به مناسب دریافت جایزهی سزار 2020 (César/اسکار فرانسه)، سه فیلم تماشایی و ماندگار از کارنامهی رومن ریمون پولانسکی را به یاد میآوریم و این وسط از جدیدترین انیمیشن سری «بره ناقلا» هم مینویسیم.
نویسنده، تهیهکننده، هنرپیشه و کارگردان شهیر لهستانی که در کشور محل تولد خود، بریتانیا، فرانسه و ایالات متحده آمریکا فیلم سینمایی ساخته است و در نقاط گوناگون جهان هم تحسین تماشاگران و منتقدان را کسب کرد، شاید در چند سال اخیر به خاطر به راه افتادن برخی جنبشها تحت آزار رسانهای قرار گرفته باشد، اما درنهایت همان فرد واضح، مشخص و بهرهبرده از کارنامهی قابل دفاعی به نظر میرسد که میشود لابهلای صفحات کتاب عالی «رومن به روایت پولانسکی» (Roman by Polanski) پیدا کرد. پولانسکیِ ۸۶ ساله انقدر در کارنامهی خود جوایز گوناگونی همچون اسکار دارد که واکنشهای غیرسینمایی (فارغ از منصفانه یا غیرمنصفانه بودن آنها) چندین و چند انسان به جایزهی سزار جدیدِ رسیده به وی حقیقتی را دربارهی او تغییر ندهد. اما از آنجایی که به نظر میرسد دنیای امروز به چنان علاقهای نسبت به حاشیه رسیده است که اصلا به متن ماجراها کاری ندارد، شاید اکنون فرصتی مناسب برای رها کردن تمامی بحثها، سالهای سال سفر به گذشته و معرفی سه مورد از برترین فیلمهای وی باشد؛ سه اثر متعلق به دو دههی اول فعالیت حرفهای فیلمسازی برجسته که هنوز میشود او را تنها کارگردان لهستانی کاملا موفق در درخشش تماموکمال درون هالیوود خطاب کرد و تبحر عجیبی در نمایش درونریزیهای تاریک انسان و جامعهی انسانی داخل فیلمهای خویش دارد. رومن پولانسکی در سینمای خود مجذوب میکند، میترساند، حرف میزند و اینها را در تضاد با سرگرمکنندگی نمیبیند. اولین فیلم بلندش با نام Knife in the Water را در سال ۱۹۶۳ میلادی به روی پردههای نقرهای فرستاد و An Officer and a Spy را درون سال ۲۰۱۹ میلادی تحویل مخاطب داد. در این بین نیز هم چند شاهکار سینمایی انکارناپذیر خلق کرد و هم آثاری فاجعهبار از نظر هنری که از بسیاری جهات نمیتوان به آنها توجهی نداشت. میدونی در «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟» شمارهی ۱۳۰ یا همان جدیدترین مقالهی معرفی فیلم سینمایی خود پس از صحبت دربارهی یک انیمیشن تازه، متفاوت، دیدنی و متعلق به مجموعهای شناسنامهدار از پولانسکی میگوید. راستی از آنجایی که به خاطر شیوع ویروس کرونا سینمایی درون کشور باز نیست، این هفته دیگر با معرفی اجمالی یک فیلم ایرانی در انتهای نوشته مواجه نمیشوید.
A Shaun the Sheep Movie: Farmageddon
(2020)
با اینکه احتمالا هیچوقت برای کسی سؤال نشده بود که اگر کودکی فرازمینی قدم به مزرعهی برهی ناقلا (!) و همراهان او بگذارد، چه اتفاقی خواهد افتاد، احتمالا هیچکس هم از شنیدن پاسخ این پرسش ناراحت نمیشود. A Shaun the Sheep Movie: Farmageddon در ادامهی حرکت سری انیمیشنی Shaun the Sheep درون مسیری منحصربهفرد که در آن ترسی از خوشجلوه و پر سر و صداتر بودن دیگر محصولات رقیب وجود ندارد، تبدیل به یک فیلم خلاقانهی دیگر میشود. قصهی آن هم به تلاش آشنای یک کودک فرازمینی برای بازگشت به سیارهی خود و نبرد او و برهی ناقلا (!) با افرادی مربوط است که میخواهند جلوی وی را بگیرند و از تکنولوژیهای فضایی بهرهبرداریهای سودجویانهی خود را داشته باشند. Farmageddon فیلمی کاربلد در ارجاع به آثار برتر و شناختهشدهی مشابه از نظر داستانی در سینما، اثری باهوش در استفاده از کمدیهای بصری و انیمیشنی برخوردار از یک تدوین شگفتانگیز است. دیدن فیلمی مثل A Shaun the Sheep Movie: Farmageddon نهتنها چرایی اهمیت آشنایی تماشاگر روز با زیباییهای بیپایان انیمیشنهای استاپ-موشن را به یاد میآورد، بلکه اجازهی لمس سرگرمیهایی متفاوت را هم به کودکان این نسل میدهد؛ همزمان با خاطرهبازی عالی برای مخاطبی که سالها پیش به هر شکلی با Shaun the Sheep آشنایی پیدا کرد.
(1976) The Tenant
سومین فیلم از سهگانهی «آپارتمان» رومن پولانسکی اثری اقتباسشده از روی یک رمان فرانسوی است که وضعیت مهاجرهای لهستانی حاضر در کشور فرانسه را ترسیم میکند. شخصیت اصلی فیلم هم یکی از همین مهاجرها با بازی خود پولانسکی است که در خانهای اجارهای و قدیمی در پاریس ساکن میشود. فقط این وسط یک نکته دربارهی خانه مخاطب را نگران میکند؛ مستاجر قبلی در مسیر حرکت به سمت مرگ، از پنجرهی آن بیرون پریده است.
