در مقالهی معرفی فیلم سینمایی این هفته هم انیمیشنی را میبینید که هر فردی از هر گروه سنی را سرگرم میکند و هم با انیمهای مواجه میشوید که حتی برای مخاطب بزرگسال بیش از حد تاریک و میخکوبکننده به نظر میآید.
میدونی در «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟» ۱۵۷، آثاری متضاد را روبهروی هم گذاشت تا میان این همه تفاوت، هر کس فیلمی متناسب با سلیقهی خود را بیابد. اینجا چه بین فیلمهای لایواکشن و چه بین انیمیشنها با محصولاتی مواجه میشوید که اصلا مخاطب هدف یکسانی ندارند؛ یکی به سرگرم کردن گروهی بزرگ از بینندگان میاندیشد و دیگری میخواهد ذهن و روح شما را به بازی بگیرد.
فیلم اول «معرفی فیلم سینمایی» به مامورو اوشی، خالق شاهکاری با نام انیمه Ghost in the Shell تعلق دارد و فیلم چهارم را که نامزد اسکار هم شد، استودیو انیمیشنسازی والت دیزنی ساخته است. در بین این محصولات غربی و ژاپنی نیز میتوان یک فیلم اکشن بیمغز و در نوع خود جالب را دید و سپس با اثری درام از سینمای آلمان مواجه شد که ورنر هرتسوک آن را خلق کرد.
(Angel's Egg (1985
از Angel's Egg، اثر مریض و ۷۱ دقیقهای مامورو اوشی که در همکاری با هنرمند بزرگی به اسم یوشیتاکا آمانو خلق شد بهعنوان محصولی از جهان انیمههای ژاپنی یاد میشود که «یک هنر متفاوت با داستانگویی در سینما» را به نمایش میگذارد. در Angel's Egg دیالوگهای بسیار کمی وجود دارند و تقریبا همهی دقایق براساس نمایش تصاویری عجیب از رخدادهایی غمانگیز پیش میروند. یک دختر کم سنوسال بیاسم، یک ساختمان ناقص و یک شهر تخلیهشده. راستی در میان این جنون، تخممرغی هم وجود دارد که دختر به هیچ عنوان رهایش نمیکند و کموبیش مثل مرغ مادر به نگهداری از آن میپردازد.
الهههایی که از آسمان به زمین میآیند، پسر ناشناسی که از دیدن آنها شوکه میشود و جملهای عجیب که در دل فضاسازی عجیب اثر بدن ما را میلرزاند: «هر آنچه را که ارزشمند است، درون خود نگه دار. در غیر اینصورت آنها از دست خواهند رفت». ولی چه میشود اگر یکی از این دو فرد گمشده در این دنیای بی نامونشان، تصمیم به شکستن تخم مرغ سفید بزرگ بگیرد؟
(Machete (2010
سری فیلم Spy Kids چند سال قبل در نگاه برخی از تماشاگران، یکی از سرگرمکنندهترین مجموعه فیلم های کمدی-اکشن دنیا به حساب میآمد. حالا حساب کنید که Machete در جایگاه اسپین-آف آن موجوعه که روی شخصیت ایزدور کورتز تمرکز میکند تا چه اندازه میتواند شلوغ، پر زد و خورد و خندهآور باشد. در سال ۲۰۰۷ میلادی، کوئنتین تارانتینو و رابرت رودریگز فیلم Grindhouse را بهعنوان محصول مشترک خود به سینماها فرستادند. اما آن فیلم قبل از اینکه روی پردههای نقرهای سینماها قرار بگیرد، با پخش یک تریلر تقلبی نظر همه را به خود جلب کرد. این تریلر تقلبی که ارجاعاتی به سری فیلم Spy Kids هم داشت، به قدری محبوب شد که رابرت رودریگز با ساخت Machete در حقیقت آن را تکمیل کرد!
پس اگر میخواهید یک فیلم پرشده از انفجارها را ببینید که داستان ساختش هم به اندازهی خود آن عجیب به نظر میرسد، نباید Machete را از دست بدهید. این فیلم که رابرت دنیرو، جسیکا آلبا و میشل رودریگز هم عضو گروه بازیگران آن هستند، نمرات بالایی از منتقدان دریافت نکرد. ولی ۱۰۵ دقیقه آتشبازی و سرگرمی عجیب را تقدیممان میکند و در وضع فعلی دنیا که حال خیلی از انسانها را ناخوش کرده است، شاید برای برخی از ما دقیقا دیدن چنین فیلمی ضروری باشد.
