به احترام درگذشت ژان-لوک گدار، فیلمساز بزرگ موج نوی فرانسه این هفته اول از همه به سراغ معرفی یک فیلم کمدی-درام جنایی درخشان از کارنامهی او رفتیم.
خلقان آثار هنری لایق توجه و ویژهای که اهمیتی به واکنشهای لحظهای مخاطب نمیدهند، گاهی به جایگاهی میرسند که گویا هیچکس نمیتواند در رابطه با آنها ساکت باشد. هر زمان که صحبت دربارهی کارنامهی سینمایی چنین کارگردانهایی باشد یا یک اثر پر سروصدا از آنها پخش شود، هر کس در نوع خود واکنشی دارد. اما جدا از هر مخالفت و موافقت، انگار هیچکس نمیتواند راجع به آنها ساکت بماند.
این هنرمندها در هنری که به آن عشق میورزند، تبدیل به مجسمههایی بسیار بزرگ میشوند؛ انقدر بزرگ که حتی بزرگترین مخالفها نیز نمیتوانند ابعاد آنها را انکار کنند یا ادعای ندیدن این مجسمهها را داشته باشند.
ژان-لوک گدار، فیلمساز شهیر فرانسوی-سوئیسی به عقیدهی بسیاری از سینماشناسها در جهان هنر هفتم یکی از همین نمادهای غولآسا بود؛ پدرخواندهی موج نوی فرانسه که آثار گوناگون او میتوانند به مدلهای مختلف با شاعرانگی خود توجه مخاطب را جلب کنند؛ تا حدی که بیننده صرفا نگوید با یک اثر سینمایی جذاب مواجه شده، بلکه بپذیرد که سازندهی آن اثر حتی برخی از سادهترین و پیشپاافتادهترین عناصر تشکیلدهندهی زندگی را از چشماندازی بهخصوص میبیند.
Band of Outsiders (1964)
یک سرقت، چند جوان بیکله که با فیلمها رویا میبینند و یکی از بهترین سکانسهای رقص در تاریخ سینما. Band of Outsiders که با نام اصلی Bande à part شناخته میشود، قدرت زیادی در نشان دادن انسانهایی دارد که میتوانیم آنها را باور کنیم؛ انسانهایی که هم برخی از شخصیتهای خاص و متفاوت سینمایی در مقایسه با کاراکترهای آثار مشابه هستند و هم بسیار عادی به نظر میرسند.
ویژگی خاصکنندهی آنها چیزی نیست که کارگردان فریاد بزند تا بیننده آن را ببیند. زیرا کنار هم قرار گرفتن این افراد و بخش به بخش تعامل آنها با یکدیگر، دلیل قدرتمند شدن آنها برای مخاطب است. تازه خود همراهی آنها نیز صرفا گرفتار دیالوگهای مفصلی نیست که سه شخصیت اصلی قصه برای ارتباط با هم بیان کنند؛ به این معنی که بخش قابل توجهی از عمق این همراهی و همکاری عجیب میتواند فقط با داستانگویی تصویری به مخاطب تحویل داده شود.
عشق کورکورانهی آنها به دزدهای سینمایی کاری میکند که به سمت برنامهریزی برای سرقت مورد نظر خود بروند. فیلم Band of Outsiders آنجایی میدرخشد که همزمان حماقت و جسارت حاضر در همین تصمیم را نشان میدهد؛ حماقت بیتجربه رفتن به سراغ کاری بسیار خطرناک و جسارت لازم برای آسودهخیال زندگی کردن.
Death at a Funeral (2007)
کمدیهای سیاه بریتانیایی قدرتی مثالزدنی در بهرهبرداری از شرایط معذبکننده برای خنداندن مخاطب دارند. چون وقتی در اوج قدرت خود باشند، طی سکانسها و با محوریت لحظاتی قصه میگویند که مضحک بودن آنها مشخص نیست. کمدی در این فیلمها بهجای اینکه به وضوح روی وجود شوخی در روایت تاکید کند، واکنش قابل قبول افراد به یکسری اتفاق بد و آزاردهنده را تبدیل به ابزار خنده کرده است. در نتیجه مخاطب نه به جوک بیانشده، بلکه به میزان احمقانه بودن شرایط انسانی باورپذیر میخندد؛ شرایطی که شخصیتها مشغول دستوپنجه نرم کردن با آن هستند.
Death at a Funeral با درخشش متیو مکفادین، بازیگر سریال Succession به گروهی از افراد میپردازد که به خاطر مرگ پدر خانواده در یک خانه جمع شدهاند. از شخصیتی که مدام ناراحت از مواجهه با برخی از رفتارهای برادر خود است تا فردی که اصلا مشخص نیست دقیقا در این مراسم ترحیم چه کار میکند، هرکدام به سبک خود روی شکلگیری موقعیتهای آزاردهنده، واقعگرایانه و خندهآور تاثیر میگذارند.
Shadow (2018)
یک فیلم چینی درخشان و پر از سکانسهای اکشن ناب. Shadow توسط ژانگ ییمو کارگردانی شده است که فیلمهای مثالزدنی همچون Hero و House of Flying Daggers را در کارنامه دارد. او در Shadow با قصهای که در آن افراد مختلف از جهات گوناگون مشغول تلاش برای نزدیک شدن به تخت پادشاهی سرزمین هستند، چنان سکانسهایی را تحویل مخاطب میدهد که اگر داستان و کل صداگذاری اثر را هم کنار بگذارید، بهسادگی میتوانید فقط از دیدن خود آنها لذت ببرید.
استفادهی فیلمساز از رنگهای سرد به شکلی فوقالعاده کاری میکند که حتی بین آثار رزمی مشابه طی چند سال اخیر، Shadow هویت خود را به نمایش بگذارد و با اغراقهای تصویری دلچسب، آوردههای زیادی برای چشمهای مخاطب داشته باشد.
The Trial of the Chicago 7 (2020)
آرون سورکین قدرتمندانه میتواند داستانها را مال خود کند. در حقیقت اگر او در یک فیلمنامه به سراغ تصویرسازی سینمایی از اتفاقات واقعی برود، نتیجه به هیچ عنوان قرار نیست شبیه اقتباس یک شخص دیگر باشد. او روایتی منحصربهفرد از این داستانها را از زاویهی دید خود ارائه میدهد و در اصل با این کار مشغول پرداختن به پیامهایی است که دغدغهی فعلی وی هستند.
شاید گاهی داستان رقابتی ویژه در ورزش بیسبال را روایت کند و شاید فیلمنامه بیوگرافی یکی از ثروتمندترین افراد حاضر در جهان را تحویل دیوید فینچر دهد، اما در اصل قصههایی متعلق به خود را در دل این واقعیتها جا داده است تا حرفهایی از خود را به گوش تماشاگر برساند. در فیلم The Trial of the Chicago 7 که علاوهبر نویسندگی از کارگردانی وی نیز بهره برده است، او به میدان جنگ میرود؛ نه با نشان دادن سنگرها و هواپیماهای بمبافکن، بلکه به کمک نشان دادن دادگاهی که در آن یک عقیده مقابل عقیدهای دیگر میایستد.