو در این فیلم با داستانی کلیشه‌ای و آشنا که مرتبط با عظیم شدن موجودات کوچک آزاردهنده است، به خوبی دغدغه‌ی خود برای استفاده از ماجراهای هیولایی برای بیان حقایق انسانی را به تصویر می‌کشد. زیرا عملا شخصیتی را مقابل شما می‌گذارد که انقدر روی حل مشکل متمرکز می‌شود که در انتها مشکلاتی به مراتب عظیم‌تر از گذشته را به وجود می‌آورد. گویا او نمونه‌ی بارز افرادی است که یا می‌خواهند خود و دیگران را اصلاح کنند یا اصلا با حضور برخی موارد غیرایده‌آل در جهان موافق نیستند. در نتیجه Mimic برای آن‌هایی که فانتزی‌های سیاه و بزرگ‌سالانه را می‌پسندند، هم درگیرکننده و هم معنادار به نظر می‌رسد. البته فیلم بدون ایراد نیست و اگر می‌خواهید از آن لذت ببریم، باید به‌جای توجه به نقاط ضعف، صرفا متمرکز روی شناخت نقاط قوت آن باشیم.

(Event Horizon (1997

اکثر مخاطبان و منتقدان امروز از پل دبیلو. اس. اندرسون و فیلم‌های Reisdent Evil او کم‌وبیش متنفر هستند. اصلا در همین روزهای اخیر نیز واکنش‌های تندی به «مانستر هانتر» یعنی جدیدترین اثر او نیز نشان داده شدند که شاید باعث شکست مالی سنگین اثر شود. ولی اگر می‌خواهید کمی متفاوت نسبت به یک فیلم‌ساز فکر کنید و دوری از تنفرورزی را به عادات سینمایی خود بیافزایید، سراغ اثری از سال ۱۹۹۷ میلادی را بگیرید که شاید بهترین فیلم فیلیپ آیزنر و پل دبلیو. اس. اندرسون باشد؛ افرادی که به ترتیب وظایف نویسندگی و کارگردانی «افق رویداد» را برعهده داشتند. این فیلم که لارنس فیش‌برن را به‌عنوان معروف‌ترین بازیگر دارد، شامل لحظات ترسناکی می‌شود. از همان ابتدا نیز Event Horizon مخاطب را با یک ایده درگیر می‌سازد. یک فضاپیما برای مدتی در فضا ناپدید شده بود و حالا مجددا پیدا شد. فضانوردهایی که برای بررسی داخل این سفینه قدم به آن می‌گذارند، درون این مکان کوچک گیرافتاده در فضا چه شخص یا چیزی را می‌یابند؟

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
15 + 2 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.