در بخش پیشنهاد فیلم این هفته سراغ «تنها دو بار زندگی میکنیم»، اولین فیلم بهنام بهزادی رفتهایم که ساختاری متفاوت با اغلب فیلمهای ایرانی دارد.
تا به حال پیش آمده که حس کنید از مرگ نمیترسید؟ عدهای معتقدند که ترس حاصل عدم شناخت از موضوع است و مرگ ناشناختهترین اتفاق زندگی ما انسانهاست. اما اگر یکبار بتوانید بمیرید و دوباره به دنیا بیایید دیگر چیزی برای از دست دادن ندارید و کمتر خواهید ترسید. در زندگی دوم شاید با شجاعت بیشتری سراغ علایق و آنچه که دوست دارید بروید. این ایده مرکزی فیلم «تنها دوبار زندگی میکنیم»، اولین فیلم بهنام بهزادی است. فیلم محصول سال ۱۳۸۶ ایران است و در چندین جشنواره خارجی شرکت کرده و جوایزی همچون بهترین فیلم آسیایی از جشنواره جنوب کراندا را دریافت کرده است. همچنین در بخش فیلمهای اول در جشنواره فجر شرکت کرد و مورد توجه منتقدین قرار گرفت.
خلاصه داستان فیلم بسیار جذاب است: «سیامک راننده مینیبوس است. او تصمیم میگیرد در فرصتی چند روزه، کارهایی که همیشه حسرتشان را داشته انجام دهد و در روز تولدش از دنیا برود.» نقش سیامک اولین نقشافرینی علیرضا آقاخانی در عالم سینما است که بسیار موردتوجه قرار گرفت. پس از این فیلم در «وارونگی»، فیلم آخر بهزادی و «پله آخر» ساخته علی مصفا نیز نقشهای به یاد ماندنی ایفا کرد. آقاخانی علیرغم کارنامه خلوتش فیلمهای خوبی در چنته دارد. نقش مقابلش در این فیلم را نگار جواهریان بازی کرده است که این نقش یکی از دلچسبترین و دوستداشتنیترین نقشهای نگار جواهریان در دوران بازیگریاش است.
موسیقی فیلم ساخته استاد حسین علیزاده است. در یکی از سکانسهای خوب فیلم، سیامک در خلوت برای دل خود کمانچه مینوازد تا خالی شود. اثر ساز علیزاده مخاطب را با دنیای سیامک یکدل و درگیر میکند. شیوه کارگردانی بهزادی در این فیلم برای زمان خودش ساختارشکن بوده است. در همین سکانس کمانچهنوازی نوع حرکت دوربین و شکل تدوین بسیار هوشمندانه و با جسارت انتخاب شده است. فرم فیلم «تنها دوبار زندگی میکنیم» بر اساس کاتهای پرشی است که تنش را در اغلب لحظات فیلم بالا میبرد. اگرچه در ابتدای فیلم کمی گیجکننده است اما با گذشت مدت زمان کمی، مخاطب به آن عادت میکند و ارتباط خود را با این شکل تدوین برقرار میکند.
کاتهای پرشی با این هدف تبدیل به فرم فیلم شدهاند که بهزادی بتواند داستاناش را غیرخطی تعریف کند. ایده اولیه در سینمای داستانی آن بود که یک فیلم مثل زندگی واقعی به شکل خطی و متداوم تعریف گردد. پس از مدتی فلشبک وارد سینمای داستانی شد. فلشبکها گذشتهای از شخصیت به مخاطب نشان میدادند. اما سینمای پست مدرن دیگر علاقهای به روایت داستان به شکل خطی نداشت و با ایدهای که از فلشبک گرفت سینمای داستانی غیرخطی را پدید آورد. برای مثال در فیلم Pulp Fiction ساخته کوئینتین تارانتینو داستانهایی روایت میشود که به لحاظ زمانی پس و پیش هستند و گاهی ابتدای داستان در انتهای فیلم تعریف میشود. همچنین آلخاندرو ایناریتو در سهگانه Amores Perros، 21 Grams و Babel به شکل باورنکردنی از روایت غیرخطی سود برده و فیلمهای به یادماندنی خلق کرده است. بهزادی نیز از این شکل روایت استفاده کرده تا مضمون مورد نظر خود را که در ارتباط تنگاتنگی با زمان هست جذابتر روایت کند.
شهرزاد (با بازی نگار جواهریان) در صحبتهایش قصهای تعریف میکند که بسیار شبیه به شازده کوچولو اثر آنتوان دوسنت اگزوپری است. اگر تصمیم گرفتید آخر هفته خود را با «تنها دوبار زندگی میکنیم» دلچسب کنید در کنارش، خواندن شازده کوچولو میتواند پیشنهاد کاملکنندهای باشد.