(The Enigma of Kaspar Hauser (1974
فیلم The Enigma of Kaspar Hauser به تهیهکنندگی، نویسندگی و کارگردانی ورنر هرتسوک از روی نوشتههای واقعی مرتبط با یک داستان عجیب و باورنکردنی آفریده شد. کاسپار هاوزر یک جوان آلمانی واقعی در تاریخ آلمان است که ظاهرا در روز نامشخصی از سال ۱۸۱۲ میلادی به دنیا آمد و ادعا میکرد تمام عمر خود را در انزوای مطلق و داخل سلولی تاریک بزرگ شده است. گفته میشود پس از دستگیری کاسپار در دروازهی شهر، همه میگفتند پاهای او ظاهر عجیبی دارد؛ انگار او یک موجود زمینی نیست و تا امروز روی زمین راه نرفته است. مطابق مستندات تاریخی، روشنایی روز کاسپار را آزار میداد. وی به دشواری قدم برمیداشت، پاهای ورمکردهی خود را نگاه میکرد و مدام میگفت که میخواهد مثل پدر خود تبدیل به یک سرباز شود.
وقتی پلیس از او نام وی را پرسید، کاسپار منظور سرباز را نمیفهمید. اما قلمی برداشت و آرامآرام نوشت: کاسپار هاوزر. معمای زندگی او و دلیل اینکه چند بار به وی حمله شد، هنوز یکی از معماهای حلنشدهی تاریخ به حساب میآید. مخصوصا به این خاطر که هیچکس هرگز نفهمید چرا برخی انقدر با کاسپار دشمنی داشتند که او را به شکلی مرموز به قتل رساندند.
میدانم. وقتی این داستان واقعی عجیب و تکاندهندهی بیرونآمده از دل تاریخ معاصر را کنار شناخت خود از تواناییهای سینمایی ورنر هرتسوک میگذاریم، غیرممکن است که نخواهیم فیلم The Enigma of Kaspar Hauser (معمای کاسپر هاوزر) را در اولین فرصت تماشا کنیم.
(Bolt (2008
«بولت» که از ۱۵۰ میلیون دلار بودجه به ۳۱۰ میلیون دلار فروش جهانی رسید، یکی از شیرینترین و ارزشمندترین ساختههای استودیو والت دیزنی در قرن ۲۱ است. این انیمیشن که میتواند افرادی با سلایق متفاوت را در دل داستان دوستداشتنی و معنیدار خود غرق کند، به سگی میپردازد که به خاطر نقشآفرینی در آثار تلویزیونی باور کرد که قدرتهای ابرقهرمانی دارد. او که بهشدت به صاحب خود عشق میورزد، ناگهان باید با دنیای واقعی روبهرو شود؛ جایی که نه با یک فریاد ساده همهی دشمنان را به عقب پرتاب میکند و نه میتواند سریعترین موجود جهان باشد. «بولت: در اوج رویاپردازی و ارزش قائل شدن برای آن، از اهمیت مواجهه با واقعیت میگوید و به شکلی غیرمستقیم پیامهایی ارزشمند و مفید را تقدیم کودکان میکند.
فضای مفرح و بامزهی کلی اثر هم باعث میشود که حتی بزرگسالان بتوانند از آن لذت ببرند. اصلا چه کسی را میشناسید که با دیدن تلاش یک سگ سفید بامزه برای بازگشت نزد دختری که او را دوست دارد، احساسی نشود؟ Bolt پرشده از شوخیهای خوشحالکننده، لحظات غمانگیز قابل لمس و داستانگویی بیآلایش اما هدفمند است. مایلی سایرس، کلوئی گریس مورتر و از همه مهمتر جان تراولتا هم اشخاصی هستند که کاراکترهای اصلی این انیمیشن را صداگذاری کردند.
کریس ویلیامز و بایرون هاوارد، هر دو Bolt را بهعنوان سکوی پرتاب خود به سمت موفقیتهای بزرگتر در جهان انیمیشنها میشناسند. زیرا اولی بعد از Bolt انیمیشن Big Hero 6 و انیمیشن Moana را کارگردانی کرد و دومی توانست در تیم ساخت انیمیشن Tangled و انیمیشن Zootopia این جایگاه مهم را بهدست بیاورد.