چهار فیلم جالب از سینمای اروپا که به شخصیتهای خود فرصت تلاش برای رسیدن به یک زندگی بهتر را میدهند؛ آثاری از اتحادیه جماهیر شوروی، انگلستان، برزیل و فرانسه.
آثار سینمایی حاضر در شمارهی ۲۱۲ سری مقالات آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟ میدونی به زبانهای متفاوت قصه میگویند. ولی در همهی آنها یک شخصیت یا با تصمیم خود یا بهلطف فردی دیگر، فرصت زندگی کردن پرانرژیتر و پراحساستر را بهدست میآورد؛ از هنرمندی که هنر خود را گم کرده است تا دختری که روی پل هیچ امیدی نداشت و مقابل چاقوها ایستاد.
از آنجایی که هر چهار فیلم اروپایی حاضر در این فهرست پیوند بسیار زیادی با کشور محل وقوع داستان دارند و متعلق به قرن ۲۰ میلادی هستند، همهی ما به کمک آنها میتوانیم برای چند دقیقه وارد مکان و زمان متفاوتی بشویم؛ تا شاید بخشی از جهان پیرامون را از نگاه چند فیلمساز متفاوت ببینیم و اینگونه گستردهی دید خود را اندکی افزایش بدهیم.
Andrei Rublev (1966)
وقتی با اثری تاریخی از آندری تارکوفسکی روبهرو هستیم، صرفا قرار نیست گذشتهی دور را از زاویهی دید او ببینیم. بلکه فرصت نگاه انداختن به استفادههای استعاری او از یک داستان قدیمی برای به تصویر کشیدن حقایقی راجع به دنیای امروز را بهدست میآوریم. او در فیلم Andrei Rublev سراغ هنرمندی بهخصوص میرود که از قضا نامی یکسان با این فیلمساز دارد. قصه هم راجع به این است که چگونه چنین افرادی باید در جامعهای دچارشده به مشکلات و چالشهای اجتماعی فراوان، آثاری را خلق کنند که با مخاطب عادی ارتباط میگیرند؟ آیا این سوالی نیست که افرادی همچون شخص تارکوفسکی هم بارها از خود پرسیدهاند؟
شخصیت اصلی اینجا برای مدتی تن به روزهی سکوت میدهد. او نقاشی را کنار میگذارد و قصد ثبت جلوههای شگفتانگیز روی سقف و دیوار کلیسا را ندارد. هنرمند شاهد جنگی وحشیانه بوده است؛ شاید مثل فیلمسازی که با دیدن پلیدیهای حاضر در جامعه از خود میپرسد که اصلا چگونه باید برای افراد ساکن در آن اثر سینمایی خلق کرد؟ ولی با همهی اینها شاید مسیر کسب آرامش را بتوان دوباره دوباره طی کرد تا یک نقاش مهم مجددا به نقاشی رو بیاورد و کارگردان مولف دست از ارائهی تجربههای معنیدار به تماشاگر نکشد.
Local Hero (1983)
یک مرد عادی که تصمیم میگیرد به جهان حاضر دربرابر خود اهمیت بدهد و اینگونه کارهای خارقالعاده میکند. Local Hero بهعنوان یک فیلم انگلیسیزبان قدم به یکی از کشورهای بریتانیا میگذارد؛ اسکاتلند که چه در مناظر و چه در افسانههای رواجیافته بین مردم، ویژه و ارزشمند به نظر میرسد. فیلم Local Hero مخاطب را پابهپای شخصیتی که برای تجارت سفر به یک کشور گذاشت، ماتومبهوت این مکان میکند؛ تا بفهمیم چرا مک قدم به قدم عاشق مقصد سفر کاری خود میشود و تصمیم به ماندن در آن و جنگیدن برای آن میگیرد.
در جهانی که همهی برنامهریزیها مطابق دستور صادرشده توسط پول سر و شکل گرفتهاند، یک انسان ورای خواستههای تجاری را میبیند. پس با اینکه خود را فرد عجیبوغریب یا بسیار قدرتمندی نمیداند، با جدیت میخواهد که کار درست را انجام بدهد و از شگفتیهای مقابل چشم خود محافظت کند.
