در پیشنهاد فیلم این هفته به سراغ یک فیلم ایرانی با اسم «قاعده تصادف» رفتهایم. با میدونی همراه باشید.
قاعده تصادف دومین فیلم بلند سینمایی بهنام بهزادی و محصول ۱۳۹۱ ایران است. در بخش نقد فیلم در میدونی پیش از این فیلم وارونگی آخرین ساخته بلند او را که همزمان با فروشنده در جشنواره کن سال گذشته حضور داشت، بررسی کردهایم. در پیشنهاد فیلم این هفته به معرفی کوتاهی از قاعده تصادف میپردازیم، فیلمی که در مسیر روند روبه جلوی بهزادی در فیلم سازیاش پس از تنها دوبار زندگی میکنیم قرار میگیرد.
در تنها دوبار زندگی میکنیم، نام دهی که سیامک به دنبال شهرزاد میرود تا به او بپیوندد، لیو است که ایهام ظریفی با کلمه leave انگلیسی به معنای ترک کردن دارد. شکستخوردن و دوباره آغازکردن پس از شکست، دورنمایهای است که در تنها دوبار زندگی میکنیم، بهزادی به آن پرداخته است. هر چقدر که پایان تنها دوبار زندگی میکنیم، یک پایان کنایی تا حدودی امیداوارانه است، در قاعده تصادف، به نظر میرسد که با یک ایده ناظر بدبینانه مواجه هستیم.
در مطالب نقدهای سینمایی در میدونی، پیش از این، تا حدودی به انواع پایانهای متداول و مفهوم ایده ناظر در فیلمنامههای سینمایی اشاره کردهایم. منظور از ایده ناظر به نوعی همان درون مایه (Theme) در فیلمنامه است. مفهمومی که در بیش از یک کلمه و به عبارت دیگر در یک جمله میتواند، بازگوکننده مضمون مورد نظر فیلمساز باشد (البته برداشت یکسان فیلمساز و مخاطب از مضمون فیلم میتواند رابطه مستقیمی با ساختار درست فیلمنامه داشته باشد. ضمن آنکه این مفهوم نافی برداشت آزادانه مخاطب از مضمون اثر هنری نیست). ایده ناظر فیلمساز میتواند یکسره مثبت باشد. یا به عبارت دیگر یک ایده ناظر آرمانگرایانه داشته باشد. در چنین مواردی که عمده پایانهای اصطلاحا آمریکایی را هم تشکیل میدهند، معمولا فیلم با یک ناگواری شروع میشود ولی در پایان با یک امید پایان مییابد. مثلا برخی از فیلمهایی که در آنها انسانها در حال غلبه بر یک نوع ناهنجاری طبیعی هستند، در این گروه قرار میگیرند (آروارهها). در مقابل چنین پایانی پایان بدبینانه یا منفی وجود دارد. فیلم معمولا با یک اتفاق مثبت آغاز میشود اما با جلو رفتن طرح داستانی (Plot) و افزودهشدن گرههای داستانی، شخصیت یا شخصیتها به سمت رهایی از مشکل پیش نمیروند یا تلاش آنها با شکست مواجه میشود (پرندگان هیچاک، محله چینیها پولانسکی). در چنین مواردی معمولا پیرنگ (طرح کلی یا ساختار قرار گیری حوادث و اتفاقات فیلم که به تولید مضمون منجر میشوند)، یک پیرنگ سرخوردگی و ناامیدی است. شخصیتها در جستجوی چیزی هستند که هر چه بیشتر تلاش میکنند، کم تر مییابند.
در قاعده تصادف، شهرزاد (ندا جبرائیلی، که نامزد دریافت بهترین بازیگر نقش مکمل زن در جشنواره سی و یکم فجر شد) و دوستانش در مسیر به صحنه بردن اجرای نمایشی که ماهها برای آن تمرین کردهاند، با مشکلاتی مواجه میشوند که مسیر اجرای نمایش را به کلی تحت تاثیر قرار میدهد. مسیری که شهرزاد را وادار به تصمیم گیریهایی دشوار میکند.
قاعده تصادف در مضمون، روایت شکاف فکری طبقه جوان هنرمند با نسل پیش از خود است. به عبارت دیگر فیلم راوی ضعف نسلهای مختلف در درک متقابل یکدیگر هم هست. این فیلم در جشنواره سی و یکم فجر برنده جایزه بهترین فیلمنامه، بهترین صدابرداری و بهترین فیلم از نگاه تماشاگران در بخش بین الملل شده است. در هنگام تماشای این فیلم که به دلیل جابهجایی مداوم بازیگران در صحنه، دارای میزانسنهای بعضا پیچیدهای است، صداها (صدای بازیگران و صدای محیط) نقش مهمی در بسیاری از صحنههای فیلم دارند. برای علاقهمندان به تماشای فیلمهای ایرانی، قاعده تصادف، یک پیشنهاد خوب برای یکی از آخر هفتههاست.