راستی همسایهها هم آنچنان رفتار دوستانهای ندارند و از جایی به بعد شروع به آزار و اذیت مستاجر جدید میکنند. همهی اینها هم آرامآرام او را به سمت جنون، پناه بردن به دیوارهای بیمعنی خانه و درگیری با تفکراتی سوق میدهند که به او از در خطر بودن جانش به خاطر برنامهریزیهای کثیف همسایهها میگویند. The Tenant در نمایش گرفتاریِ شاید پایانناپذیر شخصیت اصلی به احساس خفگی، فشرده شدن دنیا در اطراف او، غرق شدنش در پارانویا و دیوانگی کمنظیر است؛ مواردی که پیشتر پولانسکی آنها را با Repulsion و Rosemary’s Baby به تصویر کشیده بود و درون محصول مورد بحث از برخی جهات کمالگرایانهتر از قبل روی پردههای نقرهای رفتند.
The Tenant گاهی ترس را شوخطبعانه به تصویر میکشد تا فقط به بار شدت خوف مخاطب از آن بیافزاید. در تمام دقایق آن نیز شاید خوفناکتر از سوراخی روی دیوار، نوشتههایی عجیب و زنی مرموز، مخاطب از تصویر واقعگرایانهای بهراسد که پولانسکی از زشتیهای دفنشده زیر رفتارهای مثلا مودبانهی افراد جامعه نسبت به هم نشانمان میدهد.
(Rosemary’s Baby (1968
نخستین فیلم کارگردانیشده توسط پولانسکی در هالیوود، احتمالا معروفترین ساختهی سینمایی وی، یک فیلم ترسناک تا ابد درخشان و اقتباسی وفادار به رمانی با اسم مشابه. این فیلم که از آن بهعنوان قسمت دوم سهگانهی «آپارتمان» رومن پولانسکی یاد میکنند، رزماری را در نقش شخصیت اصلی دارد؛ زنی که همراهبا همسر خود به آپارتمانی در نیویورک میرود. اما دنیای زیبای او به سرعت با خودکشی مرموز یک همسایهی جوان خراب میشود و در همین حین به سرعت زمان مواجههی وی با حاملگی از راه میرسد؛ حاملگی فرزندی که رزماری به خاطر یک کابوس میترسد که نکند وی بهمعنی حقیقی کلمه بچهی خود شیطان باشد. با گذر زمان رزماری به این باور میرسد که دیگر ساکنان ساختمان شیطانپرستانی هستند که میخواهند فرزند متولدنشدهی او را از چنگش دربیاورند. این فیلم که آغازگر مسیری بود که به تولید The Exorcistها و Omenها منجر شد، به ترس توقفناپذیر برخی زنان از مفهوم مادری کردن برای کودک میپردازد و در فضایی استعاری و قدرتمند بیننده را درگیر میکند. پولانسکی طوری این فیلم را همزمان ریشهدار در واقعیتهایی همچون تفکرات ناخواستهی دوران حاملگی و عناصر ماوراالطبیعه جلو میبرد که گاهی بیننده هم مدام از خود میپرسد که باید کدام سوی داستان را بپذیرد؟ از کجا معلوم که تمام اتفاقات واقعا در حال رخ دادن نباشند؟ چه میشود اگر این سکانسها فقط تفکرات شخصیت اصلی را به تصویر بکشند؟ Rosemary’s Baby استادانه تعلیق میسازد و وحشتآفرینی تقریبا بدون نمایش تهدید و با تکیه روی تخیلات تماشاگر را درس میدهد. این فیلم کلاسیک باشکوه حق زیادی به گردن سینما دارد و شاید بتوان با بارها و بارها تماشای آن تمام اصول طراحی صحنه، درگیر کردن سینمارو با قصه و کشاندن او به سمت پذیرش همذاتپنداری کامل با شخصیت اصلی را آموخت.
(Repulsion (1965
دومین فیلم کارگردان بزرگ و اولین قسمت سهگانهی «آپارتمان» رومن پولانسکی. Repulsion که در انگلستان فیلمبرداری شد، به مانند دو قسمت دیگر و پیشتر معرفیشده این سهگانهی درخشان به ترسهای روانی میپردازد و در زمان اکران بسیاری از بینندگان را با جریان داشتن بسیاری از دقایقش درون محیطی کاملا محدود شوکه کرد.
زنی جوان و شدیدا زیبا به اسم کارول پس از رفتن خواهرش از خانه باید به صبحها را تنها شب کردن عادت کند و ترس او از رابطه وی را به درون تاریکترین و پوچترین چالههای ترسناک درون روحش پرتاب میکند. اما برخلاف «بچه رزماری» و The Tenant، کاراکتر اصلی Repulsion در مسیر رسیدن به جنونی بیپایان ذهنش بیش از خودکشی روی قتل متمرکز میشود. Repulsion طوری جنون را تصویرمحور و بدون استفادهی مطلق و دائمی از دیالوگها نشان میدهد که در دنیای سیاه و سفید آن مخاطبِ گرفتار به ترس از فضاهای بسته شاید حقیقتا تاب نیاورد و بیش از اندازه اذیت شود. پولانسکی نخست شخصیت اصلی فیلم را از نگاه مردم به تصویر میکشد و سپس هرچه به پایان فیلم نزدیکتر میشویم، زاویهی دید را شخصیتر میکند و به سمت نگاه او میبرد. به همین خاطر Repulsion در عمق خود هر لحظه ترسناکتر از قبل است؛ هم کاراکتر اصلی آن دائما دیوانهتر میشود و هم پولانسکی دائما دوربین را بیشتر به درون مغز جنونزدهی او فرو میبرد.