آسمان پرستاره، مردم دارای هویت که به هویت خود عشق میورزند و صدالبته یک باجهی تلفن فوقالعاده کاری میکنند که ما هم مثل نمایندهی شرکت نفتی هوستون در اسکاتلند بمانیم؛ حتی چند ساعت پس از اینکه تماشای فیلم Local Hero را به پایان رساندیم. اولین اثر حاضر در این مقاله یک درام تاریخی بود و دومی درامدی (کمدی-درام) رمانتیک است. اما هر دو آنها کاری میکنند که سینمادوست به یاد ارزش میراث گذشته برای ما بیافتد؛ چه قصههایی که میان مردم یک کشور همچنان جایگاه خود را دارند و چه تصاویر هنری معرکهای که روی دیوارهای ساختمانهای قدیمی به جا ماندهاند.
Central Station (1998)
تماشاگری که بهدنبال شناخت سینمای کشور برزیل است، نباید یک بار فرصت دادن به فیلم Central Station را عقب بیاندازد. این کمدی-درام جادهای که شامل برخی لحظات احساسی معرکه میشود، راجع به یک معلم سابق مدرسه است؛ فردی خیانتکار که از مردم بیسواد برای نوشتن نامه پول میگیرد و هرگز نامهها را ارسال نمیکند.
این فیلم سینمایی برندهی جوایز خرس طلایی جشنواره برلین و بهترین فیلم غیرانگلیسیزبان گلدن گلوب به خوبی شناخت مخاطب از دورا، شخصیت اصلی میانسال و دردکشیدهی خود را افزایش میدهد. البته که در نگاه اول ما به سرعت او را به خاطر نفرستادن نامهها و گرفتن پول مورد قضاوت شدید قرار میدهیم. اما این کاراکتر حاضر در ایستگاه مرکزی راهآهن شهر ریو دو ژانیرو کشور برزیل، پس از چندین و چند اشتباه بالاخره شانسی برای رستگاری مییابد. وی باید در سفری مهم با یک پسربچهی ۹ساله همراه شود؛ کودکی که دیگر کسی را ندارد. او مادری را به خاطر تصادف از دست داده است که دورا هرگز نامههای او را به پدر وی ارسال نکرد.
Girl on the Bridge (1999)
پاتریس لوکنت در فیلم La fille sur le pont (دختر روی پل) موفق به آفریدن یکی از سکانسهای ماندگار سینمای فرانسه در قرن ۲۰ میلادی شد. اثر سیاهوسفید او پرشده از لحظات غیر قابل پیشبینی و متفاوت با عادات سینمایی اکثر مخاطبهای امروز است و از قضا میتواند برای خیلیها سرگرمکننده و جذاب نیز باشد؛ البته به این شرط که مخاطب به آن اعتماد کند و بدون مشخص کردن بیش از اندازهی انتظارات خود مشغول درک این تجربهی سینمایی شود.
تلاش برای کسب آرامش، تاثیر خوشاقبالی روی زندگی، نجات دادن افراد دیگر و خلوت کردن انسان با خود را میتوان تمهای متفاوت جریانیافته در داستانگویی فیلم Girl on the Bridge، محصول سال ۱۹۹۹ میلادی دانست. ونسا پارادی، همسر سابق جانی دپ در اثر مورد بحث خوش میدرخشد و نقشآفرینی عالی دنیل اوتوی را مقابل خود دارد.
هوای خنک شب، یک پل در پاریس، رودخانهی سن، دختری با چشمهای اشکآلود، غریبهی بیرونآمده از دل تاریکی، نگاه به جریان تند آب و عوض شدن یک زندگی برای همیشه. دو شخصیت روی زندگی یکدیگر تاثیر میگذارند و یک فیلم عاشقانهی عجیب و در نوع خود عامهپسند فرانسوی را تحویل مخاطب دادند.